ارسالها: 24568
#1
Posted: 14 Oct 2014 23:52
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان
اشعار برهنه ( اروتیک )
را در تالار شعر و ادبیات دارم
تعداد صفحات :بالای ۶ صفحه
کلمات کلیدی :
شعر برهنه / اشعار برهنه / اشعار اروتیک
قوانین تاپیک:
۱- هجویات و هزلیات تاپیک جداگانه دارد . لطفا" دوستان با توجه به این مسئله هجویات و هزلیات ارسال نکنند.
۲- دوستانی که می خوان شعر برای این تاپیک ارسال کنند خواهشا" توجه داشته باشند که شعر حتما" همراه با عکس باشه .
۳- درج نام شاعر در صورت امکان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2
Posted: 14 Oct 2014 23:56
اروتیک چیست ؟ واژهی اروتیک در زبان یونانی قدیم به معنی عشق بوده و «تنکامگی» یکی از برابرنهادهای فارسی آن است.
آثاری که در آنها بر عناصر شهوانی انسان همراه با عشق زمینی تأکید شده باشد، در ردهی آثار اروتیک جای میگیرند. سکس زاییدهی غریزه و تن است، عشق با حس و روان آدمی سروکار دارد و ادبیات اروتیک به وصف کشیدن رابطهی شهوانی – عاطفی یکی به دیگری است.
در آثار ادبی اروتیک، دو طرف در یک رابطهی عاشقانه یا دستکم عاطفی با یکدیگر قرار دارند و توصیف احتمالی اعمال یا امیال جنسی تنها بخشی از اثر را تشکیل میدهد. در این گونه آثار زیبایی و زیباییشناسی از جایگاه مهمی برخوردارند و به کلام کشیدن عمل جنسی یا نشان دادن و تأکید بر اندام جنسی هسته و مضمون اصلی اثر را تشکیل نمیدهد.
در ادبیات اروتیک نه تنها ارزشهای ادبی اثر لحاظ میشود بلکه از نقد جامعه – بویژه نقد اخلاقی آن - غافل نیست. در اروتیک جسم هم هست اما فقط جسم نیست، روح و روان شخصیتها، نوع رابطه و دیگر مشخصات یک اثر ادبی در آن ملموس است. این ادبیات گستاخ و بیپرواست و روابط و مناسبات اجتماعی و نیز دیدگاههای مذهبی و اخلاقی جامعه را به چالش میکشد.
ادبیات اروتیک کم و بیش در تمام فرهنگها و از دیرباز وجود داشته و در دورههای مختلف تاریخی فراز و نشیبهایی را پشت سر گذاشته است. سلایق ادبی- هنری و ارزشهای اخلاقی حاکم بر هر دوره متر و معیارهایی هستند برای پذیرش یا عدم پذریش چنین ادبیاتی از سوی یک جامعه.
تاریخ ادبیات اروتیک نشان میدهد از یک سو سنتها و اخلاق جامعه و از سوی دیگر سانسور حکومتی نقش تعیینکنندهای در به وجود آمدن، شکل گرفتن و ترویج این نوع از ادبیات داشته و دارد. نباید از یاد برد که ادبیات اروتیک نیز، چنان که ادبیات پورنوگرافیک، قصد برانگیختن میل جنسی و شهوت در انسان را دارد، با این تفاوت که اثر بر مدار عمل جنسی صرف یا فقط اندام جنسی نمیچرخد و حس و عاطفه نیز جایگاه ویژهی خود را دارند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#3
Posted: 15 Oct 2014 00:00
جنگ
آغاز رقص تنت بود
یک ارتش
خیره به چشمانت اسیر شد
و در لغایت انتهای دست هایت
همه ی سرزمین ها
روزی به آغوش ت مستعمره خواهند شد
اما من کشور گشایی نمی خواستم
من سربازی که به همین چند وجب آغوشت برسم
همه جهان مال من است
"نریمان ربیعی"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#4
Posted: 15 Oct 2014 00:06
تب تند تن ،
لبان داغ ،
چشمان بسته ،
بوسه های تب بار ،،،
صدای نفس های بریده شده و تند تند...
پاهای لرزان یک زن و تن برجسته ی او را
گرمای تن او هنوز هم زیباست ...
لبانش و چشمان بسته اش از هر مذکری زیبا تر است...
نم تنش ، نم تنهایی تن من است ...
اندامم...
من ...
تو ...
بهم گره خورده ایم...
این یک واقعیت است که تو از جنس منی
و در من نطفه های تو رشد می کند
من و تو کلمه ی هم جنس بودن را ،
با افتخار بر شانه هایمان می گذاریم
و این افتخار همان برتری ماست
این یک واقعیت است...
که دیگری در خود ندارد
ما حقیقت پنهان آفرینشیم
تب تند تنت همیشه با من است
ما سلامی پنهانیم پس بر خودمان بیشتر می بالیم...
تب تند تن ،
لبان داغ ،
چشمان بسته ،
بوسه های تب بار ،،،
صدای نفس های بریده شده و تند تند...
پاهای لرزان یک زن و تن برجسته ی او را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#5
Posted: 15 Oct 2014 00:32
از لایلای پیرهنت میکنم عبور
وز درههای سبزِ تنت میکنم ظهور
در باغِ عشقِ تو به خدا تازه میشوم
انگار لحظههای هوس میشود مرور
زیرِ درختِ سیبِ تنت در امیدِ باد
شاید یکی دوتا بشود حاضرِ حضور
آنجا بهشت، مشرب و یک کهکشان غزل
آنجا نشسته است یکی عاشقانه حور
آنجا حلاوتیست کنارت به زیر ماه
آنجا غنیمتیست لبانت برای چور
...
دور از تمام دغدغههای مزاحمان
دور از تمام گپ گپک و وعظ این و آن
دور از عقیدههای مزخرف که سنتیست
دور از هراسِ آمدنِ خیلِ دشمنان
دور از تمام آنچه که بدخواه عشق ماست
دور از تمام آنچه که در راه ما، سگان
...
تنها من و تو در پی یک عشق ماندگار
تنها من و تو جورهای از جنسِ کامگار
لیلی شوی و آتش عشقت به سینهام
مجنون شوم ز عشق تو، این کار بار بار
ای دختری که از لب تو صد غزل نوشت
آن عاشقیکه گشته برایت همیشه زار
...
از عشق تو همیشه پی ماه میرود
با عشق تو! تمامِ دلش راه میرود پرویز قرین
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#6
Posted: 15 Oct 2014 13:48
صبح
رو به دیوار نشستهای
با دو چشم آبی
و موهایی لَخت
در رنگ تابلو محو میشوی
من با صدایی منجمد از خواب، پرسشهای بیربط میپرسم و تو قهوهات را هم میزنی
گمان میکنم به من گوش نمیدهی.
شب لُخت میشوی.
نکتهی جدیدی در تنت نیست.
اما چیزی از توصیف میگریزد.
شرمگاه تو ساده است
و بینهایت سرد
و خالی.
آنچه مرا به هیجان میآورد.
سینههایت
دو هیچِ برآمدهاند.
وقتی در تو فرومیروم.
تو حقیقتا از جنسی دیگری.
آرام میخوابیم
تا فردا صبح
" بابک مینا "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#7
Posted: 15 Oct 2014 15:06
خدایا تو بوسیده ای هیچگاه ؟
لب سرخ فام زنی مست را
زوسواس لرزیده دندان تو ؟
به پستان کالش زدی دست را !
خدایا تو لرزیده ای هیچگاه ؟
به محراب کمرنگ چشمان او
شنیدی تو بانگ دل خویش را ؟
ز تاریکی سینۀ تنگ او
خدایا تو گردیده ای هیچگاه ؟
بدنبال تابوتهای سیاه،
زچشمان خاموش پاشیده ای؟
بچشم کسی خون بجای نگاه؟
دریغا ... تو احساس اگر داشتی
دلت را چو من مفت میباختی
برای خود، ای ایزد بی خدا
خدای دگر نیز میساختی !
" نصرت رحمانی "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#8
Posted: 15 Oct 2014 15:54
پیغمبران شهوت از دیار کدامین خدا
تنت را این گونه تسخیر کردند؟
دست هایت را این گونه ساده به دست کسی نگذار
مفهوم سرنوشت من در خطوط دستان تو پیچیده است
"تو درخویش نسترن بکار برای من
تنت را برهنه می خواهم بر تن خویش"
تمام تاریکی شب را می نوشم
به اعتماد دستان تن
یک نفس تنت را ببخش به من
تا لذت سکوت ر بنوشی
ای همه هستی تنم نثارت
و نوازش شانه هایم از آن تو باد!
پیغمبران شهوت از دیار کدامین خدا
تنت را این گونه تسخیر کردند؟
که شهر پر از بوسه های نامحرم تست.
عقده هایت را به من بسپار
وخمیازه های کشدارت را نیز
تنها به عصیان مقدس پناه بیار
تنم سرشار از خلوت شب است
دست هایت را ساده به دست کسی نگذار
و لبانت را ببار بر سطح همیشه گی تنم
تا آبستن خشونت شعری شوم
ظهور کنم در فردای ناتمام هردو مان!
هم آغوشی ما جاری شود در تن شب
ونامت را پیوند بده به نامم
تا همیشه های سبز
دست هایت را ساده به دست کسی نگذار
که مفهوم سرنوشت من
درخطوط دستان تو پیچیده است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#9
Posted: 15 Oct 2014 19:00
تو را ای زن می شناسم من
زنی هستی که تا اکنون
در خون رگهایش
در رفتار و افکارش
در نگاه مست چشمانش
بجای عشق ...
بجای خون ...
چه بی تکرار
تن هر مرد عریانی را هوس کرده
همان زن که آغوش بازش را
با تن من در قفس کرده
همان زن که ساعتی بعد از بلوغ خود
اولین مردی را که بوسیده بغل کرده
زنی که شهوت را
به یک بیماری شیرین و درد آور بدل کرده
همان درد شیرینی که ثابت میکند برما
از این لذت
یا از این شهوت
چه شرم آور عرق کرده
و امشب تازه می فهمی
مرد میوه ای بوده که زن او را
به تکرار مزه می کرده
و زن در رد این جمله تعریف دیگری دارد ...
زنی که در تمام عمر
کتک خورده ... زندگی کرده
زنی که در تمام عمر
زیر شلاق و مشت و نا مردی
تنش را لخت و عریان
به دنیا عرضه می کرده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#10
Posted: 16 Oct 2014 00:35
[alignC]
همين جا بمان عشقم
همين گونه که هستي
بمان
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن
عشق است
برهنه ام
برهنه ام تا براي تو راه باشم
اين گونه برهنه و تن به تن
بگذار نفس هايم
روي تن ات
سير کند
چشم هايت
سينه هاي برهنه ات
لب هايت
همين گونه بيا
و در بسترم، کنارم بخواب
و ببوس مرا
بي وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا
آري
عشق
همين سفرهاي طولاني را
مي طلبد
هر لحظه سوي خود
بِکش مرا
بِکش تا بدانم
سهم توام
تا بداني سهم مني
اين گونه محکم ، اين گونه گرم
سمت خود بِکش مرا
" ایلهان برک " [/align]
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand