ارسالها: 24568
#2,091
Posted: 8 Apr 2014 20:14
شکوه ...
ای فلک رویای پاکم را چرا ناپاک کردی
غرق در افکار بی بنیاد کردی
نقره داغم کردی و غرقم به حسرت
این می نانوش را در جام کردی
پا فشاری کردی و نوشیدم ان را
وانگه از نوشیدنم فریاد کردی
ای فلک دریای مواجم ولیکن تشنه لب
من که خود تشنه به ابم از چه مر، میراب کردی
ای فلک افسانه ام کردی به نزد باده نوشان
باده نوشی را تو در بنیان من بنیاد کردی
حال معتادم به عشق و باده نوشی
باده را کمیاب و دل نایاب کردی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,092
Posted: 8 Apr 2014 21:53
حافظ بیدار ...
کودکی را دوش دیدم کز خیابان می گذشت
روی او نیلی بد و جسمش همه در حال گشت
چند فالی در میان دست او بودش عیان
فال حافظ بود و مرحم بر دل هم این و ان
چهره ای غمگین و چشمی تر برایش بود و بس
هم نگاهی ملتمس بر دست هر ناکس و کس
دوش سنگین برفی از طرف اسمان سر ریز بود
دخترک نالان و لرزان جامه اش ناچیز بود
گاه لرزیدن صدفها یک به یک میشد عیان
چون که لرزش میشدش موستولیش در این میان
کاش من در ان میان یک البسه میداشتم
هدیه میکردم به او بذر نکو می کاشتم
هر دو دست کوچکش از فرط سرما حس نداشت
در مجاور، یکدگر روی دهانش میگذاشت
اه سردش میدمید اندر دو دست کوچکش
ول،چه سودش،اه بودش سرد و بی جان در کفش
فال حافظ یک به یک افتاد از دستان او
خیس گشت و رفت بر باد فنا بنیان او
ناگهان دیدم که یک فرد محبت پیشه ای
دخترک اغوش بگرفت و ببردش بیشه ای
با خودم پنداشتم شاید دعای حافظش
منجیش بودش به گاه این نیاز فاحشش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,093
Posted: 8 Apr 2014 21:54
تو چیز دیگری ...
زیبا فراوان دیدام
اما تو چیز دیگری
رعنا دو چندان دیده ام
اما تو چیز دیگری
سیمای خندان دیده ام
اما تو چیز دیگری
در صحبت گل پیکران
در جمع شیرین دختران
دیدم تو را با دیگران
اما تو چیز دیگری
هم حوری سیمین بدن
هم لیلی شیرین سخن
دیدم چو ماه انجمن
اما تو چیز دیگری
لعل بدخشان دیده ام
کبک خرامان دیده ام
شمع فروزان دیده ام
اما تو چیز دیگری
هم در غلطان در طبق
هم گیسوی مشکین شبق
دیدم شدم من بیرمق
اما تو چیز دیگری
گویم نه تنها دلبری
در شهر زیبایی سری
کز خویش هم زیبا تری
آری، تو چیز دیگری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,094
Posted: 8 Apr 2014 21:56
شب ناتمام ...
وه!!!!چه شبهایی که در فکرت همه ، فکرم به جایی ره نبرد
نرگسان را خیس کردم ، اشک را سرریز کردم
خنده را زنجیر کردم ، فکر را درگیر گیر کردم
کس نبود و کس نخواهد بود و کس ، اکنون هم
این همه اندیشه را ، اشک به سان شیشه را
اه سرد سینه را ، یک دل پر از گنجینه را
کس نبود و کس نخواهد بود و کس ، اکنون هم
در هوایش دیده را ابر بهاری می کنم
دل پریشان ، روی زرد و غم گساری می کنم
کس نبود و کس نخواهد بود و کس ، اکنون هم
شام را من تا سحر بیدار بودم
لحظه ها را غرق در افکار بودم
من همه شب تا سحر بیمار بودم
از جدایی مسلکان بیزار بودم
کس نبود و کس نخواهد بود و کس ، اکنون هم
من به هنگام خزان ابر بهاری می شدم
گاه بارش بی قرار و ارغوانی می شدم
من در این اندیشه های ژرف فانی می شدم
من دچار یک تنش ، یا لرز انی می شدم
کس نبود و کس نخواهد بود و کس ، اکنون هم
دل چه بی پروا در این دریا شناور می شود
گه به دریا غوطه ور ، گاهی شناگر می شود
وه!!!!چه زیبا شعله ور ، از حب یاور می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,095
Posted: 8 Apr 2014 21:57
کاش می شدم ...
کاش یک مرغ مهاجر میشدم
کوچ میکردم از این ویرانه خاک
کاش یک تاک مقاوم میشدم
میگزیدم لانه ای در کنج خاک
کاش باری بر درختی میشدم
حبه حبه،ترش و شیرین ،شبهه ناک
کاش یک جام پر از می میشدم
یا که یک جرعه ز یک پیمانه تاک
کاش چنگال عقابی میشدم
یک عقابی که ندارد بیم و باک
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#2,096
Posted: 17 Apr 2014 22:41
اکرم تیمور پور
بیو گرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,097
Posted: 17 Apr 2014 22:42
بانو
از آیمان ماه را
از کوهها بلندی را
از صحرا
- نرگس را -
از زمین
- مادر را -
بانوی شهر را
از من، تو را
- دوست دارم -
کوردلان
تمام هر آنچه را داشتم
- در کاسه ای ریختم -
تا همگان بدانند که سادگی چقدر زیباست
- اما ندانستم -
که دانستن همگان
مثل موسی است بر سبیل طور
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,098
Posted: 17 Apr 2014 22:57
شاد باش
بر جهان بخند
بوی نوبهار، همچو گلعذار
بر جهان بپاش
عشق را بیار
همچو بوی یاس
بر دلم بپاش
یک سبد از گل
مهرها بیار
بر دلم بپاش
تا شود چو باغ
ماه خنده شو
بر جهان بخند
همچو نو عروس
ناز باش و ماه
چون عروسکان
بر دو چشم من
بی صدا بخند
عطر را بگو،
بر تو نگذرد
از شمیم تو، شرمگین شود
همچو سیب سرخ
در بهار نو
بر طلوع صبح
- بر جهان بخند -
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,099
Posted: 18 Apr 2014 07:14
قصه
در امتداد نگاه من
به دنبال چیزی نگرد
افتان و پیچان
مرا نگاه مکن
که من
در خودم قصه می خوانم
دوستت دارم
ای نازنین محبوب
چرا نمی آیی
ستاره ها
تو را چشمک می زنند
و پشت بام تابستانی
تو را
اندوهگین به من می خواند
ای ساده ترین بهانه یک ساده
من به بهانه های قشنگ و ساده
- دوستت دارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,100
Posted: 18 Apr 2014 07:15
ورد
سطوری را خواهم سرود
ورد خواهم کرد
و بر آسمان خانه ات رنگین کمان خواهم کرد
شعرهایم تو را افسون خواهد کرد
مثل بارانی بر سر خانه ام خواهی ریخت
جامی خواهم گذاشت
که قطره هایت بر آن فرود آید
آن را خواهم نوشید
و از تو خواهم شد
با تو اوج خواهم گرفت
به دریا خواهم رفت
و با تو غرق خواهم شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟