ارسالها: 24568
#231
Posted: 8 Nov 2018 12:36
می خواهمت !
در یک شب رویایی
آن هنگام که نفسهایمان
با هم در آمیخته شد !
و نبضِ تند دوست داشتن
در عمقِ جانم جاری شد !
و عشق را
که تنها می توانستم در آغوش تو بیابم !
شبیه یک قدیسه
که به رسالت دین اش دعوت شده باشد !
من مؤمنم، به لبانت
به شریعتِ تنت
و غمگین از این همه زیبایی !
"محدثه بلوکی"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#232
Posted: 11 Dec 2018 16:51
مرا مصلوب کن
درشایعه ترین مرز تنت
من از حبس نمی حراسم
با بزرگترین خطاها...!
بگذار
این بوسه..
این نگاه
واین هم خوابگی چرک آلود...
شیطآن را به سجده بیاورد...!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#233
Posted: 27 Dec 2018 17:27
در میان بازوان گرم من
فارغ از تمامی هراس ها
لابلای پرنیان خواب ِ ناز
مثل قصه های عاشقانه، پرنیاز
چشمهای تو بخواب می روند
.
در غبار سرزمین خوابها
فارغ از نبایدِ حصارها
بی بهانه از وجود عیبها و رنگ ها
آن طرف تر از تمام دورها ، عبور ها
قایقی به موج آب میشوی
کاشف خیال خواب میشوی
شاعری برای خاطر ِ دلم
یک قصیده پیچ و تاب میشوی
واژه ی گناه ناب میشوی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#234
Posted: 27 Dec 2018 22:12
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش توآمد
می شود کناررودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
" مارک استرند "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3
#235
Posted: 16 Jan 2019 22:15
قدﯾﺲ ﻣﻦ ! ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺒﻨﺪ ﺣﺘﯽ ﭘﻠﮏ ﻫﻢ ﻧﺰﻥ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﻬﻮﺕ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ، ﺳﻨﮓ ﻣﺤﮏ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﯿﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ، ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺍﻣﯽ ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ
ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺎﺭ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﺣﺘﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺗﯽ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ
ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩﯼ ﺟﺴﻢ ﺷﻼﻕ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ
ﮔﻨﺠﯿﺪ
ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻭ ﺩﺭﺑﻪ ﺩﺭ ﺑﺪﻧﺒﺎﻟﻢ ﺑﮕﺮﺩ ﻗﺪﯾﺲ ﻣﻦ....M
من نه عاشق بودم.و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من نه عاشق بودم.و نه دلداده به گیسوی بلند.و نه الوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی م میفهمید
ارسالها: 24568
#236
Posted: 11 Feb 2019 20:57
چگونه نخواهمت؟
تو آن نیمه سیلی نخورده منی
آن نیمه آفتابی
که می شود برکت را
از کشتزارهای زیر پیراهنت به زکات گرفت
مرا چنان در آغوشت بگیر
که در جنگل های بی تفنگ دراز بکشم
زیر درخت های بی دار
آسمان های بی شلیک
مرا که از انفجار توده های گوشت به خود می لرزم
در خودت بپیچ
و نترس
اگر جز زایش عجیب الخلقه این عشق
چیزی از من نمی دانی
تو هر چه را که با لحن متین اندوه صدا بزنی
من همان هستم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#237
Posted: 21 Apr 2019 12:33
زمستان بود
من قالبی ازیخ
تنم راکه به تن ات سایدم
آن قالب یخ آب شد
آن روز کشف کردم
که خودبودگی چه زیباست.
ـ نه
تا آن لحظه اینگونه نبود؛
تو آنرا به من آموختی ـ
اما هنگامی که من از طریق تو یک زن شدم،
هنگامی که تو گفتی انسانها آزاد زاده شده اند
دانستم،
که ما می توانیم
دستهای همدیگر را بگیریم و یکی شویم،
بی آنکه یکدیگر را نفی کنیم.
اینگونه تو مرا،
پس از اتحادی کامل،
پیوستگی بدون زنجیر
و تفویضی بدون ترس
با اسپرم ها و بوسه هایت
به ارگانیسمی زنده،
به موجودی کامل بدل کردی.
آنا ماریا روداس
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#238
Posted: 22 May 2019 22:14
عشقبازی ِ چنان
آنگونه که زمان بازایستد
و در عمق زمستان
گشودن رگهای شگوفه ها را بشنوی
عشقبازی ِ چنان
که تو را به 17 سالگی برگرداند
و سیاهی را به تارهای کنار ِ شقیقه ات
عشقبازی ِ چنان
که ذائقه ات را سرشار کند
و به یادت بیاورد
کیفیت ِ آفتاب و
خاک و
سیب را.
" الیاس علوی "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 377
#239
Posted: 22 May 2019 22:22
آسمان سينه ام را چون شمايي مشتري است
باز كن دكان كه وقت عاشقي است
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
ارسالها: 24568
#240
Posted: 15 Mar 2020 20:13
مرا ببوس
با تنی برهنه
و شهوتی سوزناک
زیر تگرگ هایی که
سوژه ای برای شاعران شده
مرا ببوس
با عشق شعر تازه ای شود
برای دوست داشتن
برای فرار از نقاشها
نقاشی هایی که
بوی جنون را به تصویر میکشند
و یا از کتاب های ممنوعه ای
که هرگز کلمات عشق را ننوشتند
مرا ببوس
با این که می دانم
پشت هر بوسه ایِ یک جای کار می لنگد...!
"هدا خاموش"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند