ارسالها: 24568
#521
Posted: 24 Apr 2018 20:30
☀☀☀☀☀☀ ح ☀☀☀☀☀☀
شماره ۷
زان خط تو که همی بردمد از عارض تو
کس نگوید که جمال تو دگر خواهد شد
عارض نازک تو بر صفت گل تازه است
زینت تازه گلت سُنبلِ تَر خواهد شد
گر دلم بر رخ تو شیفته و فتنه شدست
بر خطت فتنهتر و شیفتهتر خواهد شد
ای پسر گر خط مشکینت چنین خواهد بود
نه بر آنم که مرا با تو به سر خواهد شد
به سر کار تو هر چند که در مینگرم
دل و دینم به سر و کار تو در خواهد شد
************************
☀☀☀☀☀☀ د ☀☀☀☀☀☀
شماره ۸
جهاندار شد صدر دین در وزارت
سپهدار شد شمس دین در امارت
ز جد و پدر یادگار اند هر دو
یکی در امارت یکی در وزارت
************************
شماره ۹
ای وزیری که همت تو همی
عدم سائلان وجود کند
شرم دارد زمانه با چو تویی
که ز حاتم حدیث جود کند
گر سر از خاک برکند حاتم
خاک پای تو را سجود کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#522
Posted: 24 Apr 2018 20:31
☀☀☀☀☀☀ ر ☀☀☀☀☀☀
شماره ۱۰
بیاید نام او در مَخلَص شعر
چنان کاندر نماز الله اکبر
نه دنیا بهر ما نفع است و ضَرّست
وزو ما را نه نفعستی و نه ضرّ
بدین معنی خرد نپسندد از ما
که با دریا کنیم او را برابر
اگر گردون بپیماید مثنی
و گر کشور بپیماید مکرر
ز قدرش کمتر آید هفت گردون
ز جاهش کمتر آید هفت کشور
ولی چون در وثاق او نهد پای
عدو چون از وفاق او کشد سر
حلال است آن ولی را خون انگور
حرام است آن عدو را شیر مادر
اگر در دولت او دوستانش
توانگر گشتهاند از زر و گوهر
حسودش هم توانگر شد که دارد
سرشک و چهره همچون گوهر و زر
ایا شاکر ز عدلت شاه و دستور
و یا راضی به دادت ملک و لشکر
چراغ اصل خویشی تا به آدم
جمال نسل خویشی تا به محشر
کسی کاندر انظرا شخص تو ببیند
سپهری را همی بیند مصور
فلک خواند تو را ابر گهربار
ملک خواند تورا ببر دلاور
به رزم اندر چنان کوشی که هرگز
نکوشد با درختان باد صرصر
اگر ناطق شوندی همچو مردم
به هر وقتی چه گردون و چه اختر
دهندی اختر و گردون گواهی
که در عالم نباشد چون تو دیگر
اگرچه مهتران بسیار دیدم
ندیدم بهتر از تو هیچ مهتر
چو بر دفتر نویسم شکر این قوم
کنم شکر تو را آغاز دفتر
بپیوستند بس عِقْد مدیحت
همه شایسته و زیبا و درخور
که پیوندد چنین عِقدی که تا حشر
بود بر گردن ایام زیور
همی تا بی عرض جوهر نباشد
چنان چون بیفلک خورشید ازهر
امارت چون فلک باد و تو خورشید
ریاست چون عَرَض باد و تو جوهر
ز نور رای تو دولت مزین
ز بوی خلق تو دنیا معطر
سرایت چون بهشت و بندگانت
چو حورالعین دمی چون آب کوثر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#523
Posted: 24 Apr 2018 20:31
شماره ۱۱
جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان
زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر
غبار موکب تو کرده چشم گردون کور
صهیل مرکب تو کرده گوش گردون کر
فکند رمح تو هر ساعتی از آن مردم
ربود تیغ تو هر لحظهای از آن لشکر
هزار جوشن و تن در میانهٔ جوشن
هزار مغفر و سر در میانه مغفر
***********************
شماره ۱۲
دریاست خاطر من و گوهر در او سخن
در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار
شعری که خاطرم به معانی بپرورد
باشد یکی طویله پر از در شاهوار
در نقد و در شناختن شعرهای خویش
بر همت و کفایت تو کردم اختصار
تا هست در زمانهٔ فانی بلند و پست
تا هست در میانهٔ گیتی عزیز و خوار
بادی بلند و دشمن تو باد سرنگون
بادی عزیز و حاسد تو باد خاکسار
اقبال همنشین تو بالصیف و الشتاء
توفیق رهنمای تو فی اللیل و النهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#524
Posted: 26 Apr 2018 16:45
شماره ۱۳
امام بود محمد، علی خلیفه ی او
کنون علی است مشیر و محمدست وزیر
علی ز مهر محمد همی چنان نازد
که از دعای محمد علی به روز غدیر
***********************
شماره ۱۴
شاها قیاس بخت خود از آفتاب گیر
عالم به تیغ دولت و رای صوابگیر
کاوس وار تاختنی کن سوی ختن
صد گنج چون خزانهٔ افراسیاب گیر
آباد کردهای همه عالم به عدل خویش
از تیغ خویش خانهٔ اعدا خرابگیر
چون بنگری به طالع خویش و دعا کنی
طالع خجستهگیر و دعا مستجاب گیر
گه اسب تاز و گاه نشاط شراب کن
گهگوی باز و گاه بهکف بر شرابگیر
*************************
شماره ۱۵
ای روزگار خورده کم روزگار گیر
بیغوله را ز تیر حوادث حصار گیر
یکره که در سرای سپنجی نشستهای
اندیشه کن ز راه و شدن را شمار گیر
اکنون که کارهای جهان با خصومت است
بگریز و از میان خصومت کنار گیر
پیشی مجوی بر کس و بیشی طلب مکن
در کنج خانهای به قناعت قرار گیر
غره مشو به نعمت و دل در جهان مبند
از فخر ملک و نعمت او اعتبار گیر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#525
Posted: 26 Apr 2018 16:48
☀☀☀☀☀☀ ل ☀☀☀☀☀☀
شماره ۱۶
عزیزکرد مرا در محل عز و قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید زمن شعر کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
لَطَف نمود و ز تکرار من نگشت ملول
کجا ملول شود صاحبی که گاه سخن
بود ز خاطر او نفع را فروع و اصول
ایا ستوده کریمی که فضلگویان را
ز شکر مکرمت توست فصلها ز فصول
کمال فضل تو داری و من به مجلس تو
چو فضل خویش نمایم بود کمال فضول
اگر هزار زبانم بود به جای یکی
ستایش تو یکی از هزار کیف اقول
چو کرد طبع لطیفت قبول شعر مرا
سزد که رای شریفت دهد نشان قبول
تو بشت آل بتولی و هست نایب من
به مجلس تو خداوند شمع آل بتول
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#526
Posted: 26 Apr 2018 16:54
☀☀☀☀☀☀ م ☀☀☀☀☀☀
شماره ۱۷
چو بنوشت بر لوح نام تو را
فرو ایستاد از نوشتن قلم
همی گفت زین پس ندانم نوشت
چو جزوی و کلی نوشتم به هم
***********************
☀☀☀☀☀☀ ن ☀☀☀☀☀☀
شماره ۱۸
تا هست تیغ کلها در برق و رعد نیسان
تا هست سوز دلها در زلف و جعد جانان
تا با فساد باشد همواره کون عالم
تا با وعید باشد پیوسته وعد یزدان
در مجلس بزرگان خالی مباد هرگز
پیرایهٔ بزرگی مسعود سعد سلمان
آن شاعر سخنور کز نظم او نکوتر
کس در جهان کلامی نشنید بعد قرآن
*************************
شماره ۱۹
صدر دین را ملکالعرش گزید از وزرا
همچنان چون وزرا از همهٔ خلق جهان
وزرا از همگان چون رمضان اندر سال
صدر دین از وزرا چون شب قدر از رمضان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#527
Posted: 26 Apr 2018 16:59
شماره ۲۰
چون مشک سیه بود مرا هر دو بنا گوش
کافور شد از پیری مشک سیه من
هرچندکه بسیارگنه دارم یا رب
آمرزش تو بیشترست از گنه من
***********************
شماره ۲۱
موی سیاه من به جوانی چو مشک بود
کافور شد به پیری مشک سیاه من
آورد روزگار ز پیری اثر پدید
بر روی پژمریده و پشت دوتاه من
هرگه که من به سجده نهم روی بر زمین
از دیدگان بر آب شود سجدهگاه من
یا رب اگر چه هست فراوان مرا گناه
آمرزش تو بیشتر است از گناه من
*************************
شماره ۲۲
بیار فاخته مهرا شراب غالیه بوی
که خاک غالیه رنگ است و روز فاختهگون
تو با کرشمه طاوس پیش من بخرام
اگر ز سرما طاوس شد ز باغ برون
چنانکه باز نسیمن گرفت بر سرکوه
بگیر بازی کز حلق و برآید خون
از آن کفی که چو موی حواصل آمد گرم
قدح بده که جهان پر حواصِل است کنون
برفت بلبل و ما را ز رفتنش چه زیان
که بلبل است ثناگوی شاه روزافزون
**************************
شماره ۲۳
از سروران باستان، وز مهتران عصر ما
کردند نازش چار قوم از چار تن تا روز دین
ایرانیان از رستم و عباسیان از معتصم
سلجوقیان از سنجر و اسحاقیان از صدر دین
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#529
Posted: 26 Apr 2018 21:03
شماره ۲۸
ای شاه ز شاهان که کند آنچه تو کردی
در ملک به شاهی ز همه شاهان فردی
آنجا که می و بزم بود اصل نشاطی
وانجا که صف رزم بود مرد نبردی
جان پدر و جان برادر به تو شادست
کز هر سه فزونی به جوانی و به مردی
هر رزم که آن هر سه نجستند تو جستی
هرکار که آن هر سه نکردند توکردی
در ملک تو افزود هر آن مال که دادی
در جان تو افزود هر آن باد که خوردی
تا دیر بماند فلک و زود بگردد
خواهم که بمانی و ازین حال نگردی
***********************
شماره ۲۹
به سعی همت خویش ای اجل مؤید دین
خجسته دولت و پیروز اخترم کردی
چو رای خویش بیفروختی ضمیر مرا
چو بخت خویش بر اعدا مظفرم کردی
به جاه بر همه صدران تقدمم دادی
به مال با همه میران برابرم کردی
تو را ستایم همچون رسول را حَسّان
که تو به احسان حَسّان دیگرمکردی
*************************
شماره ۳۰
کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری
کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد
چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب
او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او
در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری
هرگز از محمود غازی این عطا کی یافتند
زینبی و عسجدی و فرخی و عنصری
گر زند از جود محمودی به گیتی داستان
گشت باطل جود محمودی ز جود سنجری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#530
Posted: 26 Apr 2018 21:04
شماره ۳۱
بخور ای سیدی به شادی و ناز
هرکجا نعمتی به چنگ آری
چرخ در بردنش شتاب کند
گر تو در خوردنش درنگ آری
***********************
شماره ۳۲
ای بار خدایی که خداوند جهانی
لشکر شکن و ملک ده و ملک ستانی
دریادل و مهطلعت و خورشید ضمیری
باران سپه و ابر کف و برق سنانی
فخرست به سلطانی تو پیر و جوان را
تا با خرد پیری و با بخت جوانی
چون مهر و سپهری و نه آنی و نه اینی
چون ابر و هژیری و نه اینی ونه آنی
چندین سخن نغز که دارد که تو داری
چندین سخن نغز که داند که تو دانی
شاهان جهان را به گه کین و گه مهر
از تخت برانگیزی و بر تخت نشانی
با تیغ به یک ساعت ملکی بگشایی
با جام به یک لحظه گنجی بفشانی
هرگز نبود شادی و هرگز نبود غم
آن را که برانی تو و آن را که بخوانی
در جام تو می بر صفت آب حیات است
چون خضر امیدست که جاوید بمانی
*************************
شماره ۳۳
ای شاه عطا بخش که بخشندهتر از تو
چشم فلک پیر ندیدست جوانی
درویش بهدرگاه تو بشتافتم امروز
جود تو مرا کرد توانگر به زمانی
شد قصهٔ من قصهٔ موسیکه همی جست
از روشنی اندر شب تاریک نشانی
در آخر شب گشت کلیمی و رسولی
در اول شب بود کلیمی و شبانی
من شکر توگفتن نتوانم بهتمامی
گر بر تن منگردد هر موی زبانی
همواره مدیح تو سگالم بهدل و جان
کز بهر مدیح تو دلی دارم و جانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند