ارسالها: 14491
#61
Posted: 10 Feb 2015 19:36
در آغوشم بگیر امشب ....
که من محتاجِ آغوشِ دلی لبریز از لبخندم .....
که من محتاجِ گرمایِ دلی هستم ...
تا بگیرد از دلم سرمایِ نهانم را ......
در آغوشم بگیر امشب ....
تو .. که گرمی ..
در آغوشم بگیر امشب ....
تو که محرمِ این دلِ سرمازده ی طوفانی ...
و مرهمِ غصه ها و قصه هایش بودی و هستی ....
در آغوشم بگیر امشب ....
تا نلرزم من ... در هجومِ شب ...
تا نلرزم من ... در میانِ تب ....
تا نگردم خسته از غمها .....
دلم آغوشِ بی دغدغه ای را طلب می کند از من ....
تو ..........
بیا ..............
آغوشم باش ........
تا در تو رها شوم از غمِ بود و نبود ....
تا با تو ... نفس کشم در عصرِ آهن و دود ....
تا با تو .. زندگی کنم ...
باز کن آغوشت را ... که من ... محتاجِ یک آغوشِ پر مهرم ...
بگذار در آغوشت رها گردم از غصه هایِ روزگار ......
بگذار در آغوشت .. کمی زندگی کنم ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#62
Posted: 10 Feb 2015 21:53
بی تو،
زنانگیم خمار،
در فضای حسرت
و انزوای خودارضائی ست
تزریق میکنم...
مگر خیال ات را ،
در نبض ِ احساسم
تا هوس خیزانِ بودنم شوی
هر چند دیوانه میشوم
نشئگی،
زبانِ خیس تنهایی ِ من است
خزنده در گوش ِ رویا
تا نبض کلام را،
بی واژه بیان کنم و
سرودی کنم سرشار
از نفس، نفس ، نفس
تا حلق ِ حلقه های گسیخته
تا تغافل پوچی محض
مگر زندگی کنم تو را .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#63
Posted: 11 Feb 2015 08:13
تور تابستانیِ تنت را رزرو کرده ام
بلیت هایش را به هر دکه ای نده! ...
*****
پشت دیوار شب،
مرا در آغوش بگیر...
آن چنان محکم که...
سپیده هیچ صبحی،
جدایی را برایمان رقم نزند!
*****
آتشي كه از تماسه بدنم با بدنت به وجود آمد...
مي سوزاند تمامه خاطراتم را،
كاش سهمه من از تو ..
سوزش دل نبود...!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#65
Posted: 12 Feb 2015 08:56
دلم لک زده...!!!
برای یک عاشقانه ی آرام...!!!
که بشینم روی پاهايت...!!!
بگذاری گله کنم...!!!
از همه این کابوسهایی..
که چشم تورا دور دیده اند...!!!
سرم را پنهان کنم
در گودی گلویت...!!!
و ريه ام را پر كنم از بوي بدنت...!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#66
Posted: 13 Feb 2015 11:47
سینه هایم!
همان كبوترهاي سفيد با نوك هاي صورتي . . .
همان مرمرهاي رگه داري كه ،
بوي شعر تازه و عشق كهنه تراوش ميدهند . . .
برايت رگ كرده اند !
بیا و شعر بدوش . . .
بیا وعشق بنوش. . .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#67
Posted: 13 Feb 2015 11:48
بیا
مرد یخی
بیا از عصاره خورشید
جرعه ای بنوش
من هم
یک جام
پُر از شهوت
تا در زمین بایر زنانگیم
مردانگی ات را زمین گیر کنم
تا کودکانمان را
سر چهارراه های زندگی
اجاره بدهیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#68
Posted: 13 Feb 2015 11:55
تو بخواه
تا من برایت بمیرم
به طمع یک بوسه
با طعم نارنجی
یا هر رنگی تو بخواهی.
هرچقدر هم که عاشقت باشم
نمی توانم عاشقی ام را
به تو ترجیح دهم
هر چقدر که عاشقی بلد باشم
خرج تو می کنم
آقای من!
به جاش
تو برای من لبخند بزن.
می شود؟...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#69
Posted: 13 Feb 2015 12:14
نفس هایم را
که از گیسوید
بدرقه کردم
به پایین
گوشواره ات
میرسانم
تا گونه ات را گرم
بوسه هایم کنم
نگران شعر هایم
میشوم
وقتی گردنت ,
لبم را به " س ی ن ه " هایت
می رساند
شعر ,
واژه هایش را گـُم میکند
و این شعر با ناتمامیش
تمام من میشود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#70
Posted: 14 Feb 2015 22:25
تخیل کن
مرا در آغوش او
که لبانش را بر هرم سینه هایم گذاشته و
پیچک شده بر اندامم.
تخیل کن بوسه های وحشیانه تا سحر
و عطش لذت یکی شدن را
که من تخیل کردم تو را و سوختم
حالا نوبت توست
تخیل کن مرا
در آغوش ملتهب او ..!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand