انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 222:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
ديگر ننشيند شيخ بر مسند تزوير
ديگر نشود مسجد دكان تقدّس

ببريده شود رشته تحت الحنك از دم
نه شيخ بجا ماند نه زرق و تدّلس

آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات
آسوده شود خلق ز تخیيل و توّسوس

محكوم شود ظلم ببازوي مساوات
معدوم شود جهل ز نيروي تفرّس

گسترده شود در همه جا فرش عدالت
افشانده شود در همه جا تخم توّنس

مرفوع شود حکم خلاف از همه عالم
تبدیل شود اصل تباین به تجانس


***************************
زرین تاج قزوینی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 

نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمه
من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمه

من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر
نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمه

تا وقتي اينجا بموني يه حالت عجيبيه
من چه جوري واست بگم بارون قشنگ و نم نمه

هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلاي مريمه

آخرشم دق مي كنم تا من و دوست داشته باشي
مردن كه از عاشقيه يك دفه نيست كه كم كمه

من نمي دونم تو چرا اينجور نگاهم مي كني
زير نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه

مي پرسم از چشماي تو ممكنه اينجا بموني ؟
مي خندي و جواب مي دي رفتن من مسلمه

برو به خاطر خودت اما به من قول بده
هرجاي دنيا كه بري ديگه نشو مال همه

رسمه كه لحظه ي سفر يادگاري به هم مي دن
قشنگ ترين هديه ي تو تو قلب من يه مشت غمه

شايد اين و بهم دادي كه هميشه با من باشه
حق با تو ا تو راست مي گي غمت هميشه پيشمه

ديدي گلا شب كه ميشه اشكاشونو رو مي كنن
يادت باشه چشم منم هميشه غرق شبنمه

تو مي ري و اسم من و از رو دلت خط مي زني
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه

چشماي روشنت يه كم كاشكه هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب ناممه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه

و آرمانهای خویش را
به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت
چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود

هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

و هرگز امید از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدمهای تو باز می ایستد
و هراسی به خود را مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد
تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله است

برخیز و بی هراس خطر کن
در هر فرصتی بیاویز
و هم بدینسان است که به مفهوم شجاعت
دست خواهی یافت

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند

زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 
رفع زحمت


حافظ کنار عكس تو من باز نيت ميكنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا
دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم

چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست
تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي کنم

در اشتباهي نازنين تو فكر کردي اين چنين
من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي کنم

نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت
هر جاي دنيا که روم احساس غربت مي کنم

بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرآت ميكنم

يك شادي کوچك اگر از روي بام دل گذشت
هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم

خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم




مریم حیدرزاده
     
  
مرد

 
يك فكر ديگر



امشب تمام خويش را از غصه پرپر ميكنم
گلدان زرد ياد را با تو معطر ميكنم

تو رفته اي و رفتنت يك اتفاق ساده نيست
ناچار اين پرواز را اين بار باور ميكنم

يك عهد بستم با خودم وقتي بيايي پيش من
يه احترام رجعتت من ناز آمتر مي کنم

يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام
آن شب براي خلوتت يك فكر ديگر ميكنم

صحن نگاهت را به روي اشتياقم باز کن
من هم ضريح عشق را غرق آبوتر ميكنم

شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو
يك روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم

گر چه شكستي عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان ديوانه ام که با غمت سر ميكنم

زيبا خدا پشت و پناه چشمهاي عاشقت
با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر ميكنم




مریم حیدرزاده
     
  
زن

andishmand
 
چِقَد تورو دوسِت دارم مجنونِ قصه هایِ من
باید که لیلی تو شَم ای عشقِ باصَفایِ من

من نمیخوام دنیارو زیرو رو کنی برایِ من
فقط بزار تو لحظه ای لباتو رو لَبایِ من

یه کوهِ غَم تو سینمه ، در نمیاد صدایِ من
همه میگن تو میشکنی عهد منو وفایِ من

چِقَد قشنگه تو بِشی هَم نَفَسِ شَبایِ من
عَطرِ نَفَسهایِ تو شِه نورِ دلِ سَرایِ من

میخوام که اسمِ تو بشه زمزمۀ دعایِ من
امروز تو دَردَمی ولی فردا بِشی دوایِ من
---------------------------------------------

شوکا صبور
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
هیچ ساقه ایی نرست
اتجا که توهم خانه کرد
ان وادی سکوت چه گفت
در تجمع درختان سبز
گویی سراب بود
رویای پوشیده از علف
حجمی بزرگ در خط سیر این زمان
پای میکوبد
دیگر این بار اخر است
طاقت بیاوریم
شمعدانی خانه ما پیر شد
خورشید هرگز بی فروغ نیست
همیشه ابرها سیاهند
تار عنکبوتان چه با عجله
تار می تنند انگار نمیدانند
همسایگان انها را دیده اند
باید شروع کرد دوباره از اول کتاب
انگاه که ماه
با ان تبسم مهتابی
سرود عاشقانه میسراید
شقایق با نارون جوان
در حال عهد بستن است
باور کنید
من بارها فکر کردم
به شمعدانی پیر
به علفهای خالی از رویا
به دشت مرده صحرا
فکر کردم
زندگی از جریان نمی ایستد
تا وقتی میشود شمرد
شقایق وحشی را
این روزها حال سنگها خراب است
از بسکه توده های تباهی
پرسه میزنند به رویش
دستی دراز کن تا بشوییم
تارو پودش
کجا بگردیم دنبال ان لحظه موعود
در ان بهشت جادو
با پروانه اشتی کنیم
به سهراب دارو برسانیم
بالای قله ها بدویم
اینجا سکوتیست سرد
مثل خود قطب
از پنجره نگاهم را به دورها میدوزم
توهم توهم
نه از توهم گذشته
این اخر کار است

پانا زندی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
باز .
هما نطورتلخ ونا بهنگام.
سرد وخاموش.
اسیر چنگال سرد زمستان .
طاقت فرسایی .
این همه دود را کدام پرستوی مهاجر تحمل.
نسیم کی به خار بیابان آدمی می وزد .
اینجا بوی غربت .
بوی اسارت .
در تنور گرم خانه ها .
بوی تنهایی وباز شماتت .
چرا تو نتوانستی .........
آری اینجا سرزمین سرزنش هاست.
نیلوفر کرمی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

 
اشعاری از ناهید عرجونی

روبرویم بنشین
مي خواهم برايت شعر بخوانم
به همين سادگي كه چاي مي خوريم
وحرف مي زنيم


حالا زمين بچرخد يا بايستد
برف ببارد يا تيغ
من تنها از روي شانه هاي تو نگاه مي كنم
وپيشاني ام رام مي شود
با عاشقانه هايي كه جنگ را
خاموش مي كند !
كه دلهره را
تاريكي را
و مي درشند چشم هايت
كه دوستشان دارم


نگاه كن!
كمي از برف مانده است روي قله ها
كمي از برف روي موهايت
روي سال هايي كه از شانه هاي تو دوووووووووووور بوده ام


روزنامه بخوان
نگاهت مي كنم
حرف بزن
نگاهت مي كنم
پنجره را باز كن
بگذار باد موهايت را به بازي بگيرد
باران گونه هاي مرا
نگاهت مي كنم
وقتي كه صندلي ات خالي ست
وباد پرده را تكان مي دهد !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
بايد به دبيرستان بروم
بايد موهايم را بپوشانم از مقنعه
وگناه عشق بچه ها را به گردن بگيرم
به گردن بگيرم بوسه هاي پنهان را
به گردن بگيرم دستهايي را كه معصومانه حرام مي شوند
بايد دختري بشوم كه دوستم داشتي

اين عكس كه به ديوار چسبيده من نيستم
اين عروس كه بهت زده است
اين گوزن ها كه توي سرم رم كرده اند
من نيستم اين زن كه جنگ را علم كرده است که نخندد
كه نام "مين" زمين گيرش كرده است

گوش كن امين !!
بايد برايت نام مستعار ديگري پيدا كنم
كه پيامبري نباشد در خاك هاي خشك
پيامبري نباشد در چاه
كه پيامبري نباشي كه عاشق من نيست

بايد به بچه ها بگويم عشق را نگه دارند لاي دندان هايشان
وزنگ هاي تفريح مزمزه اش كنند
ودور از چشم ناظم ها به من چشمك بزنند
كه مي دانند امين نام مستعار كسي است
كه سالها پيش ديوانه اش بودم

ديوانه ام بودي كه برگشتي به كوچه هاي كودكي ام
كه برگشتي به خشم قبيله اي كه دوستت نداشتند

دوستت داشتم
درست مثل عصرهاي پنج شنبه كه آزاد مي شديم
ومثل نامه هايت كه مهربان بودند
ونام هايت را هر بار عوض مي كردم تا پيامبري نباشي كه گرگ پيراهنش را دريد
تا پيامبري نباشي بر صليب
اصلا مردي نباشي در خانه هاي دور

مي خواهم همينجا باشي
كنار گوزن هايي كه توي سرم رم كرده اند
كنار حرف هايي كه سرم را باد مي برد
با من به مدرسه بيا
به خيابان هايي كه نمي شود خنديد
ودست هايت را به من بده تا نترسم از ازدحام اين همه غربت
از مقنعه
واين كه دروغ را توي مدرسه درس مي دهند!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 12 از 222:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA