ارسالها: 14491
#1
Posted: 29 Nov 2016 22:10
گهواره های ساکن
مجموعه شعر فهیمه غنی نژاد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2
Posted: 4 Jan 2017 21:00
فهرست اشعار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#3
Posted: 4 Jan 2017 21:18
رویش
در چکاچاک این شمشیرهای چوبین
چیست این
که لرزش دستانم را
به گرفتن آن زوبین آبدیده
دعوت می کند ؟
در هیاهوی ناله و فریاد
چیست این
که نگاه مضطربم را بر تلی از ویرانی
می نشاند
و گوشهایم را
به شنیدن شعر آتش و خون
می کشاند
چیست این
که آبی ارام افق را
در چشمانم
به سُرخرنگی تُند
تعبیر می کند
و عاشقانه ترین شعرم را
با آهنگی رزمین
قاب می گیرد ؟
خواب می بینم
خواب می بینم ؟
از هر گوشه ی تن من
سر سبزترین گیاهان
جوانه می زند
و رویش سرخ ایمان است
بر سر سبزی جوانه های روییده .
رویشی
که در چکاچاک شمشیرهای چوبین
دستانم را
به گرفتن آن زوبین آبدیده
دعوت می کند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#4
Posted: 5 Jan 2017 06:43
ای کوچکترین رفیق
تو ، روشن ترین آیه تکوین
تلخترین قطره
از هستی من هستی
و شکیبایی پر شکوهت به هنگام درد
یاد آور مظلومیتی کهنه است
که نهال نو زندگی تو را
به ریشه ی خاطرات مادر مادرت
پیوند می زند
ای کوچکترین همدم
من به گوش های تو محتاجم
تا
درد آورترین چکه های زمستان عمرم را
در لاله های صبورش ریزم
ای کوچکترین رفیق
از همان آغاز
که دانه ی تو
در دلم جوانه زد
و زیست مرگ مانند تنم
در تو امتداد یافت
پژواک گریه های شبانه ام ، در گوش ها
روزهایم را
لرزاند
همانگونه که درد ، اینک
در گوش های تو
خانه کرده
و بردباریت را به بازی گرفته است
گاه خوش باورانه می اندیشیدم
که حضور تو
حایلی
میان من و زخم های گذشته خواهد شد
چه ساده دلانه می دیدم
و نمی دیدم
که مهر تو
خود زخمی تازه بر من خواهد زد
به گوشهای تو محتاجم
غصه هایم ناگفته مانده است
در سیاه ترین شب ها
و بیرنگ ترین روزها
تنها
مرهم گوش های صبور تورا
می بینم
با زخم های کهنه ی عمر
که هنوز سر باز نکرده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#5
Posted: 6 Jan 2017 08:26
تـــــــــــــــــلاوت باران
کدام دست
نامه فتح ابدی را نشان داد
و کدام چهره بی رحمانه به آن خندید
کدامین دیوار
تکیه گاهیست پایدار
وکدامین روشنی
رستخیزیست پایدار
بالا بلند درختان
زیر ابرهای خفته ، دِلمُرده
تلاوت باران را
اقامه کردند
ومن
مجروحی را سجده می کنم
که بزرگوار و صبور
زخمهای هزار ساله ی انسان را
بر تن خویش مهمان کرده است
کودکان سیاه
ادعانامه تاریخشان را
در هیئت پاهای نازک و شکم های متورم
در چشم های ناباور قرن
می نویسند
این دادخواست
در کدامین محکمه
تصویر خواهد شد
و سرباز ِ هزار زخم
که می جنگد و می جنگد
در کدامین میقات
با آواره ی رانده شده از وطن
دست بیعت خواهد داد ؟
در کدامین نبرد باید پیروز شد
و در کدامین میدان
در شکست به پیروزی رسید
ارمغان سفرت
ای دوست
از راه های دور
اگر ذره ای نور باشد
کودکانه ترین لبخندهایم را
نثـــــــــــــــارت خواهم کرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#6
Posted: 9 Jan 2017 22:18
هماهنگ با اهنگش
قطره قطره با بارن فرو می ریزد
و هستیش را
در جویبار «آن چه هست »
برای رسیدن به
وسعت زلال « آن چه باید »
کریمانه جاری می کند
گردنش به افراشتگی ،
درفشها را
به تمسخر می گیرد
و نگاهش به برندگی
تیغ ها را
همه ی آسمانش
در قاب یک پنجره زندانی ست
و او
عاشقانه نقبی زده است
بر عمق بلندترین آبیها
آوازم را
هماهنگ با آهنگش
در ناودان کوچه های دلگیر
چون بــــــــــــــاران
جاری خواهم کرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#7
Posted: 9 Jan 2017 22:25
عـــــــــطش
باران عطش داشت
عطش ریزش
بر تشنگی خاک
وقتی که داغی تنم
زخم های سر باز نکرده را
فریاد می کرد
دیدگانم در حسرت بارش می سوخت
و گل خشکیده ی داخل گلدان را می دید
که از روی طاقچه
به عکس طراوت بر گل های قالی
با حسرت می نگریست .
بوی کاهگل
که از دهان باز پنجره می آمد
آتیه یدیوارهای آجری را
با سبزینه ی اهدایی پیچک ها
سبز در سبز
در ذهن تبدارم
می نشاند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#8
Posted: 10 Jan 2017 08:48
کاج ها
کاج ها
اتحاد پاییزی درختان را
برهم می زنند
بهار نیز
آن ها را
از خود نمی داند
باغ ها
تکه ای از باغ
در حصار سفالین یک گلدان
کافی ست
تا تمام فصل هار ا
برایم معنا کند
باغ ها را
به باغبان بسپار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#9
Posted: 12 Jan 2017 06:36
هرگز بهار ، این چنین ...
موهایم را شانه می زنم
و با شکوفه های سفید
از همان ها
که حیاط کوچکمان را
مثل یک شیشه بزرگ عطر کرده اند
زینتشان می دهم
لُپهایم را سرخ
و لبهایم را
صورتی کمرنگ می کنم
رو به روی آینه می نشینم
تابلو بهاری
با شیطنت
به صورتم لبخند می زند
هرگز بهار این چنین ...
آه
آه آژیر
آژیر خطر
آمدم ، آمدم
باید به زیر زمین رفت
دمپایی هایم ، کفش هایم
آمدم
کفش هایم کو
کفش هایم کو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#10
Posted: 25 Jan 2017 16:41
اینک
ناگاه
رنگ سحر
بر بوم شب ریخت
و یکدستی سپیده
غریبی ستارگان را
به قربانگاه برد
خورشید تیغ آبدیده کشید
اینک ...
آسمان ، قُرق
اسبان سپید ، منتظر
روز ، آبستن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟