انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

نام شناسی و ریشه یابی واژه های رایج در زبان پارسی


مرد

 
کلمات مرکب از چه تکواژهایی ساخته شده اند؟

میزبان : میز ( مهمان ) + بان ( پسوند دارندگی) کسی که دارای مهمان است.
گوسفند : گو ( جانور اهلی ) + سپند ( مقدس، پاک ) جانور اهلی پاک
میرزا : میر ( مخفف امیر ) + زا ( مخفف زاده) امیر زاده
کدبانو: کد ( خانه) + بانو بانوی خانه
آسمان: آس( سنگ مدور) + مان(پسوند شباهت) فضای شبیه سنگ آس
کهکشان: که ( کاه) + کش (بن مضارع کشیدن)+ ان جایی که کاه کشیده شده است.
زمین: زم(سرد) + ین( پسوندنسبی) سرد شده.
البرز : هر( کوه) + برز( بلند) کوه بلند
بیستون: این واژه در اصل بغستان به معنای محل پرستش خدا بود که تشکیل یافته از دو جزء بغ( خدا) + ستان ( پسوند مکان) می باشد و در سیر تحول واجی ابتدا به بیستان(یای مکسور) و سپس به بیستون (یای مفتوح)و سرانجام به بیستون تغییر یافت.
دبستان : دب( خط) + ستان( پسوند مکان ) محل آموزش خط و کتابت
تابستان: تاب( بن مضارع تابیدن) + ستان (پسوند)
کوچه: کوی( محله) + چه ( پسوند تصغیر) کوی کوچک
داوطلب: داو( هر دست بازی نرد ) + طلب( بن مضارع طلبیدن) کسی که خواستار بازی کردن بازی نرد باشد. این کلمه بعدها عمومیت یافت.
حقه باز :حقه ( جعبه مخصوص نگهداری اشیای قیمتی که سر باز بود) + باز: فرد متخصص در بازی و جابه جایی حقه ها.
پاسخ: پات(ضد- مقابل) + سخون یا سخن جواب سخن
کهربا: کاه+ ربا (بن مضارع ربودن) رباینده کاه
زمهریر: زم ( سرما) + هریر( موجب ) موجب و دلیل سرما
فردوس : از دو جزء ترکیب یافته است: Pairi ( پیرامون ) + ( Daeza) ( معنی انباشتن و دیوارکشیدن ) درختکاری و گل کاری پیرامون ساختمان
پیژامه: پای + جامه جامه ی پا
شلوار : شل (ران ) + وار (پسوند شباهت) جامه ای که شبیه ران است
آدینه : این واژه در ایران باستان: ati-ayanaka بوده است که به معنای به سویی رفتن، به سویی حرکت کردن، جمع شدن، اجتماع کردن می باشد.
آفرین : afri( افسون، دعای خیر) + vana( آروز، خواست)
هندوانه: هندوان + ه (نسبت) میوه ای که از هند می آید
یخچال: یخ+ چال ( گودال) گودالی که در آن یخ نگهداری می شد.
آبشار : آب + شار (بن مضارع شاریدن به معنی ریختن) ریزش آب
بوستان : بوی (رایحه) + ستان جایی که گل های خوشبو بسیار باشد.
بیابان : بی + آب + ان مناطقی که بی آبند.
پاکیزه : پاک + ایزه یا ایچه (پسوند) پاک
پایین : پای+ ین (پسوند نسبت)
پیغمبر : پیغم(مخفف پیغام) + بر (بن مضارع بردن) کسی که پیام می برد.
کنیز: کن( زن) + یز( پسوند صغیر) زن کوچک
     
  
مرد

 
ریشه یابی عبارت گاوبندی
تا چندی پیش که تراکتور و سایر ابزارآلات موتوری وجود نداشت شخم زدن به وسیله گاو صورت می گرفت به مرور زمان واژه « گاوبندی »با امور کشت و زرع ترادف پیدا کرد. اما معنای مجازی آن که « تبانی »و « شرکت در منافع نامشروع » از آنجا سرچشمه گرفته است که مباشران و متصدیان وصول بهره مالکانه برای آنکه منافع بیشتری نصیبشان گردد با یک یا چند نفر از خوش نشینها در زراعت و گاوبندی شریک می شدند و منافع حاصله را با یکدیگر تقسیم می کردند.بدین گونه که زمان دریافت بهره مالکانه که برمبنای مساحت اراضی تحت کشت تعیین و از کشاورزان وصول می شد مباشر مساحت زمینهای شراکتی را که با خوش نشینها گاوبندی کرده کمتر از میزان مقرر تقویم می کرد و یا اصولاً به حساب نمی آورد تا زیان و ضرری متوجه او و شریک گاوبندیش نشود . استمرار در این عمل از طرف مباشر و خوش نشین موجب شد که از عبارت گاوبندی در افواه عمومی به معنی مواضعه و تباین و شرکت در منافع نامشروع استناد و تمثیل کنند .
     
  
مرد

 
وام واژه های فرانسوی موجود در زبان فارسی
واژه‌های دارای ریشه فرانسوی که در زبان فارسی معمول شده‌اند و بصورت وام واژه هایی درآمده‌اند، به فراوان یافت می‌شوند. دلیل آن شاید به دوران قاجار برگردد که عمده‌ی روابط ایران و غرب، با فرانسویان بوده‌است. برخی از این کلمات و معادل فرانسوی آن در زیر فهرست شده‌اند:

  • ادکلن(eau de cologne)
  • اپل (épaule)
  • اپیدمی (épidémie)
  • اتیکت (étiquette)
  • اشانتیون (échantillon)
  • اشل (échelle)
  • اکران (écran)
  • اکیپ (équipe)
  • املت (omelette)
  • اُوٍرت (ouvert)
  • اورژانس (urgence)
  • اوریون (oreillons)
  • ایده (idée)
  • آباژور (abat-jour)
  • آبسه (abcès)
  • آژان (agent)
  • آژانس (agence)
  • آسانسور (ascenseur)
  • آلرژی (allergie)
  • آمپول (ampoule)
  • آناناس (ananas)
  • آنکادر کردن (encadrer)
  • آوانتاژ (avantage)
  • آوانس (avance)
  • باکتری (bactérie)
  • بالکن (balcon)
  • بانداژ (bandage)
  • بلیط (billet)
  • برس (brosse)
  • بروشور (brochure)
  • بلوز (blouse)
  • بن ساله (bon salé)
  • بوروکراسی (bureaucratie)
  • بوفه (buffet)
  • بولتن (bulletin)
  • بیسکویت (biscuit)
  • بیگودی (bigoudis)
  • پاپیون (papillon)
  • پاتیناژ (patinage)
  • پاساژ (passage)
  • پاندول (pendule)
  • پانسمان (pansement)
  • پاویون (pavillon)
  • پروژه (projet)
  • پروسه (process)
  • پلاک (plaque)
  • پلاکارد (placard)
  • پماد (pommade)
  • پنس (pinces)
  • پورتفوی (portefeuille)
  • پونز (punaise)
  • پوئن (point)
  • پیژامه (pyjama)
  • پیست (piste)
  • تابلو (tableau)
  • تن (ماهی) (thon)
  • توالت (toilette)
  • تومور (tumeur)
  • تیره یا خط تیره (tiret)
  • تیراژ (tirage)
  • دز (dose)
  • دوش (douche)
  • دیسک (disque)
  • دیسکت (disquette)
  • رادیاتور (radiateur)
  • رژیم (régime)
  • رفراندوم (référendum)
  • رفوزه (refusé)
  • روبان (ruban)
  • روب‌دشامبر (robe de chambre)
  • ژامبون (jambon)
  • ژانر (genre)
  • ژست (geste)
  • ژله (gelée)
  • ژوپ (jupe)
  • ژورنال (journal)
  • ژیله (gilet)
  • ساتن (satin)
  • سالن (salon)
  • سس (sauce)
  • سنکوپ (Syncope)
  • سوتین (soutien gorge)
  • سوژه (sujet)
  • شاپو (chapeau)
  • شارلاتان (charlatan)
  • شاسی (châssis)
  • شال (châle)
  • شانس (chance)
  • شانتاژ (chantage)
  • شوالیه (chevalier)
  • شوسه (chaussée)
  • شوفاژ (chauffage)
  • شوفر (Chauffeur)
  • شومینه (cheminée)
  • صابون (savon)
  • صندل (sandale)
  • طلق (talc)
  • فابریک (fabrique)
  • فلش (flèche)
  • فویل (feuille)
  • کاپوت (capot)
  • کارتابل (cartable)
  • کاسکت (Casquette)
  • کافه (café)
  • کافه گلاسه (café glacé)
  • کامیون (camion)
  • کامیونت (camionnette)
  • کاناپه (canapé)
  • کتلت (côtelette)
  • کراوات (cravate)
  • کرست (corset)
  • کریدور (corridor)
  • کلیه (Collier)
  • کمدی (comédie)
  • کنسانتره (concentré)
  • کنسرو (conserve)
  • کنسرواتور (conservateur)
  • کنکور (concours)
  • کودتا (Coup d'État)
  • کوران (courant)
  • کورس (course)
  • کوسن (coussin)
  • گاراژ (garage)
  • گارسون (garçon)
  • گیشه (guichet)
  • لژ (loge)
  • لوستر (lustre)
  • لیسانس (licence)
  • مامان
  • مانتو (manteau)
  • مانکن (mannequin)
  • مایو (maillot)
  • مبل (meuble)
  • مرسی (merci)
  • مزون (maison)
  • مغازه (magasin)
  • موزه (musée)
  • موکت (moquette)
  • میزانسن (mise en scene)
  • میلیارد (milliard)
  • نایلون (nylon)
  • وانیل (vanille)
  • ویتامین (vitamine)
  • ویترین (vitrine)
  • ویراژ (virage)
  • ویلا (villa)

     
  

 
مزمن یعنی چه ؟

واژه مُـزمِــن در نام بیماریها بسیار گفته می شود . بیماری مزمن . خیلی ها نمی دانند معنایش چیست . مزمن یعنی دارای زمان و دیرینه و کهنه ،زمان بَر ، زمان گیر و یک واژه عربی است . اسم فاعل از یُــزمِنُ می باشد .( أزمَنَ ، یُزمِنُ ، إزمان بر وزن أفعلَ ، یُفعِلُ ، إفعال می باشد )


ریشه ی کلمه ی (بَل بَشو) به معنی ( آشوب و نا آرامی ) چیست؟

بَــــل بَــــشو در اصل بِـــهــِل و بـِشـو است یعنی بگذار و برو بـهــِهــِل از مصدر هــِلیدَن است که امروزه کردها و لرها و لکها و همدانیها هنوز به کار می برند مثلاً در کردی فیلی ( فهلوی) بیا بـِچــِم یعنی بگذار بروم . بشو نیز از شدن به معنی رفتن است . امروزه در فارسی معیار مصدر آمد و شد همان آمد و رفت است . در گیلکی بُـشو خانــَه یعنی به خانه برو یا خایوم بُشــوم یعنی می خواهم بروم . از آنجا که ریشه ی این اصطلاح را نمی دانیم آن را اشتباه تلفظ می کنیم . معادل عربی این کلمه ( الفَــوضـَـــی ) است .




ریشه دو واژه بالا و پایین

بال + ا = بالا پا + ین = پایین
در بسیاری از زبانهای ایرانی هنوز بال به معنی دست است . در فارسی نیز گاهی دست و بال را باهم می آورند .اگر دست خود را بر فراز سرمان ببریم آنگاه می بینیم که دست بالاتر از سر می شود . پس اگر جهت بالا چنین نامیده شده است به همین دلیل است . پایین نیز همین گونه است .پایین منسوب به پا است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
ریشه یابی دو واژه " آخوند "و " مُــلّـا "

باید به آگاهی شما هم میهن گرامی برسانم که در اینجا تنها ریشه یابی این دو واژه نوشته شده است و این تارنما کاوشها و پژوهش های زبان شناسانه است و وابستگی به گروه ویژه ای ندارد . واژه « آخوند » کوتاه شده ( آقا خواند ) است . « آقا » به « آ » و « خواند » به « خوند » تبدیل شده است . سپس « آقاخواند » به « آقاخوند » تبدیل شده و « آقا خوند » به « آخوند » تغییر کرده است . پس آخوند یعنی «آقایی که می تواند بخواند » . خوب است بدانید از سلسله صفوی به بعد که مذهب اهمیت بسیار یافت و پیشوایان دینی جایگاه والایی یافتند کم کم سواد در دانشهای مذهبی نمایان شد و هر که در جهان دانش فرو می رفت از راه دانش دینی بود که ارج می یافت و نمود این واژه در این دوره بس نمایان است . ضمناً خود واژه ی « آقا » فارسی نیست . این واژه مغولی است و هر واژه ای که قاف دارد ترکی ، مغولی ، عربی و یا مُعَـرَّب ( عربی شده ) است . کلمات دارای حرف قاف دریکی از این گروه ها واقع می شوند : دارای ریشه ی عربی. در این صورت تشخیص آن ها آسان است .زیرا دارای سه حرف اصلی و وزن هستند و به سادگی چندین هم خانواده برای آن ها ردیف می کنید . دارای ریشه مغولی : قلدر / قلچماق /قُـرُمساق دارای ریشه ترکی: قزل آلا / قره قروت /قره قاتی /اتاق یک واژه روسی : قوری دارای غلط املایی: قورباغه درست آن غورباغه . کوتاه شدن (تخفیف) در واژه ها پدیده ای طبیعی است . برای نمونه هفده یا هیفده در ریشه «هَفت ده» و هجده در اصل «هشت ده »و دویست در ریشه « دوی سَد » بوده اند . خراسان در اصل «خْــوَرآستان» بوده یعنی سرزمین برآمدن خورشید . مازندران ، «ماز اَندَر آن » بوده یعنی « سرزمینی که پیچ و خم در آن است». « بَلبَشو » در اصل« بِــهـِل و بشو » یعنی « بگذار و برو» بوده است . این مثال ها را نوشتم تا تبدیل « آقا خواند » به « آخوند » را توجیه کنم و با خواندن این چند مثال با این شیوه کوتاه شدن کلمات آشنا شوید .
حال برویم سراغ واژه ی « مُــلّـا ». این واژه شاید از خانواده ( م ل أ ) باشد و با مملو و املاء هم خانواده باشد . در این صورت «ملا» یعنی آدم پر از معلومات . ریشه ی این واژه هرچند عربی است اما عرب آن را به کار نمی برد .پس از تین نظر کلمه شگفتی است که عربی است و در عربی کاربرد ندارد . عربها به آخوند معمولاً با واژگانی مانند الشیخ ، رَجُلُ الدین ، عالِمُ الدّین یاد می کنند. شاید هم « ملّـا» کوتاه شده ی مَولا باشد . مَولا یعنی دوست ،سرپرست .جالب است که معنی برده هم دارد .اعراب بردگان را موالی می نامیدند که جمع مولی است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
ریشه یابی عبارت ایاب و ذهاب

اَیاب و ذَهاب به معنی «برگشتن و رفتن »و یا درست تر بگویم «آمد و شد » یا «رفت و برگشت» و دو مصدر عربی است . اما إیاب را نادرست تلفظ می کنیم . اَیاب درست نیست و ایاب بر وزن نیام است . خود عرب ذَهاباً و مجیئاً یا ذَهاباً و إیاباً و در زبان گفتاری راحة و جَیّة می گوید . بهتر است از واژه ی فارسی بهره ببریم. زیرا هدف از سخن گفتن فهمیدن و فهماندن است و اگر از واژه های دشوار و ناآشنا استفاده کنیم زبان را به ناتوانی می کشانیم . راست این است که ما ایرانیان در بهره گیری از واژگان زیبای عربی فزون روی کرده ایم . این که از توانایی های دیگر زبانها بهره ببریم کاری پسندیده است که در همه ی زبان های جهان هست از جمله در زبان عربی که چند هزار واژه ی فارسی در آن راه یافته است . در کتاب استاد دانشگاه الأزهر دکتر محمد التونجی به نام معجم المعربات الفارسیه نزدیک به دو هزار واژه فارسی دخیل در عربی آمده است . اما همین عربها در بهره گیری از واژگان دیگر زبانها خردورانه گام بر می دارد . پس خوب است به جای واژه های ناآشنایی مانند استیصال بگوییم درماندگی یا بیچارگی و از سوی دگر به بیراهه تعصب نیز گام بر نداریم و نخواهیم که زبان را از هر واژه غیر فارسی پاک کنیم که این کار نه تنها نشدنی است که بسی ناخردمندانه می نماید چرا که هیچ زبان سره ای یافت نمی شود و زبان ها از همدیگر یا واژه ستانده اند و یا به هم واژه داده اند و این کار زبان ها را نیرومندتر ساخته است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
ریشه واژه آشپز ، مگر آشپزها تنها آش پختن می دانند؟!

در گذشته کار اصلی آشپزها پختن آش بود و خوراکی هایی مانند پیتزا ، ساندویچ و ماکارونی همان گونه که از نامشان پیداست غربی اند و برخی خوردنی های دیگر نیز نوین هستند . مانند جوجه کباب و کوکو . خانم ها خوراکی هایی مانند آبگوشت ،قورمه سبزی، زرشک پلو با مرغ و ... را فراهم می کردند و در نشستهایی مانند مراسم مذهبی تاسوعا و عاشورا و افطاری های ماه رمضان این آقایان بودند که معمولاً آش می پختند و به آنها آشپز گفته شد . بعدها آشپزها خوراکی های دیگر نیز درست کردند . ولی نام آشپز همچنان روی آنها ماند گرچه آش نمی پختند و سرگرم خوراکی دیگر بودند. در عربی به آشپز می گویند الطَبّــاخ و در فارسی کهن خوالیگر می گفتند. آشپز در لغتنامه دهخدا : آنکه شغلش پختن طعام است . خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. مطبخی . طباخ . پزنده . خوراک پز.


به بیمار نگویید: « خدا شَفا بده ! » زیرا یعنی « خدا مرگت بدهد ! »
« شَفا » در فرهنگ لغت عربی یعنی « جان کندن » و به واپسین لحظات آدمی گفته می شود . آن « شِفاء » است که به معنی « بهبودی و تندرستی » است .ما در فارسی واژه هایی مانند « شِفاء ، زهراء ، حُمَیراء ، شَهلاء ، ابتداء ، صحراء » را بدون همزه ی پایانی می نویسیم . پس « شِفاء » را « شِفا » بنویسیم نه اینکه « شَفا» هم بخوانیم . زیرا معنی دگرگون می شود .اما قانونی هم هست که می گوید :‌« غلط مصطلح و رایج غلط نیست و چون همه به کار می برند پس درست است و هیچ خُرده ای بر آن نتوان گرفت .» اما این اشتباه از کجا ریشه گرفته است ؟ ریشه این اشتباه این جمله است : { یا مَن اسمُـهُ دَواء و ذِکْـرُهُ شِـفاء .} در این دُعا به اشتباه دو واژه ی « دَواء » و ِ شِفاء » را « دَواء » و « شَفاء » خوانده ایم تا باهم حسابی هم قافیه شوند . درست مانند دو واژه ی « گرما و سرما » که سرما معنی ندارد . زیرا ریشه سرما « سرد » است نه « سَرم » و نیز مانند « گشنه و تشنه » که « گرسنه » یا « گسنه » چون در کنار « تشنه » آمده است به « گشنه » تبدیل شده است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
ریشه یابی عبارت ok

بدانید درباره ریشه یابی این واژه یکسانی سخن نیست و هر کس به گونه ای آن را بازگو می کند . ولی همه ی این گفته ها در ریشه همانندی بسیار دارند . اکنون یکی از این گفته ها را با هم می خوانیم . در انبار کالایی در آمریکا یا انگلیس (؟)، کارگر کم سوادی کار می کرد. او باید کالای درون هر گونی را می شمرد و اگر شمارش آن درست بود می نوشت : "All Correct" که در انگلیسی به معنی « بسیار خوب » است و چون این کارگر کم سواد بود و نوشتن این واژه را به خوبی نمی دانست،با بهره گیری از صدای نخستین واژه ها، نشانه ای روی گونی ها می نهاد؛وی به جای"All" از "O" و به جای "Correct" از "K" بهره می گرفت و به جای واژه ی"All Correct" روی گونی ها می نوشت : "O.K"هنگامی که از او درباره ی" "O.K پرسیده شد که به چه معنی است ؛ مایه ی خنده ی دوستانش شد . آن ها نیز از روی شوخی و خنده همین کار را کردند .به کارگیری واژه ی "O.K" کم کم فراگیر شد و در دیگر انبارها و بعدها در جاهای دیگر گسترش یافت . از آنجا که واژه ی خوش آهنگی است و در زبان به سادگی می چرخد ؛ نزد همگان پذیرفتنی شد.




ریشه یابی واژه جغرافی

این واژه مُعَــَّرب یعنی عربی شده واژه یونانی ژئوگرافی است. پیوندی از ژئو به معنی زمین و گرافی به معنی نوشتن و شرح دادن است که روی هم رفته معنی نگارش زمین یا زمین شناسی است. دو حرف ژ و گ در عربی نوشتاری نیست . پس ژئوگرافی به جغرافی تبدیل شد . این کار پس از رشد مسلمانان و آشنایی با تمدن یونان و نهضت ترجمه کتابهای یونانی صورت گرفت .فلسفه و موسیقی نیز مانند جغرافی کلمه های یونانی اند و چنین داستانی دارند.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  ویرایش شده توسط: paaaaaarmida   

 
ریشه واژه قهوه و قهوه خانه

واژه انگلیسی Coffee از واژه عربی القَـهْــوَة گرفته شده‌است و در اتیوپی بدان بُن و یا بُــنّه و در زبان تیگرینیایی به آن بُنّی و در زبانهای دیگرسامی ، نامهایی که همه از ریشه بُـنّ است وجود دارد. « قهوة » کوتاه شده «قهوة البن» بوده که به معنی شراب گیاه بن است. از آنجا که در اسلام نوشیدن الکل نفی شده حرام است قهوه جانشین آن به عنوان یک نوشیدنی شده است. بعدها واژه عربی «قهوة» در ترکی به «کهوه» معروف شد که همین کلمه در زبان ایتالیایی به Caffe و در زبان های فرانسه، پرتغالی و اسپانیایی به نام Cafe استفاده شد. سابقه این واژه ها به دهه پایانی سده ۱۶ برمی گردد ولی واژه "Coffee" از نیمه های دهه ۱۶۰۰ به کار رفت. در آغاز این قهوه بود که در ایران به فروش رفت و جایی به نام « قهوه خانه » برای فروش آن ساخته شد . ولی چون گران بود و با چشایی برخی مردم ناسازگار بود ؛ چای نیز به قهوه خانه آمد ولی این چای بود که بخت با آن یار بود و دوستدار بیشتری یافت . چای ارزان تر بود و قهوه گران و تاخ . بعدها در قهوه خانه ها تنها چای فروختند ولی نام قهوه خانه همچنان ماند . باز هم بعدها آبگوشت و دیزی و ... به فروش رفت . ولی مردم همچنان به نام آغازین خوی گرفته بودند . جالب است که در کشور عراق در گویش عامیانه عربی واژه « چایخانة » در برابر « قهوه خانه » به کار می رود . اما واژه « کافی شاپ » نیز بامزه تر است زیرا دقیقاً همان قهوه خانه است ولی با واژه ای فرنگی . ولی گویا با کلاس تر از قهوه خانه است !
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
ریشه یابی واژه بیمار

بیمار واژه فارسی و مریض عربی آن است . سه نظر را در باره بیمار بخوانید . به نظر من دومین نظر پسندیده تر می نماید :
1) بیم + آر باشد . آر همان آور است . بیم آور به بیمار تبدیل شده است. بیمار کسی است که دچار بیم شده است .
2) بیمار پیوندی از بی + مار باشد . مار گونه ای از تلفظ میر باشد و میر همان بن مضارع از مصدر مُردن باشد. بیمار یعنی بی مرگ و بیمار را بی مار نامیده اند که فال نیک زده باشند.
3)نظر دیگری نیز هست که بیمار را بی مار می داند یعنی آن که مار ندارد . زیرا در افسانه های کهن یونان باستان مار نماد تندرستی بوده است . مار بود که شهر رُم را از بیماری طاعون نجات داد و به پاس این کار او در سر راهش جام شرابی نهادند تا از آن بنوشد و از آن پس مار نماد بهداشت و نماد داروخانه ها شد .


ریشه یابی واژه پسته

پسته واژه ای فارسی است که در بسیاری از زبانهای جهان رفته است .دلیلش هم آشکار است . به دلیل اینکه بهترین پسته در ایران بوده است و از ایران به جاهای دیگر رفته است . پسته در فارسی میانه pistag بوده گمان می کنم شاید به دلیل همانندی اش به نوک پستان آن را این گونه نامیده اند. در عربی فصیح فُستُـق و در عامیانه عراق فِستِق نامیده شده که ریشه آن همان پِستَگ در پارسی میانه است . شاید واژه انگلیسی pistachio نیز ریشه در پستگ دارد. نامهای پسته در زبان های دیگر فستقا/ بستقا در سریانی ، پیستکِه یا پیستکیون و غیره در یونانی ، پیستاکیوم و غیره در لاتینی ، پی ـ سه ـ تَه در چینی و فُسُدَسیو/ فُسُدَسو در ژاپنی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

نام شناسی و ریشه یابی واژه های رایج در زبان پارسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA