انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 57 از 57:  « پیشین  1  2  3  ...  55  56  57

اشعار امیر معزی


زن

andishmand
 
شماره ۱۵۱

ای کرده سپهر و اختران یاری تو
فخرست جهان را ز جهانداری تو

مستند مخالفان ز هشیاری تو
بخت همه خفته شد ز بیداری تو


****************************************




شماره ۱۵۲

ای شاه چو آسمان کمان داری تو
وز تیر ستارهٔ روان داری تو

نشکفت که شاهی و جهان داری تو
تا دست زده در آسمان داری تو




****************************************



♤♤♤♤♤ ه ♤♤♤♤♤



شماره ۱۵۳

خورشید بر آسمان نپیماید راه
زان‌ گونه که بر زمین سپه راند شاه

جز شاه ملکشاه به یک نیمهٔ ماه
از دجله به جیحون که کشیدست سپاه




****************************************




شماره ۱۵۴

دارند همه شگفت میران سپاه
از ابلق شاه و ابرش فرخ شاه

فرق است میان هر دو سبحان الله
کین سیر زحل دارد و آن رفتن ماه




****************************************



شماره ۱۵۵

خصمان تو رسم بد نهادند همه
بر ملک در فتنه‌ گشادند همه

چون عهد تو را به باد دادند همه
از چرخ به خاک درفتادند همه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۵۶

ای پیش تو حاسدانت‌ را سنگی نه
در جنب تو دشمنانْت‌‌ْ را رنگی نه

ملک از ملکان بری و آهنگی نه
لشکر شکنی و در میان جنگی نه


****************************************


♤♤♤♤♤ ی ♤♤♤♤♤
شماره ۱۵۷

پروین و ستارگان گردون پیمای
اندر شب هجر تو نجنبند ز جای

گویی توکه دست هجرت ای بزم آرای
دارد به فسونی هر یکی را بر پای


****************************************

شماره ۱۵۸

افروخته دولت شه عالم رای
ملک‌افزای است و عدل گستر همه‌جای

زین دولت عدل گستر ملک‌افزای
جشم بد خلق دور داراد خدای




****************************************

شماره ۱۵۹

ای رایت و رای تو همایون چو همای
وای نامه و ا‌نام‌ا تو رسیده همه جای

گیتی چو سرایی به تو دادست خدای
شاهان جهان تورا غلامان سرای




****************************************



شماره ۱۶۰

شاها در فتح بر تو بگشاد خدای
منشور ظفر به تو فرستاد خدای

چون عالم بر تو راست بنهاد خدای
هرچ آن پدرت خواست تورا داد خدای
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۶۱

دامی که در آن دام شکارم کردی
در حلقهٔ او تو بیقرارم کردی

ای فتنهٔ روزگار در حسرت خویش
انگشت نمای روزگارم کردی


****************************************





شماره ۱۶۲

ای عشق تو عمرم به کران آوردی
ای هجر تنم را به فغان آوردی

ای دل تو مرا کار به جان آوردی
ای دیده دلم را به زبان آوردی






****************************************




شماره ۱۶۳

از بهر جمال چهرهٔ همچو پری
دستت به سوی آینه تا چند بری

از بس‌ که همی به آینه درنگری
بر چهرهٔ خویشتن ز من فتنه‌تری




****************************************




شماره ۱۶۴

در بر ملکا دل توانگر داری
دریای محیط است‌که در بر داری

تا برکف جام و بر سر افسر داری
مه بر کف و آفتاب بر سر داری




****************************************



شماره ۱۶۵

ای باخته عشق در جهان با دگری
نوشیده سبک می‌ گران با دگری

در مذهب دوستی روا نیست چنین
من بی‌ تو به غم تو شادمان با دگری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۶۶

هر سال به‌کار ملک بیدار تری
چون‌ گوی زنی شها و چوگان بازی

هر روز سخی تری و دیندارتری
چوگان ز خمیده قد ایشان سازی


****************************************





شماره ۱۶۷

هر دم زا‌دمی‌ا خجسته دیدار تری
با خیل مخالفان نبرد آغازی

هرچند که مهتری نکوکارتری
سَرشان بَدَل گوی همی اندازی





****************************************




شماره ۱۶۸

زاهد نکند توبه به زهد ای ساقی
هرچند عیان عمل نمود ای ساقی

پرکن قدحی شراب زود ای ساقی
کاندر ازل آنچه بود، بود ای ساقی




****************************************




شماره ۱۶۹

خور گوید کاشکی که زرین تنمی
تا جام شراب شاه شیر اوژنمی

مه‌ گوید کاشکی من از آهنمی
تا نعل ستور شاه‌گیتی‌، منمی




****************************************



شماره ۱۷۰

ای شاه نگویمت که چون گردونی
زیراکه به قدر و جاه از او افزونی

از قدر و محل همی ندانم چونی
گویی‌که ز وهم آدمی بیرونی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۷۱

این مجلس شاه و گل‌فشان اندروی
خلدست و نعیم جاودان اندروی

وین خانه و این آب روان اندر وی
چرخ است و ره‌کاهشکان اندر وی



****************************************


شماره ۱۷۲

لبیک دهد بخت چو آواز دهی
تکبیرکند چو رزم را ساز دهی

آن‌را که به‌دست خویش بگماز دهی
اقبال گذشته را بدو باز دهی


****************************************

شماره ۱۷۳

یار از غم من خبر ندارد گویی
یا خواب به من‌ گذر ندارد گویی

تاریکترست هر زمانی شب من
یارب شب من سحر ندارد گویی




****************************************

شماره ۱۷۴

ای ماه کمان شهریاری گویی
یا ابروی آن طرفه نگاری گویی

نعلی زده از زرّ عیاری گویی
درگوش سپهر گوشواری گویی




پــــــایـــــان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 57 از 57:  « پیشین  1  2  3  ...  55  56  57 
شعر و ادبیات

اشعار امیر معزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA