انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 30:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  29  30  پسین »

Reza Farmand Poems | مجموعه اشعار رضا فرمند


زن

 
˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

توضیح شاعر در انتهای این کتاب :

نکته:
بیشتر این شعرهای کوتاه بخش‌هایی جدا شده از شعرهایی بلندتر هستند؛ بخش‌هایی که از جهتی با بدنه‌ی اصلی شعرها ناسازگار بوده‌اند. چند تایی هم خود به خود کوتاه از آب در آمده‌اند.
۱۶ بهمن ۱۳۸۸- 5 February 2010


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 



اشعــار ایـن کتــاب

·♦· شتاب‌هایم را دوست‌داشته‌ام ·♦· شتاب، زمان برهنه است ·♦· خوشبختی اوج، یک پله است ·♦· ملکه‌ی شعرهایم ·♦·

·♦· کلینیک نازک شعر ·♦· من وقتم تنهاست! ·♦· سُرین پُرآهوی زن ·♦· جهان نباید زور بگوید! ·♦· وقتی که زندگی درد می‌کند·♦·

·♦· جوی‌ها بسترشان را گم‌ نمی‌کنند! ·♦· سگ، دانشمند بوهاست ·♦· از شعر حرف بزن! ·♦· زن و آزادی پالونه‌ی شعر ·♦·

·♦· زمان را باید یاد بگیری ·♦· واژه‌های کلیدی شتاب ·♦· پیشواز شعر ·♦· استرس ·♦· باغ شادی کپنهاک ·♦· کهربای سکه ·♦·

·♦·جسارت، پاره نمی‌شود ·♦· شتاب ·♦· من مسافرم به من دل نبند ·♦· شعر، مرا به خانه‌اش می‌برد ·♦· دجله‌ی شعر ·♦·

·♦· وقت، پُربارترین کشتزارهاست! ·♦· دست‌های خالی‌ام را ·♦· زن افلیج ·♦· خودباوری ·♦· لطفاً وکیل رستگاری من نشوید·♦·

·♦·مرگنامه ·♦· غرور، رویای پراکنده است ·♦· شعر در ترافیک شلوغ زندگی ·♦· هر کس اوج خود را باید پیدا کند ·♦·
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 



به شتابم اگر بیفزایی دوست‌ات خواهم داشت!
به پُرسشم اگر پَر بدهی دوست‌ات خواهم داشت!
*
دوست‌ات خواهم داشت اگر دویدن تازه‌ای‌ نشانم دهی!
دوست‌ات خواهم داشت اگر بالیدن تازه‌ای نشانم دهی!
*
دوست‌ام بدار اگر نتوانم فرود آیم!
دوست‌ام بدار اگر شتاب‌هایم دیوانه است!
*
در تن‌هامان همدیگر را دوست بداریم
در واژه‌هامان همدیگر را دوست بداریم
در آرمان‌هایم همدیگر را دوست‌ بداریم
در دویدن‌هامان همدیگر را دوست بداریم
*
من در جستجوی واژه‌های بزرگ زمانم؛ چرا نباشم؟
من چنان پرت شده‌ام که جز به اوج نمی‌توانم بیفتم!
*
من به آرامش تو حسرت نمی‌برم
من همیشه شتاب‌هایم را دوست داشته‌ام
*
من با شعرم پُرسش‌ها را باز می‌کنم؛
و پاسخ‌های سرکش را اوج می‌دهم.
*
شعر از خوشی‌ها سبُک‌بال‌‌تر است!
شعر از هماغوشی‌ها کهربایی‌تر است!
*
شعر همیشه پشتِ قفل‌ها درنگ می‌کند
شعر همیشه پشتِ بستگی‌ها درنگ می‌کند
*
به شتابم اگر بیفزایی دوست‌ات خواهم داشت!
به پُرسشم اگر پَر بدهی دوست‌ات خواهم داشت!

ژانویه، ۲۰۰۸

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 



شتاب، زیباست
سفر که تمام شود، شتاب می‌گذرد!
*
شتاب، ناب است!
شتاب، زمان برهنه است!
گمان نمی‌کنم از شتاب خسته شوم!
*
شتاب را هر زمان که بخواهی می‌پوشی؛
و سفینه‌اش را هر زمان که بخواهی سوار می‌شوی
*
من در شتاب می‌خوابم
من در شتاب، پاک می‌شوم.
*
واژه‌هایم را به شتاب افکنده‌ام
سبک‌ شده‌ام و از مدار دغدغه پرواز کرده‌ام.
*
روبروی‌ام زن کهنسالی در سرفه‌اش گیر کرده است
از خود می‌پرسم هوش‌اش آیا هنوز پَرمی زند؟
*
شتاب به آسودگی کودک است!
شتاب به آسودگی مرگ است!
شتاب به آسودگی پاسخ است!
شتاب به آسودگی آب است!
شتاب، همیشه تازه است!
*
شتاب، زیباست
سفر که تمام شود، شتاب می‌گذرد!

۱ سپتامر ۲۰۰۷
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 



خوشبختی، دستاورد جرقه‌های گام است!
در شتاب گام‌هاست که بال‌های زندگی باز می‌شود
*
گام، سرآغاز پرواز است!
گام، سرآغاز هماغوشی؛
گام، سرآغاز فرداست!
*
گام، شتاب که بگیرد پرنده می‌شود
گام، اوج که بگیرد ستاره می‌شود
*
گام، هوش راه را پُر می‌کند
گام‌، هوش واژه‌ را پُر می‌کند
*
اندیشیدن پُر از گام است
آفریدن پُر از گام است؛
و پُرسیدن پُر از گام‌های بیتاب است
*
هر شاهکار، پُر از گام‌های هشیار است؛
و هر چشم‌انداز، پُر از زانوان خسته.
*
خوشبختی، دستاورد جرقه‌های گام است!

۳ سپتامبر ۲۰۰۷
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 



از اوج، پی‌در‌پی باید بالا بروی تا در اوج بمانی!
*
اوج را پرهایت معنا می‌کند
اوج را هوش‌ات معنی می‌کند
*
اوج، یک پله است!
اوج، پاگردی از پیچاپیچ شتاب است!
*
واژه‌ پُر از راه‌های پرواز است
واژه پُر از اوج است.
*
گامی که بیاندیشد از اوج نمی‌ترسد
گامی که پَربزند از اوج نمی‌ترسد
*
حافظ ، اوج زمان خود بود؛ اوج زمان من نیست!
عرفان، اوج زمان خود بود؛ اوج زمان من نیست!
خدا، اوج زمان خود بود؛ اوج زمان من نیست!
زمان، پُر از گرد و غبار اوج است!
*
همیشه اوجی تازه از ژرفای واژه‌ها سَر‌می‌زند
اوج، همیشه اوج می‌گیرد
اوج، همیشه از خودش پیش می‌افتد
اوج، بی‌پایان است!
*
از اوج، پی‌در‌پی باید بالا بروی تا در اوج بمانی!

۱۲ اکتبر ۲۰۰۷
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 



زنبورهای شتاب
ملکه‌ی شعرهایم را دربر گرفته‌اند.
*
در میدان چرخان زندگی
تردست نبوده‌ام؛ پُردست نبوده‌ام؛
و جز واژه‌ها را نتوانسته‌ام در هوا نگه دارم.
*
زنبورهای پُرسش‌
ملکه‌ی شعرهایم را دربر گرفته‌اند.


جولای ۲۰۰۷
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 



همه سردرگمی‌هاشان را به سرانگشتان شعر می‌سپرند
همه جان‌های فسرده‌شان را به کلینیک نازک شعر می‌برند
با اینهمه هیچ‌کس سکه‌ای به گرسنگی شعر نمی‌دهد!
*
همه کلید سخن‌های عاشقانه‌اشان را در شعر می‌جویند
همه از راه‌های هشیار شعر،
به جان پنهان جامعه ره می‌برند
با اینهمه هیچ‌کس سکه‌ای به گرسنگی شعر نمی‌دهد!
*
همه با شعر، عکس انسانی می‌گیرند
و هنگامیکه عشق‌اشان لال می‌شود
به دلدادگانشان گل‌ شعر می‌دهند
با اینهمه هیچ‌کس سکه‌ای به گرسنگی شعر نمی‌دهد!
*
همه واژه‌های گمشده‌اشان را در شعر می‌جویند؛
و به هنگام درماندگی‌ها، بال‌های شعر را
به سخن‌ها و گام‌هاشان می‌بندند.
با اینهمه هیچ‌کس سکه‌ای به گرسنگی شعر نمی‌دهد!

تاریخ سرایش: آپریل ۲۰۰۷
تاریخ چاپ: ۱۰ ژانویه ۲۰۰۹
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 



من وقتم تنهاست!
من وقتم خسته است!
من وقتم خودخواه است می‌پذیرم!
*
من وقتم خسته است!
من وقتم در چشم و گوش و هوشم
همیشه کِشت می‌شود
*
من وقتم همنشین سفر،
من وقتم همنشین شعر،
من وقتم سرشار شتاب‌های آرام است.
*
هرچه شتابان‌‌تر شوی تنهاتر می‌شوی!
هرچه پرنده‌تر شوی تنهاتر می‌شوی!
*
من شادابی‌های وقتم را با شعر می‌مَکم؛
و بازمانده‌هایش را در بازار نان می‌فروشم.
من وقتم را می‌دوانم
و با هر که همپای‌اش دوید آبجویی می‌نوشم
*
من وقتم تنهاست!
من وقتم خسته است!
من وقتم خودخواه است می‌پذیرم!
*
من وقتم اما وقتِ کسی نیست!

۲۴ آپریل ۲۰۰۷

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 



اندام زن، پُر از نواهای نرم؛
پُر از موسیقی گرم است
سینه‌هایش، لب‌هایش، گونه‌هایش، ران‌هایش
هر یک صدای خود را دارد؛
و سمفونی پُرکشش مادگی‌اش
درهمه‌ی راه‌های آینده شنیده می‌شود
من با شعرم هر سخن اندام زن را
به دقت‌ گوش می‌کنم!

2
سُرین پُرآهوی زن،
دُرُست به میان هَوس‌ام‌ می‌آید و نمی رود!
سُرین پُرموج زن،
دُرُست به میان هوش‌ام می‌آید و نمی‌رود!
سُرین پُرماه زن،
دُرُست به میان شعرم می‌آید و نمی رود!

۳
نان خانگی ایتالیايی،
چنان ترد و نازک و خوشبوست که من آن را
چون دستِ هوس‌انگیز زنی به دهان می‌برم

سوئد، ۲۰۰۶
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 13 از 30:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  29  30  پسین » 
شعر و ادبیات

Reza Farmand Poems | مجموعه اشعار رضا فرمند


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA