ارسالها: 6368
#21
Posted: 13 Sep 2014 13:04
شعرهایی که نخوانده یی و به جهنم
هژیر پلاسچی
Hazhir Plaschy
(۲۵)
وقتی کشیش طعمه بعدی را
در هیاهوی سوگواران می جوید
زیر سایه ی همین صلیب
موهایت ناز می کند
برای ...
دستهایم غنج می زند
در سه کنج میدان
اتفاق افتاده ام
(۲۶)
زیبا هم که باشی تو
فرقی نمی کند
قرار است در انتهای داستان
مرد
برای کوه
زن
از خم کوچه پیچید
پیچ های زندگی باز
دوربین
نزدیک دستهای تو
سکته کند
سیاه و سفید
یا تمام رنگی
فرقی نمی کند
قرار است
شب ادراری مکرر
خیس از نم شاش
باران نبارد هیچ وقت
8 میلیمتری فرقی نمی کند
انتهای قصه را
نوشته اند
من کبریت فروش بی نوایی هستم
که پشت پنحره ی اتاق تو
یخ بسته است .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#22
Posted: 13 Sep 2014 13:04
(۲۷)
بخواب نازنین!
پشت این کبوتران
که نشسته اند روی سنگ
منتظرند
چراغ سبز شده باشد
تا از پل عبور پیاده بگذرند
به جایی باید
گرم بوده باشد
بخواب نازنین !
جهان پر از معجزه های سرگردان است
یا می افتند
یا می افتیم
نیازی به شکسته بند نیست
استخوانهایمان سالم است
درد زایمان جهان است
با خون تازه
نشسته زیر پلک های من
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#23
Posted: 13 Sep 2014 13:05
(۲۸)
زلزله آمده است با 7 ریشتر
مهم نیست البته
نمی گذارد این شعر به سطر دوم رسیده باشد
فهرست می خواهد
فهرست می شوم
سوت می کشم
قطار
دو دو
چی چی
بابا با صای گاو امده است
گوساله ای شده ام
در فهرست مرگ زلزله
راهم نداده اند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#24
Posted: 13 Sep 2014 13:05
(۲۹)
پیچ بعدی را که بپیچی
با این سنگ ها دور پاهایت
و این رودخانه اصلن عمیق نیست
.................................................. ویرجینیا !
دارم غرق می شوم
تنفس مصنوعی
دستگاه اکشیژن
این شُک الکتریکی روی سرم
یکی یک لیوان آب بیاورد
می خواهم توی آن
آبش عمیق نیست
............................ ویرجینیا !
آب تا زانوهایت نمی رسد
و این سنگ دور پاهایت
بیهوده کوبیده می شوند روی پیشانی من
زیر پاهایت را نگاه کن
................................... ویرجینیا !
کار سختی بود اما
این دست من است که بیرون مانده
از کف رودخانه
و این سنگ ها که دور پاهایت
عشق بازی می کنند با پیشانی من
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#25
Posted: 13 Sep 2014 13:06
(۳۰)
کارم درست
.................... درست نمی شود
تقصیر شماست آقای ایستگاه شماره ی ۹!
برادر !
من عاشق شما می باشم
و می دانم « باشیدن » اشتباهی است
ایستگاه شماره ی ۹
عشق وقتی که می آوری
نفرت وقتی که می بری
وقتی که درست
........................ درست نمی شود
و این گوشه ی کافه ی ایرلندی
تاریخی خواهد شد
تاریخ ما را با همین ها می نویسند
ایستگاه های شماره دار و
گوشه ی کافه های بیگانه
که بوی دست های تو
مخاطب این شعر عوض شده باشد
از همین حالا
و من در ۹ترین ایستگاه جهان
ایستاده باشم
تا که بیایی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#26
Posted: 13 Sep 2014 13:07
(۳۱)
دستهای نا به کار من
دست های من
سینه های تو
قهوه یی ..... قهوه یی
نقطه به نقطه
خط می شوم به زودی
روی من کلمه ردیف می کنی
تنگ می شوم
می روم لا به لای تو
آه می شوم
بکش مرا
دارم تخت می شوم
خالی
منجمد
مثل این اتاق
خواب دیده ام
تو رفته یی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#27
Posted: 13 Sep 2014 13:08
(۳۲)
روی این تخت
دو نفر
جا می شوند
.................. به جا
.......................... جا به جا می شوند
جیر می کشد پایه های تخت
جیر جیرک ها مهمان ما بوده اند
حالا
روی این تخت
تب می کنم
مهره های پشتم
یکان یکان
تیر می شود
میدان اعدام
توی سرم
نیستی لعنتی
تمام ماجرا این است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#28
Posted: 13 Sep 2014 13:08
(۳۳)
حوصله تنگ
بوی علف از کافه ی رو به رو
گشاد می کند
این همه مردُمک
مردُمک
مردم کوچک نیست
دستور زبان دور می خورد
خون خون است
در شعری قدیمی
بدون علف
پشت این خط ها خوابت می برد
همان خواب
که رفت از گشاد
زنگ نمی زنی
حوصله تنگ می شود
دهانم از خونم بالا می آید
این ریه ها برای کجای من چرک کرده است ؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#29
Posted: 13 Sep 2014 13:09
(۳۴)
این شعر می تواند آخرین شعر من باشد
این خط ها که زیر هم
.................................. ریز ریز می شوند
آخرین خاطره ی ماندگار من
می تواند شود
که نباشی
نیستی پشت این خط ها
انتهای صدایت سکوت می کند
رازهایی که نمی گویی
.................................. نمی دانم
23 ساعت و چند دقیقه ی چه می دانم
قُلُپِ اول
سرت گیج می شود
ریز می شود
زیر هم
تمام می شود
آخرین کلمه ها روی سنگ گور من
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#30
Posted: 13 Sep 2014 13:11
(۳۵)
ذوق می کنی
زیر پاهایت
مورچه ها ردیف می شوند
می روند توی سرم گ
له می شوم
مورچه بزرگی بودم
پیش از هجوم بی رحمانه حشیش
(۳۶)
« نه عادلانه بود
و نه زیبا جهان »
حتا وقتی که ما
به صحنه برآمدیم
بامداد شاعر را باید درید
به ساک تمساح
شده ام
در آفریقا
از روی پوستم کیف
می پرد
تا انتهای خط
شعری بلند
با طناب دار
هم بستری می کنم
کودک زنازاده ی قرن من
ریش می شود روی صورتم
میتراشمش
برای چاه مستراح
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...