انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 57:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  56  57  پسین »

اشعار امیر معزی


زن

andishmand
 
شماره ۱۵

مشک نقاب قمر خویش ‌کرد
سیم‌ حجاب حجر خویش کرد

تا من بیچارهٔ دل خسته را
عاشق اندوه بر خویش کرد

عیش من از ناخوشی آن خوش پسر
همچو شرنگ از شکر خویش‌کرد

دید دلم ناوک مژگان او
حلقهٔ زلفش سپر خویش کرد

کردم با او ز لطافت بسی
آنچه پدر با پسر خویش کرد










بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۶

ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد
یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت
واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد
چون تنگ دهان بود مرا تنگ جهان کرد

دل بسته مرا باز بدان بند کمرکرد
خون بسته مرا باز بدان بسته میان‌کرد

گفتم که‌ کمر باز کنی طبع دژم‌ کرد
گفتم که مرا بوسه دهی روی‌گران‌کرد

در جستم و بگرفتم و بنشاندم و گفتم
یارب زچنین روی نکو صبر توان کرد!

صد بوسه زدم بر دهن و زلفش وگفتم
صد شکر مرآن راکه چنین زلف و دهان‌کرد












بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۷

سرو روان چو کوه به کردار ماه کرد
خط آمد وکنارهٔ ماهش سیاه کرد

آن خط مشک بوی که بر عارضش دمید
بر گل سپاه مورچه‌ گویی که راه کرد

چیره شدیم ما به‌ گنه بر به عشق از آنک
صد ره به عجز توبهٔ ما را تباه‌کرد

وز توبه برکنار فتادیم از آنکه او
رخسارگان چو توبهٔ ما را سیاه کرد

بنمود بامداد زخرگاه روی خویش
خیره بماند هرکه به ‌رویش نگاه کرد

بس طبع را که چشم نژندش نژند کرد
بس پشت را که زلف دوتاهش دو تاه کرد

زان پیش کافتاب برآورد سر زکوه
چون آفتاب روی به ایوان شاه کرد

شاه بزرگوار ملک‌سنجر آنکه بخت
او را سزای مملکت و تاج وگاه کرد

خواند خلیفه ناصر دینش زبهر آنک
هر جاکه رفت نصرت دین اِله‌کرد











بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۸

بنده بودن تورا سزا باشد
چون تو اندر جهان کجا باشد

گرکنم بندگیت هست صواب
جز تو را بندگی خطا باشد

تا تو در شهر یار ما باشی
کار در شهر کار ما باشد

نشود با نشاط بیگانه
هر که با وصلت آشنا باشد

عاشقت را نفس‌گسسته شود
گر ز تو یک نفس جدا باشد








بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۹

رفت یار و غمی ز یار بماند
جان زغم زار و تن نزار بماند

دل و یار و نشاط هر سه شدند
عشق و هجران و درد یار بماند

رفت معشوق و عشق باقی ماند
که ز معشوق یادگار بماند

هست چون یار غمگسار عزیز
هرچه از یار غمگسار بماند

شد دل و بردبار عاشق او
بر سر ره به ‌انتظار بماند

جان‌که بد در طریق عشق سوار
در ره عشق آن سوار بماند

خِرَدِ کارْ دیده در ره عشق
سخت عاشق شد و ز کار بماند








بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۰

عشق یارم هر زمانی منزل اندر دل کند
تا به زیر حلقهٔ زلفش دلم منزل‌کند

دل‌که از من بگسلد منزل‌کند در زلف او
عشق او کز در درآید منزل اندر دل کند

هرکجا او بگذرد رویش جهان پرگل‌کند
هرکجا من بگذرم چشمم زمین پرگل کند

گاه ازو بیم فراق است وگهی امید وصل
بیم و امیدش همه کار مرا مشکل کند

صورتش هر ساعتی در پیش چشم آید مرا
تا دگر باره مرا از خویشتن غافل کند










بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۱

دام که بر لاله و عنبر نهند
از پی صید دل غمخور نهند

نام دل اندر خط آن خوش پسر
خوش پسرم نام عجبتر نهند

سخت خوشی چشم بدان دور باد
از در آنی‌که تورا برنهند




^v^  ^v^  ^v^  ^v^

شماره ۲۲

جز تو مرا یار و غمگسار نشاید
بی تو مرا جاودان بهشت نباید

صبر من از دل همی بکاهد هر روز
عشق توام هر زمان همی بفزاید

مونس من در شب سیاه ستاره
هجر تو روزم همی ستاره نماید

غارت دلها رخ تو پیشه ‌گرفته است
جز دل آزادگان همی نرباید

تا تو نیایی‌ گشاده روی بر من
دست و دل و کار من همی نگشاید

سوی تو آیم به سر به پای نیایم
گر غم هجر تو بر دلم به سر آید











بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۳

سر بر خط عشق تو نهادیم دگربار
در دام بلای تو فتادیم دگربار

تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش
خون جگر از دیده گشادیم دگربار

از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم
برکف قدحِ باده نهادیم دگربار

سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود
صبر و خرد از دست بدادیم دگربار

پیمودن با دست سخنهای من و تو
بستوهی و ما بر سر بادیم دگربار

هرچند که بودیم زهجران تو غمگین
امروز به دیدار تو شادیم دگربار

وصل تو چشیدیم و فراق تو کشیدیم
گویی که بمردیم و بزدایم دگربار


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۲۴

آن شب که مرا بودی وصل تو به‌ کف بر
با دوست نشستم به سرکوی لَطَف بر

ابروش کمان بود و هدف ساختم از دل
تا غمزهٔ او تیر همی زد به هدف بر

پر دُر صدفی داشت عقیقین و همان شب
غواص صدف یافته بودم به صدف بر

گفتی خط مشکینش بر عارض سیمین
طغرای جمال است به منشور شرف بر

در خلد به نظارهٔ طغرای جمالش
گرد آمده حوران بهشتی به غُرَف بر

گفتی‌که مگر هست زییراهن‌کُحلی
پیدا شده دستی‌که زند نقره به دف بر



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۵

دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر
کز برون‌ گل بود و مشک و از درون می بود و شیر

رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن
لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر

دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در
زلف و ابرو چون‌کمان و غمزه و بالا چو تیر

دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا
نازکی بس دلفریب و چابکی‌بس دلپذیر

من درو چشمی‌زدم چونانکه بی‌شرمان زنند
او زشرم آتش پراکند از بر بد‌ر منیر

چون بیامد گفتم ای کرده دلم زیر و زبر
جور بر آن کت همی بیرون فرستد خیر خیر

ماه برگیرد بدان زلف‌ کمندت چون‌ کمر
حور درگیرد بدان گرد سمندت چون عبیر


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 49 از 57:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  56  57  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار امیر معزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA