انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

اشعار ارزقی هروی


زن

andishmand
 
شماره ۵۶

مهر وی من ، آن یافته از خوبی بهر
فرمود مرا پرستش خویش بقهر

خوش خوش ز پی مراد آن فتنۀ دهر
رسم آوردیم بت پرستی در شهر


*****************************



شماره ۵۷

آن شد که ترا رفت همی با ما ناز
و آن شد که مرا بود بروی تو نیاز

ما ناز تو و نیاز خویش ، ای پرساز
بر سنگ زدیم و صبر کردیم آغاز




*****************************



شماره ۵۸

ای گل رخ سر وقامت ، ای مایۀ ناز
بر تو ز نماز و روزه رنجیست دراز

چندین بنماز و روزه تن را مگدار
بر گل نبود روزه و بر سر و نماز


*****************************



شماره ۵۹

زان روز که من عشق تو کردم آغاز
دربند بلا ماندم و در دام گداز

هر ناز که دانی بکن ، ای مایۀ ناز
باشد که چو من زبون بکف ناری باز





*****************************

شماره ۶۰

صد لابه و صد بند حیل کردی باز
تا با تو چنان شدم که بودم ز آغاز

آن روز مرا بود بروی تو نیاز
آن روز شد و روز شده ناید باز


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۶

مرد آنکه شدن را بشتاب آراید
نه همچو زنان رخ بخضاب آراید

گر مرد رهی امید را جفت مگیر
کامید چو زن بستر خواب آراید


*****************************



شماره ۴۷

از خاک چمن بوی سمن می آاید
وز ابر طراوتی بتن می آاید

بر آتش عشق می فزاید در دل
هر باد که از سوی چمن می آاید




*****************************



شماره ۴۸

چون لعل کند سنان سر از خون جگر
وز تیغ کبود تو بجنبد گوهر

گر ز آب روان بود عدو را پیکر
در آتش زخم تو شود خاکستر


*****************************



شماره ۴۹

عشق تو مرا توانگری آرد بر
از دیده بلؤلؤ و ز رخسار بزر

با عشق توام عیش خوشست ، ای دلبر
آری ز توانگری چه باشد خوشتر ؟





*****************************

شماره ۵۰

گر عشق تو بر من آورد رنج بسر
در حشر ز خون من نپرسد داور

آری بحساب خون خویش ، ای دلبر
با تو سخن و ره نبود در محشر


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۱

یک چند بدام عشق بودم بگداز
باز این دلم آن گداز می جوید باز

با این دل عشق بستۀ صحبت ساز
عیشیست مرا تیره و کاریست دراز


*****************************



شماره ۶۲

یک ره که گرفت خصم بدخواهی ساز
وافگند میان ما دو تن هجر دراز

خود با دلک خویش بپیوندم باز
دانم که مرا زمن ندارد کس باز




*****************************



شماره ۶۳

ای چون هستی برده دل من بهوس
چون بنشینم غم فراق تو نه بس

گر چون هستی بدستت آرم زین پس
پنهان کنمت چو نیستی از همه کس


*****************************



شماره ۶۴

چون بی تو زنم بیاد مهر تو نفس
گویم پس ازین دروغ بی معنی بس

بی مایه چو خاشاکم و بی قدر چو خس
گر دوست تر از تو در جهان دارم کس





*****************************

شماره ۶۵

یک چند بعزتم نمودی وسواس
سفتی جگر مرا بدرد الماس

من کشته و از توام نه مزد و نه سپاس
بیرحمی خویش را ازین گیر قیاس


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۶

جان زخم سر زلف تو گرداند ریش
دل زان دو لب لعل تو می باید عیش

تا تیره نکردی ، ای نگار ، از لب خویش
یاقوت که به بود بها دارد بیش


*****************************



شماره ۶۷

ناگاه همی زدم من ، ای شمع و چراغ
از شهر بباغ با دلی پر غم و داغ

باغ ار چه بود جای تماشا و فراغ
دوزخ بود ، ای نگار ، بی روی تو باغ




*****************************



شماره ۶۸

تا ز ابر فراق تو ببارید تگرگ
بر شاخ امید ما نه بر ماند و نه برگ

دیدم نه باختیار خود هجر ترا
مردم نه باختیار خود بیند مرگ


*****************************



شماره ۶۹

از هیبت تو بریزد اندر صف جنگ
تیزی ز سنان ، زه از کمان ، پر ز خدنگ

از جود تو خیزد ، ای شه با فرهنگ
پیروزه زکان ، در ز صدف ، لعل ز سنگ





*****************************

شماره ۷۰

گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل
بر تارک خورشید نهی پای محل

مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل
جاوید رقم ز دست بر لوح ازل


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۷۱

از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال
لرزان کند اجزای زمین از زلزال

وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال
الماس رود بجای خون از قیفال


*****************************



شماره ۷۲

اندر خوبی ترا فزودست جمال
در فبضۀ آن کمان ابروی تو خال

از مشک ستاره ایست بر چرخ جلال
کز غالیه در دو ظرف دارد و هلال




*****************************



شماره ۷۳

بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال
بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال

ای خواجه ، بحرمت خدای متعال
کین فال که بنده زد ببینی امسال


*****************************



شماره ۷۴

با زور تو ، ای عالم احسان و کرم
بر رای تو موقوف شود شغل عجم

آن کس که کنون جست ز رای تو درم
در قبضۀ تدبیر تو بندد عالم





*****************************

شماره ۷۵

بر دیده خیال دوست بنگاشته ام
بس دیده برین خیال بگماشته ام

در مرحله ای که بار برداشته ام
یک حوض ز خون دیده بگذاشته ام


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۷۶

در شهر هری عاشق زار تو منم
با عشق تو یار پایدار تو منم

خو کرده بجور بی شمار تو منم
بیچاره و در مانده بکار تو منم


*****************************



شماره ۷۷

در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم
هر لحظه بشکل دگرت می بینم

هر بار که در دیدۀ دل می گذری
از بار دگر خوبترت می بینم




*****************************



شماره ۷۸

بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم
با زهر سخن های تو تریاک شوم

آن روز همی ز مهر تو پاک شوم
کز داغ جفاهای تو در خاک شوم


*****************************



شماره ۷۹

چون پیش دل این هجر بناکامه نهم
پروین ز سر شک دیده بر جامه نهم

در نامۀ تو چو دست بر خامه نهم
خواهم که دل اندر شکن نامه نهم





*****************************

شماره ۸۰

بیجادۀ لولوی تو سیم اندر میم
بازیدن عشق تو امید اندر بیم

سیم اندر سنگ باشد ، ای در یتیم
چون در بر تو دل چو سنگ اندر سیم


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۸۱

زان بر دو لبت ز بوسه مر زوق نیم
کز حسن و جمال چون تو ممشوق نیم

می طعنه زنی که تو مرا خوب نه ای
من عاشقم ، ای نگار ، معشوق نیم


*****************************



شماره ۸۲

ای آنکه تویی نور دل و شمع روان
تا بی خبرم از تو ، نه پیدا نه نهان

بی من تو بکام خویش ای جان جهان
من بی تو چنانم که مبادی تو چنان




*****************************



شماره ۸۳

این نافرمان دل ، ار پذیرد فرمان
دشواری من خوار شود ، سخت آسان

در مانده بدست دلم ، ای جان جهان
درمانده بدل بتر که در مانده بجان


*****************************



شماره ۸۴

ای عادت تو بوعده صادق بودن
وی سیرت تو یار موافق بودن

بر موجب این دو چیز نیکو که تراست
جز بر تو حلال نیست عاشق بودن





*****************************

شماره ۸۵

ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن
از داد خدا بترس و بیداد مکن

نیکویی کن مرا ببد یاد مکن
مر خصم مرا از غم من شاد مکن


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۸۶

ای برده فراق تو فراغ دل من
خالی ز گل و مل تو باغ دل من

اندیشه و تیمار تو داغ دل من
مردم زغم تو ، ای چراغ دل من


*****************************



شماره ۸۷

ای کرده ببی وفایی آهنگ ، مرو
باری سخنی ز بهر مردان بشنو

اکنون که دلم هست بنزد تو گرو
دل باز فرست ، هر کجا خواهی رو




*****************************



شماره ۸۸

بر عاج بنا گوش چو سیم و خز تو
آغاز همی کند خط دل گز تو

ترسم که برون برد سر از مرکز تو
بفروش کنون که یار دارد از تو


*****************************



شماره ۸۹

گفتم : بکنم دو دست کوتاه از تو
دل بر کنم ، ای صنم ، بیک راه از تو

اکنون چو برید خواهم ، ای ماه ، از تو
از جان کنم آغاز ، پس آنگاه از تو





*****************************

شماره ۹۰

هر چند بدردم از دل محکم تو
گیرم کم جان و دل ، نگیرم کم تو

یاهست کنم آنچه ترا کام و هواست
یا نیست کنم جوانی اندر غم تو


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۹۱

تا بود ز روی مهر لاف من وتو
در خواب ندید کس خلاف من وتو

چون تیر شده اکنون می صاف من و تو
مادر نه بهم برید ناف من و تو ؟


*****************************



شماره ۹۲

ای همت من رسیده پاک از پی تو
در چشم خرد فکنده خاک از پی تو

هر لحظه دلم کند تراک از پی تو
ای بی معنی ، شدم هلاک از پی تو




*****************************



شماره ۹۳

ای فخر زمانه را ز پیوندی تو
آدم شده محتشم ز فرزندی تو

زین گونه برنج بنده خرسند شدی
چون در خورداز روی خداوندی تو ؟


*****************************



شماره ۹۴

دل تنگم از ان جهان پیوسته
.......................................

کی بگسلم از مهر چنان دلبندی ؟
چون هست رگ عشق بجان پیوسته





*****************************

شماره ۹۵

از جور و ستیز تو بهر بیهده ای
در هر نفس از سینه بر آرم سده ای

ای روی تو در چشم رهی بتکده ای
مردی نبود ستیزه با دلشده ای


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۹۶

ای شمع ، که پیش نور دود آوردی
یعنی خط اگر چه خوش نبود آوردی

گر دود دل منست دیرت بگرفت
ور خط بخون ماست زود آوردی


*****************************



شماره ۹۷

گر عقل مکان گیر مصور بودی
بر چهرۀ ملکت تو زیور بودی

ور دانش را جنبش و محور بودی
اندر فلک رای تو اختر بودی




*****************************



شماره ۹۸

از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری

بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری
کیمخت زمین بماه نو بنگاری


*****************************



شماره ۹۹

آن به که جهان را بدل شاد خوری
باده ز کف حور پریزاد خوری

پیوسته ز دست نیکوان باده خوری
با دست غم جهان ،چرا باد خوری ؟





*****************************

شماره ۱۰۰

اول قدم آنست که جان در بازی
وز خانه بیک بار بکوی اندازی

چون قوت تسلیم و رضا حاصل شد
آنکه بنشینی و بخود پردازی


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار ارزقی هروی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA