ارسالها: 24568
#171
Posted: 9 Dec 2015 20:37
شهوت را كــمک می گــيرم بــرای نگــه داشتــنت..
بــرهــنه ميــشــوم
مــيدری مرا
لــــذت می بری..
لــــذت نمــی برم،
به مــن نگــو فــــاحــ*ــشــــه.
مــــن يک عــــاشــقم...عاشقی پشت پنجره ، همــين...!!!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#172
Posted: 28 Dec 2015 21:16
بوسه ات مرحله ی پر هیجــانـی دارد!
چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!
نکند وارث لبـــخند مونالیزایــی!
که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟
هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با تو
گاه گاهی هوس خوشگذرانــی دارد
کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!
کــه خریدار تـــو بودن چه زبانـــی دارد؟
با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!
لذتی بیشتر از چشم چرانی دارد
بعد آشوب بزرگــی کـــه لبت برپا کرد
چشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد!
بوسه ات ولولــه انداخته در اندامم
حتم دارم، لبت اکسیر جوانی دارد!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#173
Posted: 11 Feb 2016 11:39
بیا
مرا آغوش باش
و به اندازه ی
تمام دوستت دارم هایی که بدهکاری
به خود بچسبان .
نگاهم کن
و از چشم هایم
ناگفته هایم را بخوان
تو
نبودی
و من با چشم هایت زندگی کرده ام
از لب هایت بوسه نوشیده ام
و در هوای داشتنت نفس کشیده ام
دلتنگم
بیا تا دلتنگی ام را
در گهواره ی دستانت تاب دهم
و تنهایی ام را
در بستر آغوشت خواب کنم
بیا
مرا آغوش باش.
سارا قبادی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#174
Posted: 29 Apr 2016 14:24
یکشب؛
به دستهایَت خواهم رسید
از آن آغوش خواهم ساخت وُ
خود را،
در آغوشِ تو خواهم دید
یکشب،
به موهایَت خواهم رسید
از آن تا خدا بالا خواهم رفت
به لبهایَت،
وَ از آن بوسه خواهم چید
به لبهایت خواهم رسید وُ بوسه خواهم چید وُ
لبخند خواهم دید!
یکشب،
به تو خواهم رسید
به شبها
به روزها
به خوابهایت
میدانم
میدانم
میدانم یک روز
دستم به تمامِ خوابت خواهد رسید!
" افشین صالحی "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#175
Posted: 6 May 2016 16:24
شیرین و زیباست
سمفونی که
سازش زنانگی تو باشد
نت اش عمق پنهان چشمانت
و نوازنده اش نرینگی من
رقاص این سنفونی
سرانگشتان من است با اندام تو
وه که چه پرشور می شود
ملودی عشق بازی ما
وقتی زنانگیت را میخورم تشنگی درونم خوب نمی شود هیج ...
هار تر میشوم برای تصاحب همه وجودت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#178
Posted: 10 Jul 2016 13:49
اله اله یار ما در رقص شد
جان عاصی در کمندش حبس شد
ناز در اندام و غمز اندر بصر
دیدمش خندان که میگفت الحذر
چهر چون خورشید و هم پنهان او
سرزند از صبح پستان های او
پیکرش عریان و روحش بی قباست
گاه رقصیدن سبک چونان هواست
چرخ چرخان پیکر برنای او
جان ما در جنگ با سیمای او
تا به صبحش عیش و نوشانوش باد
با تنش این روح هم آغوش باد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#179
Posted: 11 Jul 2016 17:13
ببوس مرا
گویی
حکم آزادی بی گناهی را از بند امضا میکنی!
همان قدر محکم!
همان قدر با لذت!
*****
میگویم تو معجزه ای...
میخندی !
ببین
فقط چشمانت را
برای بوسیدنم بسته ای
روی صورتم
جنگ ابرقدرت هاست
برای سهم بیشتر !
*****
مرا در آغوش بگیر
بی دریغ
بی منت
پر غرور
مثل وطن ...
وقتی سربازش را در آغوش کشید!
هیچ فاصله ای نگذار بین ما باشد!
حتی هوا رد نشود از میان ما!
من از هوایی که از بین ما میگذرد متنفرم!
حامد نیازی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#180
Posted: 11 Jul 2016 17:42
آیینه پیش گیر و عیارانه رقص کن
همچون نسیمِ فصلِ بهارانه رقص کن
لب را بِگز ز وحشتِ زیبایی خودت
با نوکِ شصت با کمر و شانه رقص کن
تریاکِ چشم هایِ خودت دود کن، در آن
در دود هایِ شامِ غریبانه رقص کن
تا مستی یی دو چشمِ تو جادو کند ترا
با شانه هایِ لُچِ فضیحانه رقص کن
با سیب هایِ چگ نزده، دَر بده خودت
عریان به آب و تاب وقیحانه رقص کن
تسبیحی از صدف به مُچِ دستِ خود بپیچ
سجاده پهن ساز و فقیهانه رقص کن
پیش آر یک دو ساغر و آیینه را شکن
با شاعری غریبه صبورانه رقص کن
"علی اکبر یاغی تبار "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند