انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 30:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  27  28  29  30  پسین »

Reza Farmand Poems | مجموعه اشعار رضا فرمند


زن

 




زمین می‌چرخد و از مدار مذهب‌ها خارج شده است
زمین مرتد شده است!
*
آسمان‌ از هفت طبقه بالاتر رفته‌ است؛
و سقف کتاب‌های مقدس را به بیکران پرت کرده است
آسمان مرتد شده است!
*
زن، سرشت انسانی‌اش را بازیافته ‌است:
برهنگی‌اش را پُر کرده است
واژگان‌اش را پُر کرده‌ است
و هوش‌اش را زیباتر از مردان سوار می‌شود
زن مرتده شده است!
*
آزادی از هراس انگ‌ها بیرون آمده است
هر چیز و هر کس را با پُرسش لمس می‌کند
و با زنان و مردان می‌نوشد؛ می‌رقصد
آزادی مرتد شده است
***
زنده باد اینترنت که چرخه‌های پرسش را
در همه‌ی پندارها می‌گرداند و آن‌ها را تا آزادی باز می‌کند
*
زنده باد آزادی که همه‌ی باورها را دور می‌زند؛
و نمی‌گذارد که هیچ خدایی، قدیسی سلاح بپوشد

زنده باد آزادی که معناها و انسان‌ها را آرام آرام می‌چرخاند
هر یک را در جایگاه راستین خود می‌نشاند
و هارمونی آرامشی می‌آفریند
*
گذشت آن زمان که کلمه دور بود
گذشت آن زمان که پُر از گوسفند بود
*
آی... چوپان‌های عهد عتیق!
انسان در زندان هیچ‌ دین‌ای زاده نمی‌شود
هی! هی تان!
پوست آزادی را می‌خاراند

۱۶ می ۲۰۱۲




هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




شراب را انسان می‌نوشد!
*
شراب، پُر از رهایی‌ست
شراب، بال و پر واژه‌ها را باز می‌کند
شراب، راه‌ِ نوازش‌ها را باز می‌کند
*
شراب، ترزبان خوبی‌ست:
سخن‌ها را می‌باراند
و رنگین‌کمان‌شان را باز می‌کند
*
ما پیش از شام جشن شراب گرفتیم
گل گفتیم و ماه شنفتیم؛
و راه‌هامان را مخملی کردیم
*
شراب، بهترین دوست ما شده بود
و هوس‌هامان را آزاد کرده بود؛
و جهان،
راستی جهان کجا رفته بود؟

۱۴ اوت ۲۰۱۱




هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




معنا ناگهان صدا می‌زند
موتور شعر همیشه باید روشن بماند
*
شعر، ناگهان صدایم کرد
اکنون دوباره در سفرم
اکنون دوباره پاک می‌شوم؛ سبک می‌شوم؛
*
تپش‌هایم را با شتاب می‌آمیزم
آی شتاب پاک، شتاب فرزانه، شعرم را دریاب!
*
شعر، کلیدش را در پیشامدی نهان می‌کند
و همینکه ژرف شوی موتورش روشن می‌شود
*
من بارها شعرم را با زن، روشن کرده‌ام
من بارها شعرم با زمان روشن کرده‌ام
*
معنا ناگهان صدا می‌زند
موتور شعر همیشه باید روشن بماند

۲۲ سپتامبر ۲۰۰۹



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




آینه‌هایت را زیاد کن تا تنها نشوی:
برای فردای‌ات آینه‌ای باید داشته باشی
برای عشق‌ات آینه‌ای باید داشته باشی
برای سکس‌ات آینه‌ای باید داشته باشی
*
در پژواک زندگی‌ست که وقت
چو پروانه‌ای زیبا می‌شود
*
شعر را باید چنان بنویسی که پَر بکشد
شعر را باید چنان بنویسی که بشکفد
*
خود را گل کن تا پروانه‌ات را پیدا کنی!
پاک شو تا آینه‌ات کنند
سبز شو تا در تو بیاسایند

۷ آپریل ۲۰۰۹



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 





از دوش آب بیرون می‌آییم و با برهنگی هم می‌آمیزیم
پاکیزگی اشتهای سکس را باز می‌کند
*
با سخن‌های شورانگیر، تنوره‌ی سکس را گرم می‌‌کند:
-« عاشق سکس‌ توام؛ می‌شوراندم
هر وقت بخواهی می‌لیسم‌ات»
*
او با لبهایش میان مرا می‌نوازد
و من عود خیس‌اش را با زبان و انگستانم دیوانه می‌کنم
و فوزافوزش را بلند می‌کنم
روی‌اش زیباترین گل‌ها می‌شود
وقتی که از تن‌ام سبز می‌شود
*
پیش از خواب می‌گوید:
« در شب هر وقت بخواهی سوارم شو
هیچ شق خوبی نباید حرام شود!» و می‌خندد!
*
هر سخنی را با بوسه‌ای مهر می‌زنیم
هر نوازشی را با بوسه‌ای مهر می‌زنیم
هر هماغوشی را با بوسه‌ای مهر می‌زنیم.





هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




آذربایجان!
ای گردبادِ هوش و توانائي!
آب‌های شورت را به چشم اهریمنان پاش!
*
آذربایجان!
عقده‌های ایران انگار در دل تو انبار می‌شود
خشم‌های ایران انگار در مشت تو انبار می‌شود
*
آذربایجان!
تو همیشه حوالی آب و آتش می‌روی
و سرفرازی را به چنگ می‌آوری
*
آذربایجان!
تو چه زود حرف را عمل می‌کنی
تو چه زود فریاد‌ را آذرخش‌ می‌کنی
تو چه زود ستاره‌ات را می‌یابی
*
آذربایجان!
تو همیشه گام‌های سهندت را می‌پوشی و زور را له می‌کنی
تو همیشه مشت‌های سهندت را می‌پوشی و روی ستم می‌کوبی
*
آذربایجان!
بی‌‌باکی‌ات هر هراسی‌ را آب می‌کند
جان‌بازی‌ات هر مرگی را شکست می‌دهد
*
آذربایجان!
بابک‌هایت دوندگان تاریخ‌اند
مشعلی را که ستارخان افروخت
هنوز ستاره‌ی آزادی‌ست.
*
آذربایجان!
ای گردبادِ هوش و توانائي!
آب‌های شورت را به چشم اهریمنان پاش!

۴ اوت ۲۰۱۱




هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




حق با چماق است اگر حق با شماست
حق با دروغ است اگر حق با شماست
*
شما در دروغ همیشه از خود جلو می‌زنید
دروغ شما حرف ندارد؛ شرم ندارد
دروغ شما ناب و بی‌همتاست
جهان، تشنه‌ی دروغ شماست!
*
چماق ایمان‌‌تان بالای پُرسش‌ها می‌چرخد
تا‌ منطق سکوت کند؛ تا حق بترسد
جهان، تشنه‌ی چماق شماست!
*
شکنجه‌های شما روی هر درنده‌ای را سفید می‌کند
شکنجه‌های شما حمایت از حیوانات است
جهان، تشنه‌ی شکنجه‌های شماست
*
شلاق‌تان به درد می‌خورد؛ به زخم می‌خورد
و طرح هر فریادی را قرمز و کبود بر پوست و استخوان می‌کشد
شلاق‌‌تان هنر می‌کند
جهان، تشنه‌ی نبوغ شماست
*
شما زنده‌ها را در تابوت می‌کنید تا سخن نگویند
و مرده‌ها را از تابوت‌ها بیرون می‌آورید تا سخن گویند
جهان، تشنه‌ی معجزات شماست
*
تجاوزهاتان دعا و عبادت است و از بهشت جلو می‌زند
تجاوزهاتان حلال حلال است و تا جهنم فرو می‌رود
جهان، تشنه‌ی حلال‌های شماست
*
شتر اگر پول جهان شد حق با شماست
چماق اگر زبان جهان شد حق با شماست
**
زرتشت باستانی!‍ زرتشت پاک!
ما از دروغ خسته‌ شده‌ایم
سروده‌هایت را یکبار دیگر بلند می‌خوانی؟


۱۰ اوت ۲۰۱۱



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




ای حباب‌های دروغ
قطره‌ها به هم ییوسته‌اند و موج‌های دریایی می‌سازند

ای خطبه‌های دروغ
واژه‌ها به هم پیوسته‌اند و جمله‌های فردایی می‌سازند

ای هاله‌ها دروغ
دست‌ها به هم پیوسته‌اند و کهکشان‌های انسانی می‌سازند
*
در میدان‌های تپنده‌ی شهر
جوانان از فریاد‌های هم بالا می‌روند
و آرزوهاشان را به آسمان پرت می‌کنند
*
در میدان‌های تپنده‌ی شعر
جوانان از فریاد‌های هم بالا می‌روند
و از خشم هم آذرخش می‌سازند
*
جوانان، همزاد آینده‌اند!
جوانان، همزاد آزادی‌اند!
جوانان، همشتاب شهاب‌های زمان‌اند!
*
ای کیان دروغ! ای کیان کژی!
این‌ مشت‌ها می‌اندیشند
این گام‌ها می‌اندیشند
این فریاد‌ها می‌اندیشند
مشت باز دروغ شما اکنون چگونه می‌تواند
توفان این‌همه دانایی
این‌همه ‌خشم و خروش و شتاب را مهار کند؟

۲۰ فوریه ۲۰۱۱



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




اعدام یعنی که ما پاسخ‌ همه‌ی پُرسش‌ها را می‌دانیم
وقتی که زندگی پُر از پُرسش‌های دشوار؛
پُر از پُرسش‌های بسته‌ است
اعدام پاسخ کدام پُرسش است؟
*
عدالت با این‌‌همه راهِ بسته چگونه تن به اعدام می‌دهد‍!
عدالت با این‌همه کاستی؛ با این‌همه نابسامانی
چگونه تن به اعدام می‌دهد!
چگونه می‌توان نازکی‌های زایش و پویش انسانی را
در جنگل جامعه دقیق معنا کرد؟
چگونه می‌توان سایه‌روشن ژن، هراس و آسایش را دُرست دید؟
*
جان آدمی که راه نیست که اگر نادرست بود برگردی
مرگ که راه ندارد
از مرگ چگونه کشته‌ای را نجات توان داد؟
*
«- شما که می‌کشید جنایت است
ما که می‌کشیم عدالت است-»
*
چگونه جامعه‌ای روشن می‌تواند در قانون‌اش داری به پا کند؟
چگونه جامعه‌ای روشن می‌تواند جنایت کند؟
چگونه جامعه‌ای روشن می‌تواند کینه‌ور باشد؟
*
اعدام، کور و سخت و بی‌فرداست!

۲۵ ژانویه ۲۰۱۱



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 




از بلندای شعر
به کتاب شگفت ایران نگاه می‌کنم
که در زمین و آسمان ورق می‌خواند
*
بادهای آگاهی به کتاب ایران می‌پیچد
واژه‌های پوسیده‌ از برگ‌هایش فرو می‌ریزد
بادهای آزادی به کتاب ایران می‌پیچید
گرد و غبار هراس از برگ‌هایش پاک می‌شود
*
کتاب ایران ورق می‌خورد
کتاب ایران با کتاب‌ جهان ورق می‌خورد
*
گذشت آن زمان که امیری نام‌اش را بر برگ‌برگِ کتاب ایران می‌نوشت
گذشت آن زمان که امیری پرسش‌ها را به طناب سکوت می‌سپرد و بالا می‌کشید
در جهان دیجیتالی، کتاب‌های جهان در درون هم باز می‌شود
دیگر نمی‌توان برگی از کتاب ایران را بی‌ سر و صدا کند
دیگر نمی‌توان فصلی‌ از کتاب ایران را به میل خود نوشت، پاره کرد.
*
اینان تا توانسته‌اند برگ‌های روشن کتاب ایران را سیاه کرده‌اند
اینان تا توانسته‌اند برگ‌های زرنگار کتاب ایران را پاره کرد‌ه‌اند
اینان از ایمان‌‌اشان هر سلاحی که خواسته‌اند ساخته‌اند
اینان از ایمان‌‌اشان هر دروغی که خواسته‌اند بافته‌اند
*
کتاب ایران با کتاب جهان ورق می‌خورد
و زنان بر برگ‌های سفیدش هرچه خواستند می‌نویسند
زنان ایران فصل‌های تازه‌ی کتاب ایران را
در خیابان‌ها می‌نویسند؛‌ در زندان‌ها می‌نویسند
در وبلاگ‌ها می‌نویسند و با یک کلیک
هزاران واژه را به پیشانی سایت‌ها پرت می‌کنند
*
زنان ایران زبان آزادی را زودتر از پرندگان می‌آموزند
زنان ایران شتاب‌های هوش‌اشان را سوار می‌شوند
وز قفس حجاب‌ها به هر کجا که خواستند پرواز می‌کنند
زنان ایران از سپیده‌دم آزادی با معنای کامل سرمی‌زنند
و دین و ایمان نارس به قرون وسطی برمی‌گردد
*
از بلندای شعر
به کتاب شگفت ایران نگاه می‌کنم
که در زمین و آسمان ورق می‌خورد
۲۰ اوت ۲۰۱۱



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 4 از 30:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  27  28  29  30  پسین » 
شعر و ادبیات

Reza Farmand Poems | مجموعه اشعار رضا فرمند


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA