ارسالها: 24568
#111
Posted: 19 Sep 2019 19:54
شماره ۱۱۱
دلم چو زلف پریشان دوست پر تاب است
ز سوزناکی چو ماهیی که بر تابهست
از آن زمان که بدیدم پر آب چشمانش
کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است
گزاف نیست ز سیلاب دیده گر گویم
به جنت بحر کنارم محیط پایاب است
چو پیش چشم بر استد خیال ابروی دوست
گمان برم که مرا روی در دو محراب است
محققان نپسندند بر دو قبله نماز
دو سکه بر درمی کار مرد قلّاب است
تهی شده ست دماغم ز فرط بیداری
ولی چه سود که بختم همیشه در خواب است
دگر کسان ز رقیبان دوست بگریزند
پناه جان نزاری جواز بوّاب است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#112
Posted: 19 Sep 2019 19:54
شماره ۱۱۲
کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است
که از دو دیده سرشکم روان چو سیماب است
وداع کردم و پوشیده نیست بر عشّاق
که رستخیز قیامت وداع احباب است
انیس شیفته هم صحبت است در غم دوست
مرا بتر که عذاب از وجود اصحاب است
مگر مصاحب هم رنگ خویشتن باشم
چراغ خلوت من شمع دان مهتاب است
نمی خورم می و وقتی علی الضروره اگر
خورم کدام می آخر چه می که خوناب است
شب دراز و دماغ از خیال در تشویش
به خواب نیز نمیبینمش که را خواب است
رقیب معتکف حضرت است گو می باش
که مار بر در فردوس نیز بواب است
مجال نیست توقف مرا به فرصت و او
ز تاب مهر من از من همیشه در تاب است
نماز من نبود جز به روی دوست روا
نه قبله راست از آن سو بود که محراب است
مقلدان همه در اعتراض و غافل از آن
که من کجا ام و در حلق من چه قلاب است
نزاریا طمع از یار معتقد بگسل
شنیده ای که وفا در زمانه نایاب است
بساز با خود و گر مدعی زند دم صدق
غلط مشو که چو صبح نخست کذاب است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#113
Posted: 19 Sep 2019 19:55
شماره ۱۱۳
مثل تو را دوست داشتن نه صواب است
این مثَل تشنه و فریب سراب است
وصل تو در یافتن خیال نبندم
ور متصور شود معاینه خواب است
در تو نخواهد رسید هدهد جهدم
ور به مثل آن که هدهدست عقابست
پرتو خورشید پیش نور جمالت
در بر طاووس هم چو پرّ غراب است
نیست مرا طاقت مطالعه کردن
فتنه همان مصلحت که زیر نقاب است
دل کششی می کند به صورت اگر نه
از ره معنی میان ما چه حجاب است
چند شکیبد دل ضعیف بر آتش
کو به تو مشتاق تر تشنه به آب است
بی تو نه ممکن بود فراغت خاطر
ملک وجود از فراق دوست خراب است
بی خبر است از عذاب روز جدایی
در شب گور ابلهی که گفت عذاب است
آتش دوزخ روا بود که بسوزد
گر جگرم در مفارقت نه کباب است
صید کمند افکنی بباش نزاری
آن که نباشد نه آدمی که دواب است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#114
Posted: 19 Sep 2019 19:55
شماره ۱۱۴
بوی خوشت همره باد صباست
آن چه صبا راست میسر که راست
دوش چو بوی تو به گلزار برد
نالهٔ مرغان سحر خوان بخاست
گل چو نسیم تو شنید از صبا
گفت که این روی بهشت از کجاست
ای گل نو خاسته آگه نه ای
کاین اثر بوی دلارام ماست
دست من و دامن باد صبا
باز پی زلف نگارم چراست
باد کجا لایق سودای اوست
عشق و هوا هر دو به هم نیست راست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#115
Posted: 19 Sep 2019 19:55
شماره ۱۱۵
عشق فرمانده موجودات است
هر چه نه زنده بدو شد مات است
طمطراقی که درو می بندند
آن نه عشق است همه طامات است
عشق نه شین و نه عین و نه قاف
عشق نوریست که بی ظلمات است
عشق امریست به حکم اکرام
حیرت خلق برین اثبات است
عقل چون شب پره در پرتو عشق
چون زبون است عجب حالات است
گرچه هر آن کس زانجا که وی است
در تصانیف بسی آیات است
زین طرف غالیِ با تقصیرست
زان قبل قاصر با علّات است
حق ز ما بین طلب کن کانجا
متحد ذات محق با ذات است
گردن افراشتن از عصیان است
دل نگه داشتن از طاعات است
حاضر وقت سعادت می باش
در حضورست نه در اوقات است
بی نصیب آمده از نقد الوقت
منتظر در خطر آفات است
هیچ جز دوست نزاری مپرست
هر چه دیگر بپرستی لات است
سست عزم است که همچون ضعفا
غرض از طاعت او جنات است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#116
Posted: 19 Sep 2019 19:56
شماره ۱۱۶
ما را به روی دوست همه رنج راحت است
مرهم ز دست غیر نه مرهم جراحت است
حسن جمال و روی نکوخوش بود ولیک
آن جاست ذوق عشق که صاحب ملاحت است
می در فراق مونس بیدل بود که می
سرمایه سخاوت و اصل سماحت است
پس بیش تر خلایق عالم مباحی اند
گر رخصت خواص به می از اباحت است
بر اهل دل ملامت و تشنیع شرط نیست
این جا به جای حسن مروت قباحت است
در دامن شکیب کشیدم به صبر پای
سیر محققانه نه کار سیاحت است
دعوی مکن نزاری و دم درکش و خموش
این جا که را محل و مجال فصاحت است
صعب است نامرادی و ناکامی و فراق
دیدار دوستان سبب استراحت است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#117
Posted: 19 Sep 2019 20:01
شماره ۱۱۷
مرا شدن به تماشای یار مصلحت است
ز هر مصالحم این اختیار مصلحت است
عقوبتم مکن ای یار مهربان به گناه
که یار اگر بکشد حیف یار مصلحت است
به باغ رفتن و می خوردن وطرب کردن
به موسم گل و فصل بهار مصلحت است
ز روی خوب چرا منع می کنند مرا
که احتراز ز پرهیزگار مصلحت است
گناه نیست به فتوی عشق اگر خوبان
رضا دهند به بوس و کنار مصلحت است
خوشا شبی که دلم میدهی و می گویی
بیار باده که دفع خمار مصلحت است
کنار و بوسه و لمس و نظر به مذهب عشق
اگر غرض نبود هر چهار مصلحت است
به زینهار تو باز آمدم که مجرم را
چو توبه باز کند زینهار مصلحت است
به یک نظر سخنی بر نمی توانم گفت
بیا که با تو به خلوت هزار مصلحت است
اگر به خون منت رغبت است و می دانی
که بر دلت ننشیند غبار مصلحت است
نزاریا شب قدرست قدرشب دریاب
که داد بستدن از روزگار مصلحت است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#118
Posted: 19 Sep 2019 20:06
شماره ۱۱۸
ای یار برشکسته از ما این چه عادت است
آخر بیا که روی تو دیدن سعادت است
بیمار رنج برده ی دیرینهی توام
ما را چنان بپرس که شرط عیادت است
خود اشتیاق روی تو از هر چه در خیال
ممکن بود که شرح پذیرد زیادت است
مشنوکه مهرت از دل تنگم برون رود
بدگوی را هر آینه تخلیط عادت است
ایمانی من درست به بالای چست تست
در نفی لا نه اول حرف شهادت است
دیرینه دوستی تو هم راه جان ماست
ما راز بدو کون به تو این ارادت است
گر می کشد نزاری و گرمی نوازدت
تو مستفید باش که زو استفادت است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#119
Posted: 19 Sep 2019 20:06
شماره ۱۱۹
بر من شب فراق چو روز قیامت است
در رستخیز عشق چه جای ملامت است
چون من گر آورد متنعّم شبی به روز
داند که بر محال مشنّع غرامت است
نا ایمن است راه ملامت گران عشق
آنجا مرو که حاصل ظالم ندامت است
تحویل ما ز کوی خرابات کی بود
باری هنوز نیت من بر اقامت است
تنها نه بر من است به تخصیص می حرام
آری به حکم شرع نبی بر تمامت است
چون است مطلقا مثل میل من به می
چون معتقد که پس رو نص امامت است
پرهیز کن اخی ز خلاف منافقان
دور از دری که عاقبتش بر وخامت است
عادت شده ست بی هده گفتن جهول را
تقلید علتی ست که جهلش علامت است
هم خانه ی نهنگ بلایی نزاریا
در موج قلزمت چه امید سلامت است
ره پر حرامیان و بیابان عشق پیش
جهل است هر که را هوس استقامت است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#120
Posted: 19 Sep 2019 20:06
شماره ۱۲۰
بر من چرا وساوس شیطان به قوت است
زیرا که عقل در رهر عشاق علت است
گر بر تو نیست ظاهر و روشن نمی شود
تعیین این مقاسمه از بدو فطرت است
گرچه عنایت از طرف اکتساب نیست
توفیق اکتساب به وجه عطافت است
هم راه هر که شد نظر التفات حق
او را شبان تیره به مشعل چه حاجت است
آری همه ازوست چه گفتم همه خود اوست
کثرت چه کار دارد آنجا که وحدت است
من عَرَفَ نَفسَه برهاند تو را ز تو
ورنه همه تصور تو عین کثرت است
در ورطهی مجازی و انصاف را مجاز
دانند زیرکان که خلاف حقیقت است
مایی ماست آن که حجاب مراد ماست
خود بین به مذهب حکما بی بصیرت است
تو از کتابکی دو سه تلفیق کرده ای
چیزی که نزد دانا عین فضیحت است
بشنو که نکته های نزاری معتقد
در گردن قبول و ادای تو حجت است
اسرار در محبت آل است و السلام
بدبخت را به جای محبت عداوت است
این جا به حکم آن که نبی را حبیب خواند
مقصود از آفرینش اکوان محبت است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند