انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 14 از 25:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  24  25  پسین »

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


زن

 
✦✧✦ لحظه یی ها ✦✧✦

۱
پس
براى چه مى سرایم اگر عشق
آینه یى نیست
تا خودرا
تو ببینم
پس براى که مى سرایم
اگر عشق
آینه یى نیست!


۲
پس
باد
یادِ مادر بزرگ را
مى وزاند بر من
هوا
دوباره هواى
گریستن است.


۳
هنوزهم
به هر واژه دست مى زنم
مى بینم
سینِ"ِ ستاره و"
ر"ِ سحر"
سراپا مات ام مى کند
نرماى چشمک و
لطف نسیم
که هیچ .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ لحظه یی ها ✦✧✦

۴
با سکوت اش بر لب
وقتى نگاه ام مى کند
مى بینم
از آفتاب هم بلندتر است و
از شب هم ژرف تر
تنها
وقتى با سکوت اش
نگاه ام مى کند.



۵
دریا دریا تلاطم در دل ام
باغچه باغچه اطلسى در کنارم
قنارى قنارى آواز در گلوم
فواره فواره شعر در ذهن ام
کتاب کتاب واژه در دهان ام
بدر بدر، رخِ ماهت در برابرم
حالا اگر نسرایمت
پس کِى ؟!



۶
ناگاه
خنده پیاله ی آبی شد
تیفِ بیابانی تشنه
رنگِ رخ
آفتابِ پریده بر سر دیوار
تن،
تکّه چوبی
سفره ی هزاران هزار موریانه ی گشنه
و دهان چاهی خشک
که آهِ هزاران سر به چاه گذاشته را
یک جا در داد
ناز نگاه شوخ تو یارا
که مرگ را
مسخره کرد.



۷
یک چشم این پرنده
آشیانه ی هزار پرسش بى پاسخ است
چشم دیگرش،
لانه ی هزار پاسخ بی پرسش.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 


نام اشعــار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ نورِ ناف ✦✧✦


برهنه در برابر آينه ايستاده ام
پنجره يي بر شانۀ چپم
قابي بر شانۀ راستم
نوري از پنجره بر لالۀ گوشم مي تابد، از برابر چشمانم مي گذرد،
ميخورد به آينه و مينشيند در قاب.
نورِ نشسته در قاب
هاله يي ميشود در دور و برم،
از خود بيرونم مي آورد.
باغ تهي ست از وسوسه حالا
پس ميزند برگهاي انجير را دست نسيم
عطر سيب ميپيچد به دور برهنه گي
در برابر خواهش « نه » سر فرو مي افكند
گاهِ فرو رفتن در پهلوي چپ است حالا.
از پهلو مي گذرد
آتش مي زند بُنِ تن را و شعله اش مي رسد تا ميانِ زبان
گر مي گيرد با،
زن زاييده مي شود از نور،
عريان؛
با تبسمي بر لبانش،
سيب درشتي در دستانش،
شاخه ي نوري بردميده از نافش.
نور ناف
طعم سيب بر بوسه مي نشاند و،
دست ردّي ميگذارد به سينۀ راندن
مي گرداند زبان را به دور دهن.
جان مي گيرند نون و هـــ .
زبان گشوده و برهنه
در باغ ايستاده ام، حالا
پنجره یي بر شانۀ چپم
درخت سيبي در برابرم
لبان زني با بوسه هاي سيبي اش بر لبانم.
صداي پوزش خدا در گوشم
شرمساريِ ماري كه پس مي خزد در چشمانم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ تُمرگِ مرگ ✦✧✦


بسي
بس
پيش از آن كه آغازيده باشيم،
واژه در ما فرموده بود.
بسيار،
بسي،
پيش از آن كه مرگ
در آخر ما تمرگيده باشد.
آنگاه
ما
خويش را و روز را
خويش را و ماه را
خويش را و سال و ماه و روز را
دوره كرديم و
واژه خودرا رساند به ميانِ جانِ ما و جوانه زد؛
شاخه كشيد ،
گل داد ،
به بر نشست.
و مرگ در آخر ما تمرگيده
واژهگانِ بر داده ي ما را
نشاند بر سفره ي خويش
ازآن پس
مرگ است اين كه ما را روايت مي كند
نه ما مرگ را.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ طبليده اي هرگز ؟ ✦✧✦


طبليده اي هرگز
تا
ناگهانۀ بيخودي را
ببيني پيش روت؟
طبليده اي تا
بيافتد از سر توفان،
توفيدن؟
تا
گل بياندازد گونۀ آتش
تا
آب ، گِل كند همۀ خاك هاي جهان را؟
طبليده اي هرگز؟
طبليده اي تا
گنگ شوند همه طبل هاي جهان ؟
تا رقص بيافتد از پاي؟
هرگز
طبليده اي تا
خواب بپرّد از سر طبليدن؟
طبليده اي هرگز؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ بازهم از طاهر بخوان ✦✧✦


برون كرده سر از آب و صدف
زلف مي تكاند و با پشنگۀ * زلفش
خيسم مي كند.
دست هم دارد اين رعنا!
خيسم مي كند و
هم راه نرمه ي آرشه بر گيسوي ساز
بازهم ، مي دود از پيِ آب
آبِ دويده از پشنگه هاي سر به در كرده از صدف
با نسيم، پيچ مي خورد در حلقه هاي زلف.
« نسيمي كز بن آن كاكل آيو »
نسيم وار
مي خواند و
پخش مي شود به روي سن **
كژ مي شود و مژ مي شود،
مي رود و
رود
رود
رود مي زند و
ميليسد لبانم را و خيس ترم مي كند.
لب ؟
چه كسي مي گفت لبانِ اسكندر
خشك اب زنده گاني بود؟
كي؟ كجا؟ كِي؟
در خواب ؟
خواب ؟
به خوابم نمي آيد تا
خيال و بويش
مستم كند.
« سحر از بسترُم بوي گل آيو »
خروس خوان،
سر از صدف بر مي كند
تخم مي گذارد در گوديِ دستان داوينچي

پريده اش هم مي نشيند لب خنده ی
بر تنديس هاي سنگي و گچي
دست به هم ميمالد ميكل آنژ.
از هگمتانه تا پاريس
مي رقصد و هي گيسو مي باراند
بر شانه هاي من.
بي دست
بر كمر مي زند و
زلف تاب مي دهد
موج بر مي دارد سن.
« دو زلفونُت بود تار ربابُم »
هر تار مو
تاب مي خورد بر سرانگشتان رفته با بازوانِ بريده
در خواب مانده كانوا****
مي بيني ؟
سر بر بازوان بريده هم مي توان نهاد
و
بازو بر گرد ساق هاي مرمرين هم
مي شود تاباند به رود و رباب.
دوباره بخوان !
طاهر كه مي خواني:
بي بازو، باز هم، ونوس زيباست.




* ذرات پراكنده ي آب
** رودخانه سِن در پاریس
*** * آنتونيو كانوا مجسمه ساز نيوكلاسيسم ایتالیایی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ رقصي چنين ✦✧✦


ديده دوخته ام به نقطه يي در دل شعله
كه آبي بنفش سرخْ زرد رقصانش
بر زانوان هيمه
مي گُرَّد.
و سر،
همين سر به هوا،
پُر اين خيال مي شود كه :
_ " چشم اگر گُم مي شد،
اسفنديار مي ماند شايد؛
و تير نداشت جايي
تا شانه بر زمين نهد
و شانه راه زمين را نمي شناخت شايد."
حالا كه چشم هست و اسفنديار هم نيست،
راه ديگري هم مي رود اين خيال،
تا سر به هوا
پر مي شود از "اي كاش"
"كاش به سيستان نرسيده،
غزالي كشانده بودش در پيِ خويش؛
يا سيه چشمي،
يا صبر آمده بود،
وقتي كه مادرش لباس رزم آورده بود از براش."
حالا كه چشم هست
و اسفنديار هم نيست
من سپرده ام دو چشم
به چشمي كه سرخْ بنفش آبي زرد
از دلِ شعله
خيره مي نگردَم.
رقص هم
كه راه نمي دهد تا خيال
در سر به هوا ،
راه خانه بگيرد.
رقصي چنين
در بازواني كه گُر مي زنند به جان،
رقص ميانه ي ميدان را
مي آورد به ياد.
با زرد سرخْ بنفش آبياي تن نماش
و رقصي در ميانه ي ميدان بي اسفنديار
آيا چه خواهشي دارد از چشم من
اين خيال ،
كه تا بسته مي شود چشم و
گشوده مي شود راهش
هي گم مي شود در ميان دو بازو؟
هم در دل سر، هم در سر سر
سري كه رو به هواست،
غم پيچه،
پيچ مي خورد به قامت آه
كه اي ياد بي خيال
از ياد من نرو كه خشت خشت خانه ي زين
فرياد مي زنند:
اي واي اسفنديار
اي واي اسفنديار،
و زانوان هيمه شل مي شود
اي واي اسفنديار . . .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ جك لندن هم مست بود! ✦✧✦


دوباره آواي وحش *
به گوش ميرسيد از لاي دندا نهاي سپيد*.
با ورودمان،
ميكده پر شد از حضور ما.
( خوش اومدين،
بفرماين هر جا كه دوس دارين بشينين!
چه ميل دارين؟
يه گيلاس شيراز!)
( راستي، هرگز آيا جك لندن
شيراز نوشيده بود ؟ )
سرخ،
همچون نگيني از ياقوت، سرخ
سرخ،
همچون چشمان من،
مست كه مي شوم.
و تازه،
چونان لبان تو
وقتي گه گفتي: نوش
آن شب.
( جك، حالا ديگه نوبت توئه تا يه چيزي بگي)
_ نوش
راستي،
شمال چگونه بود؟
هرگز آيا با ماهِ در شراب شناور
سخن گفته اي؟
نگاه كن!
ماه در شرابِ من شناور است!
كجا
مي تواند
بيارآمد اين سر؟
(تورو خدا به اين وحشيا بگو خفه شن
مي خام گوش بدم به ستاره ها)
_ نوش!
پياده رو خيس و جك لندن مست بود.
چگونه اين قايق كوچك،
مي رساندت به شمال ؟
چيزي بزرگتر
به سانِ سورتمه يي
كه كشاندت درپيِ آواي وحش،
مي خواهي.
□ □ □
بهار نبود
اما نفس بهاري بود
و جك لندن هم
مست بود.


*« سپيد دندان » و « آواي وحش »، عنوان دو كتاب از جك لندن .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ خواب عنكبوت ✦✧✦


از چشم اگر رويا
پروا نكند
پر، ميپرد بيرون
از گستره ي تار
زخمه ميزند با پَر
وا نميشود پيله.
از بالش پروانه
زخمي نميشود گونه.
مينوازد گوش،
تارِ تنيده بر زخمه.
تا
وا نميشود پَر
فاصله مي افتد
بينِ پنجه و زخمه.
پنجه
مي نشيند در پُرز.
عطسه،
از چشم عنكبوت
ميپراند خواب.
در خواب
پروا نميكند رويا
در بستر تاريدن.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 14 از 25:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  24  25  پسین » 
شعر و ادبیات

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA