ارسالها: 24568
#144
Posted: 23 Jul 2015 11:55
دوست داشتنت انقدر شیرین است...
که فکر هم آغوشی با تو...
حتی از این راه دور هم...
تنم را از لذت داغ
و چشمانم را از شهوت خمار میکند...
بتاب بر من
ای خورشید داغ عشق و هوس
.
.
.
می خواهم تکرار شوم
در تلالو زلال جو گندمی ات
مرا همانگونه که هستم
بر قامت عریان خود هویدا کن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#145
Posted: 24 Jul 2015 10:44
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ
ﺍﻣﺸﺐ ﺁﻣﺪﻩ ﺳﻮﯼ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ...
ﺩﺍﻍ ﻭ ﺭﻫﺎ ﮔﺸﺘﻪ ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺩﺍﻍ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺯﺩﻡ ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺩﻟﮑﺶ ﺍﺕ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ،ﺧﯿﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺗﻮﺳﺖ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ،ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎﻩ، ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﯾﺎﺩ ﺗﻮﺳﺖ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ،ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﻩ ﺗﺎﺏ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ،ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﺩﻥ ﺩﺍﻍ ﻭ ﭘﺮ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ،ﺭﻫﺎ ﺯ ﻫﺮ ﺧﯿﺎﻝ
ﺁﻋﻮﺵ ﯾﺎﺩ ﺗﻮﺳﺖ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#146
Posted: 24 Jul 2015 14:18
لمس دستانت
در بند بند تنم
از شراب فرانسوی هم
مست ترم میكند
از من اجازه نگیر
وقتی ساقی تو هستی ...
.
.
.
گم شد به بوستان لب و گونه های تو
چشمم دوید در پی آن بوسه ها ولی
گم شد میان همهمه بوسه های تو
من در خیال اینکه کجا رفت بوسه ها
دیدم نگاه شوق تو بر سینه ات دوید .
ناچار بوسه های جنون از لبم گریخت
در آبشار سینه ی مهتابیت خزید .
تا پرتو چراغ نخدد به عشق ما
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#149
Posted: 26 Jul 2015 23:19
به تو که فکر میکنم انگار کسی همه رگهای تنم را از درون میکشد
به تو که فکر میکنم انگار تمام تنم آتش میشود
به تو که فکر میکنم انگار کسی معجون عشق و شهوت به خوردم میدهد
انگار شیطان کنار گوشم آواز میخواند
انگار حوا سیب در دست به نظاره ام نشسته است
به تو که فکر میکنم دهان زنانگی ام آب می افتد
به تو که فکر میکنم تمام تنم نبض میشود
و با هر طپش نبض، شهوتی پنهان به زنانگی ام راه پیدا میکند.
به تو که فکر میکنم، دهانم خشک میشود، آتش میشود، شهوت میشود
به تو که فکر میکنم دهانم عطش تنت را میگیرد و زبانم بهانه اش را
به تو که فکر میکنم زن بودنم در زنانگیم خلاصه میشود
به تو که فکر میکنم همه شهوت میشوم، پتیاره می شوم، بی شرم می شوم
دلم هوای آغوشت را میکند
دلم برای بوسیدنهایت تنگ میشود
دلم برای مردانگیت یک ذره میشود
تنم برای بوسه هایت، برای دستهایت، برای دهانت، و برای تنت داغ میشود
به تو که فکر میکنم خودم را با تو میبینم،
که با تو خوابیده ام،
که با تو به اوج رسیده ام
و با تو آرام گرفته ام
به تو که فکر میکنم، همه زنانگیم همه مردانگیت را میخواهد
و همه تنم همه تنت را
به تو که فکر میکنم عجیب بی شرم میشوم
آنقدر که دلم میخواهد برهنه شوم، که برهنه شوی
و تن برهنه ام را از آن خود کنی. و آن کنی که آرامت میکند. که من آرامشم را در آرامش تو میابم.
آتش میشوم وقتی به تو فکر میکنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand