ارسالها: 3617
#251
Posted: 4 Jun 2017 00:56
sky59523138: کس نیست که ..... آن زلف دوتا نیست
در رهگذر..... که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل ..... از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از ..... ما نیست
افتاده ....کیست .... می برد ....جانب
مــن غلام قمــرم ، غیـــر ...... هیــــچ مگو
پیش مـــن جــز سخن ..... و ....... هیچ مگو
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 2135
#252
Posted: 6 Oct 2017 00:46
aliazad77: مــن غلام قمــرم ، غیـــر ...... هیــــچ مگو
پیش مـــن جــز سخن ..... و ....... هیچ مگو
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
بوي .......... زير بارون ، بوي ......... زار نمناک
بوي ..........زار خيس ، بوي .......تن خاک
{فقط به خاطر عکس پروفایل aliazad77}
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2135
#253
Posted: 16 Apr 2018 01:37
بوي موهات زير بارون ، بوي گندمزار نمناک
بوي سبزه زار خيس ، بوي خيسِ تن خاک
من و باد صبا ............. دو .................... بیحاصل
من از افسون چشمت ............. و او از بوی .............
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 247
#254
Posted: 24 Apr 2018 01:20
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زدست ........... و دل............فریاد
که .............. دیده ................ دل کند ..................
نباش در پی آزار و هرچه خواهی کن/که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
ارسالها: 2135
#255
Posted: 24 Apr 2018 04:26
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه بیند دیده، دل کند یاد
به پاس هر وجب ............ از اين ............
چه بسيار است، آن سرها كه رفته!
ز ......... بر سر هر .......... زين خاك
خدا داند چه ..............كه رفته
بخش پایانیِ «در امواج سند»
اثری از دکتر مهدی حمیدی شیرازی
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2890
#256
Posted: 30 May 2020 17:36
به پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است، آن سرها که رفته !
زملک بر سر هر قطعه زين خاك خدا داند چه افسرها كه رفته
✦.✦.✦
گر سینه شود تنگ ... با ما هست
گر پای شـود لنگ، ... با ما هست
دل را بــه حــــریم ... بســـپار و برو
فرسنگ به فرسنگ ... با ما هست
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2135
#257
Posted: 31 May 2020 03:27
گر سینه شود تنگ خدا با ما هست
گر پای شـود لنگ، خدا با ما هست
دل را بــه حــــریم عشق بســـپار و برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست
گفت دانایى که ........ خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است ........ بزرگ
روز و شب مابین این انسان و ........
زور بازو چاره این ........ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
* نقطهچینهای همرنگ، یک واژه هستند.
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2890
#258
Posted: 31 May 2020 03:42
گفت دانایى که گرگى خــیره ســر
هســت پنهـان در نهــــاد هر بشــر
لاجــرم جـــارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بــازو چـــاره این گــــرگ نیست
صاحب اندیشـه داند چـاره چیسـت
≶ ≷ ≶ ≷
یکــــــی درد و یکی درمــــــــان ...
یک وصــــل و یکی هجـــــــــران ...
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسنــــدم آنچـــــــه را جانــــــان ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2135
#259
Posted: 31 May 2020 04:25
یکــــــی درد و یکی درمــــــــان پسندد
یک وصــــل و یکی هجـــــــــران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسنــــدم آنچـــــــه را جانــــــان پسندد
ساده بودی مث سایه مث شبنم رو .............
مث لبخند .......... مث شب گریه عاشق
بی توشب دوباره آینه روبروی غم گرفته
پنجره بازه به ....... من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با .........بود وقتی از تو میسرودم
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2890
#260
Posted: 1 Jun 2020 00:58
ساده بودی مثل سایه مثل شبنم رو شقایق
مثل لبخند ســپیده مثل شـب گریه عاشـــق
بی تــو شب دوباره آینـــه روبروی غم گـــرفته
پنجــــره بازه به بارون مـن ولی دلـــــم گرفته
واژه رنگ زندگــی بود وقتــی تو فکـــر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
≶ ≷ ≶ ≷
آنچنان جای تو ... است که چون یاد کنم
خواهــــم این خـانه پر از نعـــره و ... کنم
ای ... انیـــس شـب تنهایـــــی مــــــن !
همه شب شکــــــوهی ... تو با باد کنــم
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود