ارسالها: 12859
#191
Posted: 15 Jul 2016 21:54
andishmand: تا ... تو بربستم عهد همه ...
... از تو روا باشد ... همه پیمانها
عهد
بشکستم
بعد
نقض
مادری بود و ..... و پسری
پسرک از می محبت......
دختر از دوری پدر .......
پدرش تازه رفته بود ز ......
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 24568
#192
Posted: 15 Jul 2016 23:16
mahdi75: مادری بود و ..... و پسری
پسرک از می محبت......
دختر از دوری پدر .......
پدرش تازه رفته بود ز ......
دختری
مست
ملول
دست
"از اشعار زیبای استاد شهریار "
... از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی ...
پلکی بزن ای مخزن ... که هر بار
فیروزه و ... الماس به آفاق بپاشی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 12859
#193
Posted: 16 Jul 2016 05:26
andishmand: ... از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی ...
پلکی بزن ای مخزن ... که هر بار
فیروزه و ... الماس به آفاق بپاشی
آه
فیروزه تراشی
اسرار
؟؟؟ (این آخری نکته انحرافی بودها...کلمه ای جا نیفتاده!)
andishmand: "از اشعار زیبای استاد شهریار "
بله...شعر بسیار زیبایی است. شبیه داستان آخرین برگ از پنج داستان ا.هنری
دختر از دوری پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود ز دست
یک شب آهسته با کنایه .....
گفت با مادر این نخواهد ....
ماه دیگر که از .... خزان
.... را بود به خاک نشست
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 24568
#194
Posted: 16 Jul 2016 11:27
mahdi75: دختر از دوری پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود ز دست
یک شب آهسته با کنایه .....
گفت با مادر این نخواهد ....
ماه دیگر که از .... خزان
.... را بود به خاک نشست
طبیب
رست( به معنی رهایی - خلاصی )
سموم
برگها
مستانه کاش در ... و دير بگذري
تا ... مومن و ترسا کنم تو را
... شبي نقاب ز رويت برافکنم
خورشيد کعبه، ماه ... کنم تو را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 1264
#195
Posted: 16 Jul 2016 12:00
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
برود ...... دلش خواست ........بکند
.....باید به من ............عادت بکند
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 24568
#196
Posted: 16 Jul 2016 12:05
nnasrin: خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
عاشق این شعر فروغی بسطامی هستم .
...
nnasrin: برود ...... دلش خواست ........بکند
.....باید به من ............عادت بکند
هر که
شکایت
شهر
الکلی
خالی ... این دنیا به من فهمانده است
در مسیر زندگی دُردانه ای ... داشتم
بار سنگینی به دوشم می کشیدم ...
... بودم ، خسته بودم شانه ای کم داشتم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 12859
#197
Posted: 16 Jul 2016 21:28
andishmand: خالی ... این دنیا به من فهمانده است
در مسیر زندگی دُردانه ای ... داشتم
بار سنگینی به دوشم می کشیدم ...
... بودم ، خسته بودم شانه ای کم داشتم
آغوش
کم
سالها
خسته
بگذارید اون شعز شهریار را تموم کنیم:
صبری ای باغبان که برگ ....
خواهد از شاخه حیات گسست
پسر این حال را مگر دریافت
بنگر اینجا چه مایه .... هست
صبح فردا دو دست کوچک ....
.... را به شاخه ها می بست
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 1264
#198
Posted: 17 Jul 2016 14:48
صبری ای باغبان که برگ امید
خواهد از شاخهی حیات گسست
پسر این حال را مگر دریافت
بنگر اینجا چه مایه رقت هست
صبح فردا دو دست کوچک طفل
برگها را به شاخهها میبست
عمر.........خود منما صرف ..........
حیف از .......که خرج ............کند کسی
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 12859
#199
Posted: 17 Jul 2016 16:41
nnasrin: عمر.........خود منما صرف ..........
حیف از .......که خرج ............کند کسی
عزیز
ناکسان
طلا
مطلا
صد .... ز دست ... شعبده باز
شهزاده به ..... و گدازاده به .....
Make the REST of your life, the BEST of your life