ارسالها: 24568
#21
Posted: 18 Oct 2014 20:55
نمیدانم احساس ناب تو کجا دیدنی تر است؟
امشب عازم همان جایی هستم
که تمام حس خواستنت برهنه باشد...
تنها برای من...
دستهایت را مهیای نوازش میکنی؟
یا چشمهایت را سفره ی احساس؟
شاید تمام تب خواستنت در لبهایت بنشیند...
همه را از آن من کن
بنشینم در آغوشت
دستهایت حلقه شود
چشمهایت تکرار ناب ترین جمله باشد
میخواهمت...
و لبهایت مهر تایید بزند بر تب خواستنت ...
دوستت دارم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#22
Posted: 19 Oct 2014 20:46
یک شب دیگر برای من ...
برای تو ...
برای دیدن یک حس گنگ و بی درمان
آری ...
یک شب دیگر برای من ...
یا توئی که تنهایی ...
قراری امن و خالی از وحشت
یک قرار خوب و پنهانی
و یک مهمان که نامش را تو میدانی
تو ای که دعوتش کردی
برای دیدن یک حس گنگ و بی درمان
برای دیدن مردی کنار تو با لبی گرم و تنی عریان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#23
Posted: 19 Oct 2014 21:02
آغوشم برای تو
بوسه هایم از ان تو
و غرق در تماشای تو
دیشب تو را تمنا کردم
و رقص انگشتانت را در لابلای موهایم حس کردم
با تو یکی شدم
در اغوش گرمت به خواب رفتم
و صبح هنگام
چشم گشودم
عطر تنت بر جای مانده بود
و من
بغض کردم
که چرا ندارمت!
مال من باش
مهربانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#24
Posted: 20 Oct 2014 11:37
با سیگار میرقصم میچرخم تاب میخورم
و من لذت همخوابگی را به یک نخ سیگار فروختم
تو مرا به هم آغوشی می خوانی
نمیدانی که من از یک نخ سیگار بیشتر از هم آغوشی لذت میبرم.
روح سیگار بزرگ است و پاک
سپید است چون تن نحیفش
برای فهمیدن من...
سیگار را بفهم
و تو که به من میخندی
پرسشی دارم
سیگار را میفهمی؟
قبل از آن که سیگار پاک را به لب بگیری آن را
بفهم
ب
ف
ه
م
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#25
Posted: 20 Oct 2014 20:15
چنگ روی تنم که میکشی
میفهمم درست مینوازمت
ضربههای آرام
مکیدنهای پر هوس
هوسی آشوبگر
نالههایی کوتاه
آه هایی بریده
لذتی دیوانه وار
داغ و پر هوس و بی نفس
امشب تو نیستی اما
جای زخم چنگت روی تنم
میسوزد...
باور کن
ساز یک نفره
صدای ناله جغد میدهد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 201
#26
Posted: 21 Oct 2014 15:17
درپاسخ هربوسه باحالی که من دارم
قطعن برایت بوسه ای دندان شکن دارم
گرچه همیشه تشنه ی دل بردنم دلبر
وقتی تویی انگیزه ی دلباختن دارم
این روزهاجسمم چنان محتاج سیگاراست
حس می کنم روح توراهم دربدن دارم
گاهی تظاهرمی کنم عشق توتن پوش است
گاهی تظاهرکن ک برتن پیراهن دارم
من مشکلم بابوسه هایت حل نخواهدشد
چندی ست درسرفکرجنگی به تن دارم
مهتاب یغما
ازاین زمین نفرین شده
تاآسمون بکرراهی نیست
ارسالها: 24568
#27
Posted: 21 Oct 2014 20:33
شب است و ماه می تابد
برای بی قراری من جیرجیرک ها آواز رهایی سر می دهند
و من در گذر تو ناله هوس سر می دهم
لذت ناب آغوشت تاب و توان از من ستانده
اما تا بی قراری
تاظلمت شب
تاانتهای عشق،من بیدارگر تو خواهم بود
ای همه سکوت بی مثال من
باشد؛ولی من در آن دوردستها
سراغ دستهای خالیت را میگیرم
به یادم باش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#28
Posted: 21 Oct 2014 20:39
بهای عشق چهل شبه
را چقدر بپردازم
تا ضرر نکرده باشی؟ا
بهای صدایی که صوت "دوستت دارم " را
مدام
تکرارمی کرد
بهای شب های پر ستاره ای
که در شور ثانیه ها قدم می زدیم
بهای تمام اتوبان هایی
که تخته گاز می پیمودیم
بهای ساعت هایی که به سر
می رسیدند
دغدغه ی آمدن ها، رفتن ها، رسیدن ها
بهای بهانه هایی که بوی ادکلن مردانه
عطر لوند زنانه می دادند
بهای بوسه های پنهانی
باختن در بکارت بی خواب لحظه ها...ا
بهایت را چقدر بپردازم تا
راضی شوی
نگویی که ضرر کرده ام
معامله شیرین نبود!ا
بهای چهل شب عشق ، عطش، آغوش
چهل سال نبودن
، رفتن ، احتمال ویرانی را
چقدر بپردازم تا راضی شوی
نگویی که ضرر کرده ام!ا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#29
Posted: 22 Oct 2014 00:14
هوای اتاقم بوی غم دارد بوی فرياد بوی تند سيگار دارد ...
بوی شهوت انگيز تنت در اتاقم پيچيده ...
و گويی با هيچ پنجره ای از يادم نمی رود ...
جای لبهايت بر ديوار تنم ...
لحظه های جوانی ساعت
برای تو بی همتا ترين دختر روی زمينم ...
آيا اين آجرها که شاهد ــ عشقبازی ــ من بوده اند بر عليه من شهادت خواهند داد ؟
اتاق بوسه ... اتاق شهوت ... اتاقی که گناهانم را بر خلق پوشانده است ...
آه عشق کثيف و دوست داشتنی من ...
وجودت از جنس تفهای نکبت باری است که من هر روز با هزاران لعنت و نفرين برايت می فرستم ..
. هر چه ميخواهی بگو ...
هر چه می خواهی ببر ...
زبانت از نگاه تيز و هرزه آلودت کمتر مرا می سوزاند ...
و من چون تکه ا ی جنس يکبار مصرف ... ترا به اوج می رسانم ...
لحظه ای که روحم را به جهنمی دردناک پرتاب می کنم ..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#30
Posted: 22 Oct 2014 06:16
بيا ، گناه ندارد بـهم نگاه کنيم
و تازه....، داشته باشد، بيا گناه کنيم
نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بيا که نامه اعمال خود سياه کنيم
بيا به نيم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خويش را تباه کنيم
نگاه، نقطه آغاز عا شقيست بيا
که شايد از سر اين نقطه عزم راه کنيم
سپس بساط قرار و گل و محبت را
بدست يکدگر اين بار روبراه کنيم
به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهيم
و بار کوه غم از شور عشق ، کاه کنيم
و خوش خوريم و خوش بگذريم و خوش باشيم
و تف بصورت انواع شيخ و شاه کنيم
و زنده زنده در آغوش هم کباب شويم
و هرچه خنده ، به فرهنگ مُرده خواه کنيم
اگر بخاطر هم عاشقانه برخيزيم
نمی رسيم به جايی که اشتباه کنيم
برای سرخوشی لحظه هات هم که شده است
بيا، گناه ندارد به هم نگاه کنيم
لاله بهرمانی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟