ارسالها: 6368
#1,101
Posted: 16 Nov 2013 17:52
شاه بیت غزل
غزلها که ردیف می شوند
یک بیت پرازعشق می سازی
قافیه ها که ردیف می شود
یک مصراع پرازاحساس نگفته می سرایی
تنهاشاه بیت غزلت می ماند
که بایدباسختی وهیاهوی عاشقانه انرابسرایی
غزلهاهم ردیف می شوند برای شاه بیت
غزلهای من
ای شاه بیت غزل من
تمام غزلها دربرابرتوشاگردی کردند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,102
Posted: 16 Nov 2013 17:53
صدای قلبمو بشنو ...
صدای قلبمو بشنو
آوازمرابشنو
روزهاوغزل درتو
تشنه شده درگیرند
نبض زندگی هستی
آوای نفس درصبح
انجاکه سحردرتو
میخانه رودکنجی
هرجاکه روی انجا
میخانه پراست ساقی
ساقی غزل هایم
بنشانم وبفشانم
ماه وتو واغازم
تورویت زیبایی
درناب ترنم ها
خفته شده پیدایی.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,103
Posted: 16 Nov 2013 17:55
در ذکر تو ، در ذکر خدا
شوق واشتیاقی درتو مراازبین می برد.نبضم رحم نمی کند.
گذاشتی که کلماتم برروی سطربرقصند
کلمه هایم طاقت نمی اوردودررگهایم وارد
می شوندومی سوزانند.
کجاست
کلمه ام ؟
قبله ام تااتش بگیرد
اسمانم زمینم رامی شکندوزمینم اجزایم را.
غیرقابل تحمل است تشنگی یاشوق واسودگی است
یاعشقی است که مرامی شکند.
قلمم به کلمات احتیاج داردبگوچکارکنم؟
کلمه هایم طاقت نمی اورند.
رحم کن دراین بیت نمی توانم که
نمیرم غیرقابل تحمل است.
مرازنده گردان بگذارنورت غزل غزل وارداجزایم شود
ونوشته هایم بدون توعاشق نمی شوندعاشق غزل نمی شود
مرابکش مراازبین ببر مرابسوزان
مرادرکنارخوددرنزدیکی خودزنده گردان
بگذاربمیرم بگذارکلمه هایم رابشکنم وازبین ببرم
تاکلمه ایی باقی نماند.
درنبضم اتشی ست زیباشعرم رابه
اتش می کشد
موجب می شودتاباکلماتم
همچون شراب مست اوربرقصم.
ای کلمه ام مخفی نشودرنبضم خجالت نکش
ای فراری من.
توبزرگترین دربخش اجزایم هستی
مرازنده کن.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,104
Posted: 16 Nov 2013 17:55
چه شباهتی داریم
اشک عشق اهنگ تو من
چه شباهتی باهم داریم
وچه اتصالی ست
بااهنگ عشق تو واشک من
واشک من باچنگ ضربه های گیتار دردست تو
چای دفترغزل سربه هوایی روی میزتوست
دست زخمی من ازچیدن زیباترین گل
وکفش های پاره ای که راه طولانی
راطی کردند
تاتوبتوانی
درکنار
گل درخت وپروانه بنوازی
وصدایت رادرهواپخش کنی
وبپیچانی
تابه نزدمن اید
ومن صدایت رابه چکاوکان وپرندگان برسانم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,105
Posted: 16 Nov 2013 17:57
حالم گرفته
حالم گرفته پریشانم می خواهم خلاصه کنم
چندروزیست کابوس میبنم که می دوم اززندگی
بریلندای ساختمانی ایستادم ودیدم
ساختمان دیگری نیست
همانجا گریستم
مبهوت ماندم
ودرنهایت خواب غوطه ورشدم.
***
وقتی
وقتی چشمانت
دراسمان طلوع کرد
فاصله ی قلبم تاقبله ی چشمانت
یک سجاده رازونیازبود.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,106
Posted: 16 Nov 2013 17:58
سرانجام ...
سرانجام من هم به پایان می رسم خردمیشوم
میشکنم
راحت میشوم میسوزم
سرازکاراینده درنمی اورم
سرانجام به پایان می رسم
قدری تامل می کنم
کفش هایم رامی دزدم زیرباران
قدم میزنم
خیس می شوم اب میشوم
خردمی شوم تمام می شوم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,107
Posted: 16 Nov 2013 17:58
حکومت کن
پیامبرقلب من به صدای قلبم گوش کن
که چگونه مرابه اسارت کشانده ایی
فرمانروای قلبم حکومت کن حکومت تو زیباست
پیامبر قلب من هستی مرا درهم شکن
کل دنیا را نذر چشمانت می کنم
چشمانت یعنی هستی من
پیامبر من
مرا به اسارت درآوردی
مرا از صدای قلبم بشناس
پیامبر من بر قلب من حکومت کن
در دستانت وسعت مهربانی گسترده است
بیا و عاشقی را به من بیاموز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,108
Posted: 16 Nov 2013 17:59
عشق در من آغاز می شود
من تمام میشوم
ونهایتی همچون عشق
درمن اغاز میشود
چشمانت مراغافلگیرمی کند
وعشق درمن دمیده می شود
وتودرمن دمیده می شوی
ومن درقلب تو می تپم
وتودوباره درمن متولدمی شوی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,109
Posted: 16 Nov 2013 18:00
تو رفتی ...
وتورفتی ورفتی
ومن رسیدم به ابتدا
هرچقدرتو دورترمی شدی من نزدیکترمی شدم
تورفتی
ببین من همین جاایستاده ام
فاصله ی من تاتوهیچ تغییری نکرده
واین زمانه است که چشمان توراازمن ربود
هنوزهم چشمانت رایادم هست
انروز
که توبامن حرف زدی
چشمانت گفتندبامن می مانی
ومن هنوزچه خوش خیالم
خیالی نیست تورفتی
تامن بانبودنت بسازم
تنهامی گویم خداحافظ
این توبودی که رفتی.
پـــایـــان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 14491
#1,110
Posted: 18 Nov 2013 16:17
نازنین نظام شهیدی
نازنین نظام شهیدی در یک اسفند سال ۱۳۳۳ خورشیدی در تهران متولد شد. خانواده او نیز اهل ادبیات و شاعری بود. مادرش ویسه حبیبالهی خود شاعر و مشوق فرزندش در جدی گرفتن کار ادبی بود. نظام شهیدی تحت تأثیر مادرش شاعری را در نوجوانی آغاز کرد و در همان دوران به عنوان گوینده به رادیو تلویزیون مشهد رفت. تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات عرب تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران به پایان برد.
پس از انقلاب نازنین نظام شهیدی به صورت حرفهای به شعر میپرداخت و اشعار خود را در مجلات ادبی تهران منتشر میکرد. وی نخستین کتاب خود را با عنوان ماه را دوباره روشن کن در دهه شصت خورشیدی به چاپ رساند. نظام شهیدی با انتشار سومین کار خود بر سهشنبه برف میبارد به شهرت فراوانی رسید. زبان او در شعر مستقل و تحت تأثیر شاعر دیگری نبود.
مرگ
وی در ۲۸ دی ماه سال ۱۳۸۳ خورشیدی در سن پنجاه سالگی، ساعاتی بعد از شرکت در مراسم جایزه شعر کارنامه، در منزل نگار اسکندرفر بر اثر لغزش پا و اصابت سرش به میز درگذشت. جسد وی به مشهد منتقل و بنا به وصیت در کنار مادرش به خاک سپرده شد.
اثار
ماه را دوباره روشن کن
بر سه شنبه برف میبارد
اما من معاصر بادها هستم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟