انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 30:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  29  30  پسین »

Reza Farmand Poems | مجموعه اشعار رضا فرمند


زن

 
۳۹

انگار که از شتابی، پرت شده‌باشم
از خواب شیرین شعر بیدار شد‌ه‌ام
(۲۰۰۷)


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۰


هزاران شعر در زندگی پراکنده است
هزاران شعر در واژه‌ها پراکنده است
(۲۰۰۷)


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۱

هر شعر خوب، چون جویی در زبان روان می‌شود
(۲۰۰۷)
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
۴۲


گذشته انگار پشتِ نازکِ وقت است
گذشته فریبنده است!



˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۳


چشم‌ام کودکانه خود را به پنجره‌ی قطار می‌کشاند؛
چشم‌ام فریفته‌ی راه‌ها شده است!



˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۴


جهان، پُربرگ‌ترین کتاب‌هاست
تو می‌توانی هزاران برگ‌اش را
در پیرامون‌ات ورق بزنی

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
۴۵

عشق را نمی‌شود اهلی کرد
عشق، گاه، از شتاب می‌سوزد!



˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۶


همیشه پله‌ای هست کز آن روی بام دغدغه برآیی
همیشه اهرمی‌ هست که با آن کوه دغدغه را جا به جا کند


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۷


سامان این واژه‌ها را
که تارخانه‌ی‌ِ زاهدان و عارفان و رمالان است
به هم باید ریخت

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۴۸

ویسکی را در کلبه‌ام روشن کرده‌ام
و به آواز طلایی‌‌اش گوش می‌کنم



˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۴۹


ویسکی می‌تواند ملتی را لطیف کند


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۰


سکوت جنگل، چون مادگی سبزی پُرکشش و زنده است
وای...چقدر می خواهم با سکوت این جنگل
در کلبه‌ام جفت شوم!

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۵۱


دلشوره، سامان واژه‌ها را می‌آشوبد
تا لانه‌ی خودش را بسازد
تو زود باید جان‌ات را بازسازی کنی


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۲


من‌ام که آرزو را باز می‌کنم و انتظار می‌شود
من‌ام که چشم به راه من‌ام!


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۳


چنان شتاب مکن که گام‌هایت را پشتِ سر بگذاری
چنان شتاب مکن که واژه‌هایت پشتِ سر بگذاری

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۵۴

هر کجا می‌روی خودت را به همراه ببر!
پیروزی‌هایت به همراه ببر و جغرافیای زمان را
چرا که چرخش واژه‌ها را نمی‌توان پیش‌ببینی کرد!


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۵


واژه‌هایت را در زمان بشوی
تا فرزانه‌ترین سخن‌ها را بگویی!


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۶

سخن را بپاش و سکوت کن!
واژه‌های سبز
در چشم و گوش و دل، بزرگ می‌شوند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۵۷

روبروی نتوانستن آینه نگیر
غده‌ی نتوانستن را همیشه نمی‌توان درمان کرد!
با پُرسش‌ها نتوانستن را برهنه نکن!


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۸

تو نمی‌توانی هر چاله‌ای را پُر کنی؛
تو نمی‌توانی هر گامی را نگهبانی کنی
کمی دورتر بایست!



˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۵۹

قبیله‌ها مرزهاشان از سکس گذر دادند
و خون‌شان را در سکس پاییدند
با این‌همه سکس
همان سخن پیشین‌‌اش را تکرار می‌کند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۶۰

سکس، چراغ خودش را در ژرفای خون روشن می‌کند


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۱


هوس، فرمان‌اش را از خون می‌گیرد
هوس، تنها به حرف خودش گوش می‌کند


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۲

در کویر جان و تن‌ام،
زن، زود تمام می‌شود.


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۳

اندام زن، پُر از کهربای شیرین است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
۶۴

در جشن بزرگ تابستان
زن، لبخندش را پوشیده است
در جشن بزرگ تابستان
زن، برجستگی سرین و سینه‌اش را پوشیده است؛
و برآمدگی پُرکشش مادگی‌اش را


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۵


دین، پُر از کلیدهای شکسته‌ست
ایمان، پُر از بهشت‌های بسته‌ست


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۶

دود غلیظ ایمان، زندگی‌اش را سیاه کرده است


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۷

با آمپول ایمان به آسانی می‌توان پُرسش را از کار انداخت!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۶۸

در قبیله، واژه به زمین چسبیده است
در قبیله، واژه‌ به خیش چسبیده‌ است
در قبیله، واژه‌ به ایمان چسبیده‌ است
در قبیله، فاصله‌ی گاو و گوسفند و واژه زیاد نیست!
در قبیله، شمشیر ایمان زنگ نمی‌زند
در قبیله، زندگی در جا می‌زند؛ پَر نمی‌زند


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۶۹


دین اکنون چنان گیچ شده است که به خودش در میدان‌ها سنگ می‌زند
دین اکنون چنان گیچ شده است که به خودش در میدان‌ها‌ شلاق می‌زند


˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

۷۰

تو شمشیرت از صدایت بلندتر است
از کدام عدل سخن می‌گویی؟
تو خشم‌ات از پاسخ‌ تیزتر است
از کدام منطق سخن می‌گویی؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 7 از 30:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  29  30  پسین » 
شعر و ادبیات

Reza Farmand Poems | مجموعه اشعار رضا فرمند


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA