ارسالها: 24568
#511
Posted: 12 Apr 2018 21:49
شماره ۵۴
نگارا تو دلبند و زیبا نگاری
پسندیده ترکی و شایسته یاری
نبودست حور و پری آشکارا
تو این هردویی پس چرا آشکاری
ز عشق تو بحر محیط است چشمم
تو در بحر چون لؤلؤ شاهواری
به شب دیده بر ماه و پروین گمارم
چو تو لشکر هجر بر من گماری
دو جان و دو دل داری و چون دل و جان
منم بیدل و جان که تو هر دو داری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#512
Posted: 12 Apr 2018 21:50
شماره ۵۵
کافر بچهای سنگدل آوردهٔ غازی
دلهای مسلمانان بربوده به بازی
شد در صفت حیلت بازی دل او سخت
تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی
هر توبه که دیدیم در اسلام حقیقی است
در عشق همان توبه شد امروز مجازی
سوگند خورم کز دل و جان بندهٔ اویم
هرچند که هرگز نکند بنده نوازی
اندر صف خوبان پری چهره چنان است
کاندر صف شمشیر زنان حیدر غازی
مسکین دل من هست همیشه به کف او
گردان شده چون دف به کف حیدر رازی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#513
Posted: 12 Apr 2018 21:51
شماره ۵۶
بر من این رنج و غم آخر به سر آید روزی
لب من بر لب آن خوش پسر آید روزی
گر چه دورم زبر یار بدان خرسندم
که مرا زو به سلامت خبر آید روزی
ضربت هجر همی خسته کند جان مرا
آه اگر ضربت او کارگر آید روزی
هر شبی قافلهٔ وصل ز من دورترست
آخر این قافله نزدیکتر آید روزی
ماه اقبال بر آید ز سر کوه مراد
گر نگارم ز سرکوی درآید روزی
آسمان گر نکشیدست قلم بر نامم
نامم از نامهٔ اقبال برآید روزی
راه برتافته از ره بره آید وقتی
نجم بگریخته از در به در آید روزی
دولت نیک مرا کشت بسی تخم امید
تخم دولت چو بکاری به بر آید روزی
در جهان دل نتوان بست که نیک و بد هم
گرچه بسیار بپاید به سر آید روزی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#514
Posted: 12 Apr 2018 21:51
شماره ۵۷
آن که از سنبل نقاب ارغوان آرد همی
عیش او بر چهرهٔ من زعفران کارد همی
هر کجا خواهم که دریابم سبک دیدار او
باز یابم زو که با من سرگران دارد همی
ابر دیدستی که باران بارد اندر نوبهار
دیدهٔ من خون دل را همچنان بارد همی
تا گل وصلش فرو پژمرده در باغ دلم
خار هجرانش مرا در دیدگان خارد همی
روزگار و کار من در وصل او آمد بسر
روزگار هجر او کارم به جان آرد همی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#515
Posted: 12 Apr 2018 21:52
شماره ۵۸
آن صنم کاندر دو لب تنگ شکر دارد همی
بر سر سرو روان شمس و قمر دارد همی
حلقههای زلف او عمدا کند زیر و زبر
تا دل و جانمرا زیرو زیردارد همی
تلخ گفتار است و شیرین لب نگارین روی من
وین عجب بنگر که زهر اندر شکر دارد همی
آیت و اللیل بر خواند همی شمس الضحاش
تا نقاب از آیت وَالْفَجر بردارد همی
آتش عشقش ببرده است آب رویم تا مرا
لب از آتش خشک و چشم از آب تر دارد همی
گر نخواهد تا غنی گردد ز سیم و زر چرا
اشک من چون سیم و رخسارم چو زر دارد همی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#516
Posted: 12 Apr 2018 21:53
شماره ۵۹
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
آن غالیهدان است همانا نه دهانی
وز لاغری ای بت که دهان داری گویم
آن سیمین کلک است همانا نه میانی
نه نه که به آن سان که میان و دهن توست
من بندهام ازکلکی و از غالیه دانی
باد آید و از حلقهٔ زلفین تو هر شب
بر لاله ستان تو کند مشک فشانی
شادند همه شهر بهدیدار تو امروز
حقا که چنین است و در این نیست گمانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#517
Posted: 12 Apr 2018 21:53
شماره ۶۰
دوست دارم که برآشوبی و بیداد کنی
شادیی کن که مرا با غم و فریاد کنی
زاتش عشق چو پولاد بتابی دل من
پس دل خویش چو ناتافته پولاد کنی
بهتو ای طرفهٔ بغداد نه زان دادم دل
که تو از دیدهٔ من دجلهٔ بغداد کنی
بندهٔ روی چو ماهت نه از آن شرط شدم
که مرا بیهده بفروشی و آزاد کنی
بندهٔ روی توام عاشق بیداد توام
بندهتر گردم و عاشقتر اگر داد کنی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#518
Posted: 12 Apr 2018 21:54
شماره ۶۱
آه ازین کودکان مشکین موی
آه ازین دلبران زیباروی
رخ ایشان چو لاله بر سر کوه
قد ایشان چو سرو بر لب جوی
عالم از رنگ و بویشان چو نگار
چون گل و چون سمن به روی و به بوی
گاه تن را جدا کنند از جان
گاه زن را جدا کنند از شوی
زلف ایشان بهسان چوگان است
دل مسکین من چو گردان گوی
چون من مستمند مسکین دل
هر یکی را هزار بر سر کوی
گرچه در عشقشان چو موی شدم
در غزلشان همی شکافم موی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#519
Posted: 24 Apr 2018 20:30
قطعات
☀☀☀☀☀☀ ا ☀☀☀☀☀☀
شماره ۱
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
حق خدمت دارم اندر دولت تو سالها
گر کس دیگر نمیداند همی دانی مرا
تا قیامت فخر من باشد که اندر بزم خویش
در بر تختم نشانی و بدر خوانی مرا
************************
شماره ۲
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
همه سلامت و سعدست سعدسلمان را
اگر دلیل بزرگی است فضل پس نه عجب
که او دلیل بزرگی است فضل یزدان را
************************
شماره ۳
این منم آمده نزدیک کریمیکه شدست
شخص او قبله قبول شرف وتمکین را
وین منم دست به من داده بزرگیکه سپرد
بهکف پای بزرگی سر علیّین را
وین منم یافته اقبال وزیریکه زعدل
تازه کردست کنون قاعدهٔ پیشین را
وین منم از پس سی سال بهکام دل خویش
دیده در صدر خداوند معینالدین را
باد در صدر معالیش همه ساله بقا
تا بقا باشد بر چرخ مه و پروین را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#520
Posted: 24 Apr 2018 20:30
☀☀☀☀☀☀ ت ☀☀☀☀☀☀
شماره ۴
شاه بهرامشاه بن مسعود
خواجه مسعود سعد را بنواخت
از کرم حق شعر او بگزارد
وز خرد قدر فضل او بشناخت
کز سواران فضل بهتر از او
کس به چوگان فضل گوی نیاخت
زرّ کانی بیافت وقت سخن
زرّ طبعی که در سخن بگداخت
در سخن زر چو او که داند یافت
در سخن دُرّ چو او که یارد ساخت
تا معزی قصایدش بشنید
دل ز بیهودهها همه پرداخت
************************
شماره ۵
جهاندار شد صدر دین در وزارت
سپهدار شد شمس دین در امارت
ز جد و پدر یادگار اند هر دو
یکی در امارت یکی در وزارت
************************
شماره ۶
تیر شه را به نظم بستودم
شکر کرد و به فخر سر بفراشت
آمد و بوسه داد سینهٔ من
رفت و پیکان به سینه در بگذاشت
من ندانم که این ودیعت را
سینه تا کی نگاه خواهد داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند