ارسالها: 24568
#161
Posted: 14 Oct 2015 17:25
تن عریانی ات تن پوش رمز آلود شب بوها
و چشمانت کمینگاه تن آرامش قــــــــــوها
دل زندانی ام در بند زلفت این من خسته
اسیر لابه لای دشت گندم زار گیسوهــــا
ز ترس تیغ مــرگ آلوده ی ابرویتان یکسر
غلاف اند اجتماع تیغه ی تب دار چاقوها
غــزلزاده غزال وحشی صحرای این سینه
نگاهت شاه بیتی از هم آغوشی آهوها
برای با تو بودن سوختن در آتشت تا کی
بیا درسی بگیر از مکتب عشق پرستوها
تو تلخی می کنی این شیوه ی دلدادگی یعنی
چکاندی در درون جــــام شهدت بغض لیموهـــا
مترسانم که عمری همچو کودک خوانده در گوشم
زمانه قصه ی دیو و دد و اشباح و لـــــــولــــــوهـــا
نگاهت بسترآرامشم از این همه وحشت
فراغ روحــــــــم از آوار خونریــــــز هیاهوها
نشانت را نمی پرسم نشانی بهتر از این نیست
که روی شانه ات پیچیده عطر باغ آلـــــــــــــوها
لبت شیرینترین سهم من از تلخی این دنیا
تمام سهم من از شهد و شیرینی کندوهـا
تنورستان آغوشت کجا سرمای من داند
زمستان مرا درکش به تابستان بازوهــا
" الهام خوشدل "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#162
Posted: 17 Oct 2015 15:16
نمیشود لباسهام را
همینجور که تنم است
بپوشانم به تن تو؟
و لباسهات را
همینجور که تنت است
بپوشم به تنم؟
میشود جوری توی لباسها گیر بیفتیم
که برای بیرون آمدن
چارهای جز عشقبازی نباشد؟
نمیشود از هر طرف بچرخم
لبهای تو برابرم باشد؟
میشود از هر طرف بیایی
با چشمهام ببوسمت؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 2890
#163
Posted: 18 Oct 2015 01:23
·● ای کاش که من پیر شـوم در بغلت ●·
·● با دست ِ تو ، زنجیر شـوم در بغلت ●·
·● پرواز ِ پُر از حس ِ رهاییست ولــــی ●·
·● ای کاش ، زمین گیر شوم در بغـلت ●·
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ویرایش شده توسط: SARA_2014
ارسالها: 6368
#164
Posted: 18 Oct 2015 09:47
خیالت تخت ...
پرگار نگاهم ،
فقط دور سینه های تو میگردد
اینجا تمام احساسِ من ،
منحنی های اندام تو را شعر میکند ، نترس ...
عریانی تو ایمان من است !
تا کافرانه...
زیبایی ات را پرستش کنم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 14491
#165
Posted: 28 Oct 2015 19:04
تقصیر من نیست
شیب تخت به سمت توست...!
" پیمان هوشمندزاده "
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#166
Posted: 6 Nov 2015 11:51
ﻋﺸﻖ
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ
ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ
ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ.
"علیرضا اسفندیاری "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#167
Posted: 7 Nov 2015 17:13
روحـی تازه در من میدمـد،
و هَردَم مرا می میراند و زنده میکند
این اعـجاز لبهایتــــ،
عجیبــــ خدایی میکند!!
درگیــرم
میانِ, "صفا" و "مروه" سینه هایتــــ
تشنه ترم می کند
لامصبـــ !
که هرچـه میخورم سیرابـــــ نمی شوم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#168
Posted: 19 Nov 2015 10:17
چشم در چشمانم بنگر و
ارام دست بر سینه هایم بکش
که مدتها است تنم خاک خورده است زیر خروارها لباس
تا تو بیایی و بنوازی گیتار زندگی را
میان تار و پود تنم
"در یک نیمه شب بارانی "
وقتی ماه بر تن لخت دریاچه بوسه میزند
تا ستاره و ماهی جانی دوباره بگیرند
از این بوسه ...
یکی در دریا و دیگری در آسمان
زیر نم نم باران ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#169
Posted: 1 Dec 2015 16:11
مرا
میان پاهایت به آغوش بکش ....
بیزارم از دستهایی که از سینه رد میشوند
.
.
.
اندام برهنه ات
بهانه خوبی است
از پای تا سرت بوسه می کارم
و با هر بوسه
شعری نو می نگارم
بهانه شعر من
اینگونه می سرایمت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#170
Posted: 9 Dec 2015 17:10
با بوسه ای ،
که طعم تمشکهای کوهی ،
میدهد ...
مرا به پیچ و خم اغوشت ،
بکش ...
امشب جاده های عشق ،
از باغهای لیمو ؛
و سر بالایی هوس ،
در امتداد رانهای تو ،
میگذرد .......
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟