ارسالها: 23330
#51
Posted: 29 Jun 2016 16:30
44
مرا ادامه بده
تا این جاده به آخر برسد
بگذار
مِه روی گیسوان من بنشیند
روی لب های تو
روی خاطرات ما
حتی اگر همین فردا
آلزایمر بگیریم
امروز را زندگی کردیم
.
ایکاش سفر
انتهای جهان بود
تا کسی در من
مدام نگران نباشد
که باید برگردیم
.
آیا روزی
دوباره به امروز باز خواهیم گشت
چرا همیشه ترا باور می کنم
وقتی هنوز
دروغ های دیروزت را
از یاد نبرده ام
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#52
Posted: 29 Jun 2016 16:32
45
جوان می شوم
وقتی تو می خندی
جوان تر
وقتی روی صفحه تلفنم
می نویسی: دوستت دارم.
.
تا کودکم بیا
که مادرانه در آغوشت بگیرم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#53
Posted: 29 Jun 2016 16:35
46
ترا در کدام خاطره جا گذاشتم
در کدام کنج دلم پنهانت کردم
که پیدایت نمی کنم
حتی در این شب
که بی تابم
گیسوانت را نفس بکشم
.
بیا دوباره به همان خانه برگردیم
که چراغش را روشن گذاشتیم
و پنجره اش باز بود
رو به بهارنارنج
همان اتاق که ترا در آن شناختم
تا خودم را فراموش کنم
آن روزها
چقدر برای پرواز آسمان داشتیم.
.
آن قدر ترا نفس می کشم
تا پیدایت کنم
دست های تو هنوز
بوی لیموی تازه می دهد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.