ارسالها: 6368
#1,571
Posted: 21 Jan 2014 14:45
خاطره تولدم
روز تولدم!!!
پشت میزی تنها،
دفتری خالی از عشق و
کتابی تهی شده از خاطره،
با اندوه بدوش میکشم
سنگینیِ نگاه های کنجکاو درون تاریکی کافه را
به نظاره گریِ
خنده ها و گریه هایم
در تنهایی مسخ شده ام...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,572
Posted: 21 Jan 2014 14:46
تولدم
کافه نادریِ نیمه تاریک
از دود سیگار و بوی قهوه و
پچ پچ های شاعرانه، پـُر...
رقص شعلۀ لرزانِ شمعِ روی کیک
کنار یک فنجان عشق و
یک بشقاب خاطره
و صندلی خالی ای که
نشسته روبرویم ،
تلخی نبودنت را
به چشمانم زل زده،
خاطراتمان را به اندوه بُرمیزنم...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,573
Posted: 21 Jan 2014 14:46
غوغای آسمان
صبحی دیگر و
منظره ای از قاب پنجره
آسمان امروز می غرد و برق میزند
کلاغِ مسلول دیروز
بر شاخۀ درخت ِخشکیده نشسته
دهان باز میکند و
خِس خِسِ قار قارش را فریاد میزند
در غوغای رعد و برقِ آسمان
صدای خلط آور پرندۀ مسلول
بر بومِ آسمانِ ابری
گم میشود
لک سیاهی از دهان پرنده خارج شده و
بر زمینۀ بوم
ردی از دوده های نشسته بر سینه اش را
نقش میزند
آسمان شمیران میباردُ
آلودگی را پاک میکند
برف از آسمان می بارد
هوا به پاکی دانه های بلورین برف میشود
نفس پرنده از خلط و دود پاک شده
درختان نفس هدیه میگیرند
آسمان آبی ولطیف و
دوده از نفس های بیمار دور گشته
نسیم ِ بهاری جایش را گرفته
کلاغِ قصۀ ما
سینه اش صاف و
قار قارِ بدون خِس خِسش
فضای آسمان را پر کرده
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,574
Posted: 21 Jan 2014 14:47
اشک و آه ستاره
1
از اشک بانو ستاره
آسمانِ شب
ستاره باران می شود...
2
اشک ستاره در دل شب
بارش شهاب می شود
وقتی بوسۀ مهتاب را
در بستر نرم امواج برکه
بر گیسوی پریشان بید مجنون می بیند...
3
طلوع زایش ستاره های جوان
انفجار نوریست از
اشک ستارۀ پیرآسمان...
«آه ستاره»
1
ستاره آه میکشدُ
شهاب میشود
وقتی مهتاب دلربا را
در آغوش برکه می بیند...
2
آه ستاره در آسمان شب میپیچد
وقتی هم اغوشی مهتاب و بید مجنون را
در بستر برکۀ جادویی به چشم میکشد...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,575
Posted: 21 Jan 2014 14:48
کلاغ مسلول
اپیزود1
هر صبح با صدای کلاغ ها
از خواب بیدار میشوم
هیچ پرنده ای در شهر نمانده
کلاغ ها هم مسلول شده با خِس خِس
قار قار میکنند...
اپیزود2
صدای پرندگان از باغهای شمیران هم رفته
کلاغ پیرِ نشسته بر
شاخه های کاج کهنسال،
سرفه میکند و
قار قارش با خلط دود از گلو خارج میشود..
اپیزود3
از پنجرۀ اتاقم در سحر گاهان
آسمان را همچو بوم نقاشی میبینم
آسمانی آبی با چند لکۀ ابر سپید
شاخه های درختان بی برگ زمستانی
و صدای گنجشککی در پس زمینۀ نقاشی
بر شاخۀ کاج کهنسال
کلاغی نشسته به قار قار
دودی سیاه از حلقوم سل گرفته اش از ناپاکی ها
بر نقش بوم، نشانده ردی سیاه و لکه ای تیره .
سپیده دمان کم کم آلوده میشود.
اپیزود4
باغهای شمیران را سر بریده اند
درختانی از جنس سیمان و آهن کاشته اند
نوای دل انگیز پرندگان از کوچه باغها گم شده
بجایش صدای بوق های ناهنجار نشسته
بر تک درخت کهنسال
جای هر پرندۀ خوش الحان
فقط یک کلاغ نشسته
کلاغی مسلول با
قارقاری خلط گرفته...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,576
Posted: 21 Jan 2014 14:49
اشک و آه خورشید
1
«اشک خورشید»
خورشید در تنهایی خود اشک می ریزد
وقتی هر شب
از پشت افق
نظاره گر هم آغوشی ماه و ستاره
در پهنۀ شب تابِ
آسمانِ شب میشود...
2
«آه خورشید»
هر شب
بوسۀ عاشقانۀ مهتاب بر لب ناهید
آهی سوزناک میشود
در دل خورشید
که صبح
دنیا را به آتش میکشد...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,577
Posted: 21 Jan 2014 14:49
آواز و آوار
زنده رود از کُما بیرون شد !!!
چشم های مردمانم
از شوق زندگی
پر از خنده
دست افشان و پای کوبان
در خروش زاینده رود ، رقصان
و دوباره
زندگی جاری شد
با صدای هلهله و آواز و دف ....
اما بناگهان
صدای مهیب قهر زمین
و دوباره
نخل های سر بریده
خانه های ویران
صدای معصومیت جانسوز کودکان و زنان
و آوارِ خانه ها بر سر مردمان
و بهاری که خزان شد .
آه .........
ای زمین تفتیده
این چه بیدادی ست
که هر روزت
شادی و گریه را با هم همراه میکند؟!!!
پـایـان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 14491
#1,578
Posted: 24 Jan 2014 12:01
آرزو حاجی خانی
شاعران مورد علاقه: مولانا،فایزدشتی
سبک مورد علاقه: غزل
تحصیلات: کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی
تاریخ تولد: 5/10/1355
شهر محل سکونت: کرج
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,579
Posted: 24 Jan 2014 12:04
توهم برای من بنویس
نیمه شب است
به تنهایی ام فکر می کنم
سعی می کنم که فکر می کنم
با همهمه ی عابران
برسنگفرشهای روی میزم...
و شلوغی مدادها و خودکارهای توی جامدادی ام
و یک کریپس
با حریر قرمز رنگ
که مدام فریاد می کشد...
وچنگ می زند
به گریه های من.
سعی می کنم که فکر می کنم
به تو
وتنهایی ام
که در زنگهای نخورده ی گوشی ام
حبس است
واژه های امشب را
نخوانده رها کن
ودست بردار
از دنیایی که عشق تنها بازیچه شد
وخدا
چقدر کم می آورد
که دوستم داشته باشد
چقدر بین من و او
انحصاری شدند
مردهای بی عاطفه
با طنابهای دارشان برگردن
که مشکوکانه به زن می نگرند...
نفرین به این سفرناگزیر
زنِ سرگردان شعر های تو
با دامن حریر سرمه ای
دستش را به سمت توگرفت و دور شد
وتونتوانستی از جایت بلند شوی
توهم برای من بنویس
که چرا نتوانستی
من بارها برای تو نوشتم
که چرا رفته ام...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,580
Posted: 24 Jan 2014 12:08
گم کردنی
غرق شو
دراین اندیشه ی مذاب
شیرین
پرفریاد
مثل بوسه ای که آمدنش را
بااقبال سیمرغ می سنجند
وبودنش را
چون مشقی
که درمیان انگشتانم می لغزد
احساس کن
موهای مشکی را
باتل نقره ای اش
وآرزوی بلندی که برسردارد
مثل زمانی که درخیابان راه می روی
انگارهیچ چیز گم کردنی نداری
نه مثل موهای من
چون خط کشی پهن شده برروی خیابان
ازنبودن دستان تو رنگ می بازد
لحظه به لحظه
حتی
هرثانیه ای که سراسیمه نیستی
وآرام آرام
گلی راازخیابان رد می کنی
وعاشقانه درمیدان شهر می کاری
من سپیده ی تو می شوم
وتمام سنگفرشهاراجمع می کنم
بروی جدولی می نشینم
تاتوهم گمکردنی داشته باشی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟