ارسالها: 14491
#11
Posted: 16 Oct 2014 09:17
ﺑﻪ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺗﺎﺏِ ﺗﻨﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺳﻔﺮ ﻧﮑﻨﻢ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺁﻣﺪﮔﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﮔﺮ ﻧﮑﻨﻢ*
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦِ ﺗﻨﮓ، ﻭﻋﺪﻩﯼ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺗﻮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ ﺧﻄﺮ ﻧﮑﻨﻢ؟
ﺑﻪ ﺑﻮﺳﻪﯾﯽ ﻋﻄﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﮑُﺶ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺏ ﮐﻨﯽ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺁﺏ، ﺗﺮ ﻧﮑﻨﻢ
ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ، ﻋﻬﺪ ﻣﯽﺑﻨﺪﻡ
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ، ﻧﻨﻮﺷﯿﺪﻩﺍﯼ ﺍﺛﺮ ﻧﮑﻨﻢ
ﺍﮔﺮ ﻧﺴﯿﻢ ﺷﻮﻡ ﻧﺮﻡ ﻧﺮﻡ ﻣﯽﺁﯾﻢ
ﭼﻨﺎﻥﮐﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﭘﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﻧﮑﻨﻢ
ﺗﻮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ
ﺷﺒﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﮔﺮ ﺳﺤﺮ ﻧﮑﻨﻢ مهدی فرجی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#12
Posted: 16 Oct 2014 19:30
خيره می شود
در خم ِ شکاف شيرين ميان رانهايم
به آب حيات می انديشد
و لبانش را به نشانه اشتياق می مکد
!!چه کودک است و چه خام
انسان هرگز بالغ نمی شود
من اين را از ولع لبهای تشنه شنيده ام
و زبان کنجکاو هوس
که شکاف ميان رانهايم را
شيرين تر از شير مادر می مکد
با خواهش خونی خود همزاد است
و عشق را در پسينگاه ِ تن می جويد
پس با هرنزديکی از من دورتر می شود
نه، انسان هرگز بالغ نمی شود
من اين را در دغدغه های هوسناک مردان ديده ام
چنين است
که شکاف ميان رانهای زن
گلخندی می شود از شکوفه های جوانی
در روياهای مردانی که عشق را در بستر همخوابگی تفسير می کنند
" لاله ایرانی "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#13
Posted: 16 Oct 2014 19:40
تو يك زني
شبيه تمام زنهايي كه مي شناسم
قدم مي زني
آواز مي خواني
تنها تفاوت تو بازنهاي ديگردر تو نيست
در من است
تو زني هستي كه درشعرهاي من هستي
آغوش مرا دوست داري
بوسه های مرا دوست داری
تو خواب نيستي
رويايي دست نيافتني
یک حس داغ تب آلود
تو زني هستي كه من دوستت دارم
تو را من خلق كرده ام
" نزارقباني "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#14
Posted: 17 Oct 2014 11:19
طوفان شو
بر من ببار
صاعقه وار!
در پيچ و تاب بينداز تنت را؛
رها شو
رها شو؛
كه امشب
زنجيريانِ غريزهي بيتابم را
چنان بر تو خواهم شوراند كه گويي
از حسرتي چهل ساله رهيدهاند
تا آخرين كام را
در آخرين شب زندگي
در حفرههاي تن تو بجويند!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#15
Posted: 17 Oct 2014 11:40
به بهانۀ دلتنگی
پرده های اتاق را کنار می زنم
تا باد،
از شمالی ترین نقطۀ مجهول زمین
عطر لب های تو را
سنجاق کند بر گونه هایم
نگاه کن!
ببین طعم تمشک چه کرده با نسیم!
نگاه کن چگونه می وزد در حریق بوسه ها!
"دیهور انتهورا"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#16
Posted: 18 Oct 2014 14:28
خنکی بدنت را دوست دارم
نه،،،، دوست داشتن کم است
میمیرم برای خنکی بدنت
گرمای بدنم را کم میکند
متعادل میکند
هیچ لحظهای زیباتر از آن لحظهای نیست
که سرم را بین گردن و موهایت پنهان میکنی
تو نیز دستانت را دور گردنم حلقه میکنی
برخورد نفسهایت با گردنم
بوسهای که بر گردنم میکنی
فشار حلقه دستانت بر گردنم
بعد من سرم را بالا میآورم
نگاهی به صورتت میاندازم
لبخند مهربانی را میبینم
اطمینان که پیدا میکنم
باز گم میشوم بین همان گردن و موها
اینبار فشار حلقه دستانت دور گردنم متناسب است
نه زیاد محکم نه زیاد آرام
به تناسب آرامش،
و من نفس میکشم
بو میکنم
بوی خوش تنت را
آری
من
بوی خوش ِ تو را دوست دارم........
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#17
Posted: 18 Oct 2014 14:29
کنار لب های تو
ملکوت را به آغوشم دعوت کردم
به اندامم سوگند
به گیسوان بلندم
به لب های خونینم
به دستهایم سوگند
وقتی تو را در آغوش کشیدم
شیطان را فریب دادم
شیطانی که مقابل عریانی ام سجده کرد
و دیگر شیطان مقرب شد در این درگاه
به آغوشم بیا
این جا حریم امن یک هم آمیزی همیشگی ست
می خواهم با صدای خودت بخوانی
خودت را به آغوش من
"جمانه حداد"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#18
Posted: 18 Oct 2014 18:36
ای کاش روح من شبیه به رنگ پیراهن تو بود
برهنه به سوی تو باز می آمدم
بر صخره ای می نشستم در کرانۀ دریا
همچو انسان ِ آغازین
جامی شراب می نوشیدم و
عطر گیسوان تو را می بلعیدم
می بوسیدمت
در آغوش می کشیدمت
همچو جان شیرین
تنهایی هایم را می یافتی
همانگونه که در رویاهایت دیده بودی!
من همه چیز را به فراموشی سپرده ام
جز داغی تنت را
جز شراب گس لبت را
و می خواهم گم شوم در آغوشت.
"دیهور انتهورا"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#19
Posted: 18 Oct 2014 18:38
دستی به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
با آن دو دل عاشق و ديوانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و نگاهی به نگاهی
پيچيد و دو دست و دو دل و شانه به هم خورد
لبخند و نگاهی روی لبخند و نگاهی
آرام فرود آمد و مستانه به هم خورد
آرامش سرسبز من و رامش هستی
سلانه و سلانه و سلانه به هم خورد
شب در کشش و کوشش و کنکاش بسرشد
آسايش شمع و گل و پروانه به هم خورد
دست و دل تبدار دو دلداده بی خوِيش
در هم شد و برهم شد و جانانه به هم خورد
"لاله ایرانی "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#20
Posted: 18 Oct 2014 18:39
ای یار
که در گریبانت
دو کبوتر توأمان بیتابند
و قلب پاک تو
با لرزش خوش کبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
و داغی سرخ گونه هایت
و بوی خوش تن بهشتی ات
و شهوت معصوم اغوشت
مرد را مرد میکند
و من
ایستاده ام
و به نیمهی کهکشان مینگرم
که در آنسویش
تو
عشق تقدیر میکنی
و من
کامل میشوم
ای زن زن !
"غاده السمان"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند