ارسالها: 23330
#51
Posted: 12 Apr 2016 17:16
اعظم خجسته
بیوگرافی ندارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#52
Posted: 12 Apr 2016 17:16
« من آمدم به خانه ات ،مادر کجای تو »
من آمدم به خانه ات ،مادر کجای تو
می بوسم آستانه ات ، مادر کجای تو
دروازه سخت بسته و در حولی× از چه نه
آن دلگشا نشانه ات ، مادر کجای تو
از غربت جدای ها چون جوجه آمدم
مشتاق آب و دانه ات ، مادر کجای تو
دیشب به باغ گلفشان در خواب من ، پدر
دستش به روی شانه ات ،مادر کجای تو
آوه ، چه سخت بودهاست بیمادری ، بیا
با قصه و فسانهات ، مادر کجای تو
بی تو غریب و بیکس و آواره می میرم
با یاد آشیانهات ، مادر کجای تو؟
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#53
Posted: 12 Apr 2016 17:17
« یك غزل دور از کنارت مانده ام کی می رسی »
یك غزل دور از کنارت مانده ام کی می رسی
این زمستان بی بهارت مانده ام، کی می رسی؟
در هوای با تو بودن در خودم گم می شوم
رهروی دور از دیارت مانده ام، کی می رسی؟
روزهای هفته از من خسته وُ آزردهاند
ماهها با چشم چارت مانده ام، کی می رسی؟
بی تو تنهایی گریزان از من دیوانه است
در خم تنهاهایی یارت مانده ام، کی می رسی؟
رفته ای، گفتم خودم را از تو پس گیرم، ولی
بی اراده انتظارت مانده ام، کی می رسی؟
گفته بودی یک غزل گویم برای عشق تو
مسرع مصرع بی قرارت مانده ام، کی می رسی؟
وهم شاعر بودنم از من قلم را می گرد
واژه واژه با شعارت مانده ام، کی می رسی؟
شاعر عشق تو بودن کار این شاگرد نیست
قافیه تنگ است، زارت مانده ام، کی می رسی؟
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#54
Posted: 12 Apr 2016 17:17
« به تخت می نشانی ام، مرا تو شاه می کنی »
به چشم نیمه مست خود به من نگاه می کنی
مرا به غمزه میکُشی،چرا گناه می کنی؟
در این زمانه خنده را به دارها کشیده اند
تو خنده می دهی به من،چه اشتباه می کنی.
چو می رسی به خلوتم، به لطف بوسه های خود
وجود خسته ام پُراز جلال و جاه می کنی.
به مرز باغ پیکرت به بوسه گُل نشانده ام
هنوز در خیال من تو "آه – آه" می کنی.
نمیشوی تو یار من، ولی به عشق شرقی ات
به شعر و یاد روی خود مرا نکاح می کنی.
ملکه ی غَیور من! نداری بیم از کسی
به تخت می نشانی ام، مرا تو شاه می کنی.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#55
Posted: 12 Apr 2016 17:18
« مرا در سینه سلطان می شوی آهسته آهسته »
مرا در سینه سلطان می شوی آهسته آهسته
تن افسرده را جان می شوی آهسته آهسته
امید – این شمع در حال خموشی را
عجب زیبا نگهبان می شوی آهسته آهسته
مرا که درد عشق از دل فراری بود تا این دم
تو چون آیینه گردان می شوی آهسته آهسته
ترا در غربت احساس خود مهمان دل کردم
چو صاحبخانه میزبان می شوی آهسته آهسته
دگر نامحرمی هرگیز نمی آید به ملک دل
در این ویرانه دربان می شوی آهسته آهسته
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#56
Posted: 12 Apr 2016 17:20
بازار صابر
بازار صابر (زاده ۲۰ نوامبر ۱۹۳۸) یکی از شاعران فارسیزبان از کشور تاجیکستان و برنده جایزه دولتی تاجیکستان به نام ابوعبدالله رودکی است.
بازار صابر در روستای صوفیان ناحیه فیضآباد زاده شد. پس از پایان تحصیل در دانشگاه ملی تاجیکستان در سال ۱۹۶۲ در مجلههای «معارف و مدنیت» و «صدای شرق» فعالیت کرد. «از گل خار تا سیمخار»، «آتشبرگ»، «با چمیدن با چشیدن»، «چشم سفیدار»، «آفتابنهال»، نمونهای از سرودههای این شاعر تاجیک است که باعث شهرت بازار صابر گشت. اشعار این شاعر به زبانهای گوناگون ترجمه شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#57
Posted: 12 Apr 2016 17:20
« از خون سیاووشیم »
از خون سیاووشیم
هم خون سیاووشیم
از جامه سفیدانیم، هر جامه نمیپوشیم
همسان اوستاییم، هم آتش زردشتیم
ما آتش زرتشتی ناکشته نمیکشتیم
هم تیشه فرهادیم، اندیشه همی کردیم
جز ریشه آهرمن ما تیشه نمیکردیم.
از دوره دیوشیج در کوزه ما دیوی است
این دیو عداوت نیست، این دیو وطن خواهی است
چون زال زر از مادر، کم بچه تولد شد
هم روی سفیدش بود، هم موی سفیدش بود
ما هم که از آن ذاتیم، ما هم که از آن بابا
هم موی سفید از ماست، هم روی سفید از ما
در قبله دل ما را طاق هم محراب است
در قبله دل ما را محراب نه، سهراب است
در بازوی دل ما را، یک پنجهي کوتاه است
در پنجهي کوتاهش از باربَدست این دست
اسماعیل سامانی دیوار بخارا بود
ما هموطن اوئیم، او هموطن ما بود
ما هم کوی خارائیم، دیوار بخارائیم
دیوار بخارائیم، ما هم کوی خارائیم
یک طایفه از لاهور، یک طایفه از توسيم
هم وارث خاموشیم، هم وارث ناموسیم
همشهری فردوسی، همشهری اقبالیم
همشهری به ناموسیم، همشهری به اقبالیم
در کاهی عجم کوه هست، در موری عجم میراست
در شعری عجم شیر است، در شعری عجم شیر است
شعری که در انبوه ِ نیزار قلم خوابست
شیر نر ِ شعرش را دشمن نتواند بست
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#58
Posted: 12 Apr 2016 17:21
« پس از ما! »
پس از ما آدمی می خیزد از عالم،
که دستش را به روی شانه ی خورشید خواهد برد.
به ما اجداد های ساده اش هم فخر خواهد کرد،
هم افسوس خواهد خورد.
که ما هم چند در دنیاگهی پیغمبری کردیم.
برای ود پی افکندیم هیکل ها و منبر ها،
و در حکم خدایی زندگی کردیم.
ایا سنگ بزرگی
سنگ هیکل های اربابان،
که در دنیا به جای مرده ها روییده اید از خاک،
زمانی از شما هم در قضاوت ها
نشان بی نشانی را همی خواهند،
گناه بی گناهان را همی پرسند.
پس ار ما آدمی می خیزد از عالم،
زمین و آسمان را می کند ترمیم،
افق های دگرگون می شود پیدا
پس از ما!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#59
Posted: 12 Apr 2016 17:21
« باز شيري با شكر آميختند »
باز شيري با شكر آميختند
عاشقان با يكديگر آميختند
روز و شب را از ميان برداشتند
خواب خود را با سحر آميختند
چشمها را چشمها دادند آب
تا نظرها با نظر آميختند
تا زبان همدگر آموختند
بيزبان با همدگر آميختند
دو تني يك شد، يكي گرديد جان
جان و تن را اينقدر آميختند
آسمان امشب نميبيند مگر
آفتابي با قمر آميختند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#60
Posted: 12 Apr 2016 17:23
رستم وهاب
بیوگرافی ندارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.