ارسالها: 14491
#1,661
Posted: 31 Jan 2014 14:13
ماه من
شب بود ماه بود من
همه جا پر شده از ارامش
بوی شبو چنان عطری داشت
ماه به من خیره شوده
من به او خیره شودم
او ز من می پرسد
ارزوهایت چیست؟
من شودم گیج وملول
با تعجب گفتم
با منی ماه منی
او به من می خندید
که شدی دیوانه
غیر تو نیست کسی
فرصتم اندک بود
پشت در خورشبد بود
من به ماه راز دلم را گفتم
او به من لبخند زد
با تمام نورش
گفت:
می شود کاری کرد
تو اگر ساده وصادق باشی
وهما نجا که سپیده سر زد
من دل ارام شودم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,662
Posted: 31 Jan 2014 14:28
مرگ
حس عجیبی دارم
موج درونم بی تاب
پر شدم از فکر رو خیال
من که هستم؟
به کجا امده ام؟
به کجا خواهم رفت
وچرا می تازم
وچرا می بازم
این همه پرسشها پر شده در ذهنم
وکسی هست جوابی بدهد
ناگهان نور غریبی به دلم می تابد
زمزمه می کندارام
که تو ان فرشته معبودی
همه جا همه چیز
بهر تو اراسته شده
زندگی گر بکند خون به دلت
گاه نرم گهی سخت شود
همه اش ناسپاسی تو است
همه اش بی خردی بی فکریست
وخدا خوب تواست
امدنت با او بود
رفتنی نیست
اگر درد تو مر گ است
مرگ فقط تغیراست
حرکتیست از این دنیا به سرای دیگر
جاودانه خواهی شود
تو اگر درک کنی دنیا را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,663
Posted: 31 Jan 2014 14:44
شوق
شوق پروازرسیدن به توجانم بربود
درد دوری چنان زهر به کامم بنمود
دل به دریا زده ویران شده ام
کافر از دین مسلمان شده ام
سوز هجران رسیده است به مغز استخوانم
شیر مادر چکیده است از نهانم
همچو یعقوب به بوی پیراهن تو گریان شده ام
همچو یعقوب به دیدار تو بینا شده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,664
Posted: 31 Jan 2014 14:47
صید
من می خوام صید توباشم
گیر کنم توتورعمرت
توباشی صیاد قلبم
ببریم تا اوج دریا
من بشم همون که گفتی
ساده اما پر رویا
اخرش بریم از اینجا
بریم اون ور دنیا
بگیم از درد دلامون
بشینیم کنج سرابی
بخوریم اب حیاتی
بمونیم تااخرعمر
با دل ارومی بمیریم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,665
Posted: 31 Jan 2014 15:00
سرنوشت
کاش می شد خوب بودن را نوشت
مهربانی با صفای را نوشت
کاش می شد درد دریای نوشت
سردی اتشفشانی را نوشت
کاش می شدبی قراری را نوشت
خسته بودن را نوشت
کاش می شد غصه او را نوشت
خنده پر التهابش را نوشت
کاش می شدقصه ها از سر,نوشت
مثنویهای پراز سوزی نوشت
کاش می شد سر نوشت ازسر,نوشت
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#1,666
Posted: 2 Feb 2014 16:02
زندگینامه عرفان نظرآهاری
عرفان نظرآهاری ، نویسنده و شاعر کودکان و نوجوانان، سال ۱۳۵۳ در تهران زاده شد. او
کارشناس ادبیات انگلیسی است. مدرک دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی دریافت
کرده و هم اکنون دانشجوی دوره دکترای تاریخ فلسفه است.
نظرآهاری نگارش پنج عنوان کتاب پژوهشی در ادبیات فارسی با موضوع هایی همچون: عشق، قناعت، عدالت طلبی و ستم ستیزی ارزش زندگی و مرگ و هستی را در پیشینهٔ خود دارد و آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از او منتشر شده است .
او درسال ۲۰۰۱ برگزیده نخست کنگره شعر زنان شد ، در سال ۲۰۰۲-۲۰۰۳ برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران"( وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) و جشنواره ادبی "پروین اعتصامی" برای کتاب "کوله پشتی ات کجاست؟"، در سال ۲۰۰۵ برگزیده کتاب سال سلام بچه ها برای کتاب "نامه های خط خطی" و... شده است.
نظرآهاری هم اکنون به تدریس در دانشگاه ها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,667
Posted: 2 Feb 2014 16:04
بازی خدا و يک عروسک گلی
واژه ای نبود و هيچ کس
شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد
***
توی گوش من يواش گفت:
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا
مستجاب کرد
***
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد
***
سالهاست
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
هيچ چيز
مثل بازی قشنگ ما
عجيب نيست
بازی يی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
***
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و يک عروسک گلی ست.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,668
Posted: 2 Feb 2014 16:05
امشب این پلنگ
چشم هایش از سکوت
خط و خالش از غرور
قلب سرخ و وحشی اش
مثل شر و مثل شور
توی سینه ام نشسته است
یک پلنگ سر به تو
سرزمین او کجاست؟
کوه و جنگل و درخت ، کو؟
این قفس چقدر کوچک است
جا برای این پلنگ نیست
او که مثل کبک، خانه اش
زیر برف و کنج تخته سنگ نیست
پنجه می کشد به این قفس
رو نمی دهد به هیچ کس
او پر از دویدن است
آرزوی او
رفتن و به بیشه های آسمان رسیدن است
آی با توام ، نگاه کن
امشب این پلنگ
از دل شب، این شب سیاه
جست می زند
روی قله سپید ماه!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,669
Posted: 2 Feb 2014 16:07
میو ه های آرزو، رسیدنی ست
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت.
آسمان همیشه مال توست
ابر، زیر بال توست
من ، ولی همیشه گیر کرده ام.
تو به موقع می رسی و من،
سال هاست دیر کرده ام.
خوش به حال تو که می پری!
راستی چرا
دوست قدیمی ات _ درخت را _
با خودت نمی بری؟
فکر می کنم
توی آسمان
جا برای یک درخت هست.
هیچ کس در بزرگ باغ آفتاب را
روی ما نبست.
یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار
یا مرا ببر
توی آسمان آبی ات بکار.
خواب دیده ام
دست های من
آشیانه تو می شود.
قطره قطره قلب کوچکم
آب و دانه تو می شود.
میوه ام:
سیب سرخ آفتاب.
برگ های تازه ام:
ورق ورق
نور ناب.
خواب دیده ام
شب، ستاره ها
از تمام شاخه های من
تاب می خورند.
ریشه های تشنه ام
توی حوض خانه خدا
آب می خورند.
من همیشه
خواب دیده ام، ولی ...
راستی ، هیچ فکر کرده ای
یک درخت
توی باغ آسمان
چقدر دیدنی ست!
ریشه های ما اگرچه گیر کرده است
میوه های آرزو، ولی
رسیدنی ست.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,670
Posted: 2 Feb 2014 16:08
با من تماس بگير، خدايا
هر روز
شيطان لعنتي
خط هاي ذهن مرا
اشغال مي كند
هي با شماره هاي غلط ، زنگ مي زند، آن وقت
من اشتباه مي كنم و او
با اشتباه هاي دلم
حال مي كند.
ديروز يك فرشته به من مي گفت:
تو گوشي دل خود را
بد گذاشتي
آن وقت ها كه خدا به تو مي زد زنگ
آخر چرا جواب ندادي
چرا بر نداشتي؟!
يادش به خير
آن روزها
مكالمه با خورشيد
دفترچه هاي ذهن كوچك من را
سرشار خاطره مي كرد
امروز پاره است
آن سيم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره مي كرد.
با من تماس بگير ، خدايا
حتي هزار بار
وقتي كه نيستم
لطفا پيام خودت را
روي پيام گير دلم بگذار.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند