ارسالها: 24568
#91
Posted: 24 Mar 2015 14:54
ولوله در متن شد و واژه به هم ریخت مرا
سطر طنابی شد و از نقطه بیاویخت مرا
در سرم اسبان اصیل از پی ِ هم تاخته اند
تا غزل و خون و دهن، سرخ درآمیخت مرا
بسته ی دستان ِ مرا می کشد انگار کسی
تا که به دورم بکشد پرده ی دیوار کسی
تا بدن ِ پیچکی ام بوسه به دیوار زند
واژه به جوش آمد و شد مژده ی آوار کسی
شعر به یک بیت دلیل اوست که در متن دوید
ماده ی اسبان ِ اصیل، اوست که در متن دوید
هیچ نشد تا که زمین قد ِ قدم هاش شود
ماه ترین دختر ایل اوست که در متن دوید
مشهد و مشعر به لبش، مضربی از خون دهنش
نشئه ی شیراز رسید از وسط پیرهنش
حلقه ی گیسو به کمر چمبره زد تا بکشد
عطر هوس را به تنم، بوی خوش ِ زن به تنش
گام کشید از پی ِ هم گام کشیدم برسم
رد برهنه پایمان، تا که رسیدند به هم
خنده به لب داشت بیا، اخم به ابرو که میا
بیم و امید است به دل، خوف و رجا در قدمم
شاخه ی خشکی است تنم، دست مزن داس بریز
پلک ز هم باز کن و پشت ِ هم الماس بریز
چرخ بزن چرخ بزن، دامن و تن را بتکان
های بکش باز که آب از دهن یاس بریز
داغ ز لب ها بچکان دختر خورشید دهن
آه بکش شعله بزن بر من ِ باروت بدن
گر چه به هر جمله ی تو، نی به نی افروخته ام
حرف بزن حرف بزن حرف بزن حرف بزن
داغ ز لب ها بچکان، شعله به باروت بگیر
شانه بجنبان و برو دوش به تابوت بگیر
تا جسد سوخته ام دست به کاری نزده
سرخ و ملس حرف بزن لهجه ی شاتوت بگید
قافیه تنگ است مرا، آخر دنیای من است
گر چه قشنگ است مرا آخر دنیای من است
آخر ِ دنیای من است، آخر ماجرای من
ماه و پلنگ است مرا، آخر دنیای من است
" علیرضا آذر "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#92
Posted: 25 Mar 2015 06:37
نه به رتبۀ اول ِ کارنامهات،
نه به صفحه دوم شناسنامهات
من؛
به دکمۀ سوم ِ پیراهنت
حسادت می کنم ...
این...
بی حیایی
دست خودم نیست
تو را که می بینم
پیراهنم
درتنم بی قراری می کند...!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#93
Posted: 25 Mar 2015 13:06
بوس تر از بوس های تو
نمی شناسم
ندیده ام نخوانده ام ..
مست تر از لبهای تو
شراب ننوشیده ام
گل من !
دست های تو
مهربانترین دست های خداست
که کودکی مرا به بلوغ می رساند ..
و اینجوری هاست
که درآغوش تو
من مرد می شوم ..
لبهای من واندام تو داستان موج و ساحل است.
امشب مهتاب است .. چرا جزر و مد نمیکنی محبوب من .
عباس معروفی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 2890
#94
Posted: 26 Mar 2015 15:24
در فصل مرگ غزل های عاشقانه
دیشب شعری گفتم
که قافیه اش
بوسيدن لب های تو بود ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#95
Posted: 26 Mar 2015 15:37
در میخانه ی عشقِ توِِِِِِِ همه اهل شرابیم
هر دم پیِ بوسيدن روی تو شتابیم
مستی به هوای تو اگر کفر و حرام است
ما داد براریم که بی دین و کتابیم ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 14491
#96
Posted: 27 Mar 2015 19:37
درآغوشم بگیر این بار بی پروا تر از قبل
نگهدارم میان مرز دستانت
لبانم را ببوس و مست مستم کن
و نگذار از لبانم عشق بگریزد
تنم را داغ و سوزان کن تو با حرم نفس هایت
و کاری کن که آرامش بگیرد جان بی تابم
در آغوشم بگیر این بار بی پروا تر از قبل
و بگو که مال من هستی!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#97
Posted: 27 Mar 2015 21:30
در قلبم چمبره زدی
درست مقابل چشمانم
از چشمه ی کلماتم
عصاره ی جانم را نوشیدی
نوش جانت!!
و من مست آن واج با هجای صدای تو
که از لبان تو
"دوستت دارم " را
در پیمانه ی قلبم می ریخت
می گویمت :
ببوس مرا
که خیلی وقت است
از سر انتظار بوسه ات
لبانم سر آخرین حرف " آلبالو" خشک شده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#98
Posted: 29 Mar 2015 14:04
دلم می خواهد
باز هم
باز هم و باز هم
دستهایم را در دستانت بگذارم
بسپارمشان به تو
چشمهایم را هم ببندم و سر بر سینه ات بگذارم
بوی تنم در تو جاری شود
بوی تنت در من زبانه کشد
زمزمه کنی عشق را
مهربانی را
با لبخندی
بوسه ای
ومن
مست
غرق
و خاکستر شوم
در هوای داغ با تو بودن..
در هُرم داغ نوازش نمناک لبانت
هر دو مست و هراسان شویم از شراب ناب هم آغوشی
و من غرق شوم
در دریای تمنای تنت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 2890
#99
Posted: 3 Apr 2015 17:17
هر شب با بوسه اي تو را از خواب می رانم
اي عشق، من راز بو سه ها را خوب می دانم
بوسه من نه عزیزم از جنس هوس نیست
سرخی گونه هاي تو از شرم هوس نیست
بوسه من از جنس ناب شراب عاشقیست
مستي آن ، از جنس وفا و سادگیست ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#100
Posted: 8 Apr 2015 23:22
آسمان گفت كه امشب ، شب توست
سرخي صورت گل ، از تب توست
آنچه تا عشق مرا بالا برد
بوسه گاهيست كه نامش لب توست
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود