ارسالها: 6368
#291
Posted: 9 Aug 2015 13:18
خورشید هم تبار شما را ندیده است!
پاکید! چشمهچشمه پاکید!
سد باغِ مریماید!
دریای شبنماید!
خاتونِ عصمتاید!
خود، شاه درِّ عفافاید!
من!
هرگز به عمر روی شما را ندیدهام!
از کار-و-بارِتان حرفی خدای را نشنیدهام!
جانِ عزیزاِتان
ما را رها کنید!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#292
Posted: 9 Aug 2015 13:20
۱
آینه، محو تو بود
یا تو محو آینه؟ محبوبِ من!
زیبایی با کدام اِتان به نجوا بود؟
۲
در جوکنارِ آینهها، دوشیزگانِ شعر،
گلخنده های تو را
با هلهله از آب می گیرند،
تا زیبِ گیسوانِ خویش کنند.
۳
عریان چو می شوی؛ حوضهای آینه
از جویبار هوس لبریز می شود.
من، ماهیانِ شوخِ آینه را
با دست های مستِ خیالم دنبال می کنم.
۴
عریان چو می شوی
خوشههای پستانات
در تاکهای آینه می روند.
آنگاه، ندیمههای سلیمان
تاکستان ها را با سبد هاشان
ترک میکنند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#293
Posted: 9 Aug 2015 13:20
من نه خواب دیدهام!
من نه خواب دیدهام!
آفتاب نیز دید
آب و باد و خاک نیز دید!
در کنارِ راه
گرگِ «کارِ تیره» پیکرِ کبودِ دختری دریده بود!
قامتِ کبودِ دختری در میانِ آستانِ کلبهای سیاه
در غروبِ انتظار، سنگ گشته بود.
مادری در سکوتِ خوش مرده بود!
من نه خواب دیدهام!
من نه خواب دیدهام!
نعشِ پاکاِشان
خود،
به شعلههای خشمِ شعر خویش سوختم!
پــایــان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything