ارسالها: 9253
#2,161
Posted: 11 Jun 2014 00:28
با دلم بد تا کن
من به ساز دنيا
عمريه می رقصم
از خودم بيزارم
اخم نکن،می ترسم
من پر از ترديدم
تو نگاهت خستس
وقت،تنگه،اما
دست و پايم بستس
گرمیه آغوشت
ميگه موندن خوبه
بی تپش حرفاشو
تو دلم مي کوبه
اما واسم دنيا
خواب رفتن ديده
غم به رنگ چشمه
عاشقم خنديده
باز دلم غمهاشو
رو دلت می ذاره
حتی اشک از چشمام
شرم رفتن داره
از کنارت رفتم
بی تو عادت کردم
کم کمک از يادت
رفع زحمت کردم
با دلم بد تا کن
چون منم بد کردم
شايد از قهر تو
به خودم بر گردم
تو یه حس تازه داری
مست مهتاب چشاتم
چه نگاه دلنشينی
دست غم خاليه وقتی
تو کنار من میشينی
ميشه دستای تو حلقه
سر رو شونه هام ميذاره
جنس اندام ظريفم
تاب گرماتو نداره
ديگه شک نکن به عشقم
جون هرکی میپرستی
نگو باورت ندارم
همه باورم تو هستی
بی خيال هر چی غصه
تو يه حس تازه داری
غم و از دفتر شعرم
خط بزن اجازه داری
می گی درگير هوامی
بی صدا کردی دعامو
قربون خدا برم که
زد بنام تو هوامو
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,162
Posted: 11 Jun 2014 00:29
زندگی یعنی چی
زندگی یعنی چی
بستری طوفانی
لب به لب با غصه
بوسه ای طولانی
زندگی يعنی چی
بوی سيگار،الکل
مست تا صبح بيدار
حتی بيزار از گل
زندگی يعنی چی
با هوس رقصيدن
حايلی بر پا کن
خسته ام از ديدن
زندگی يعنی چی
بوسه ای با اکراه
تا ابد گم کردن
مرز راه از بيراه
زندگی يعنی چی
عصمتی دزديدن
نقش بازی کردن
حرف حق نشنيدن
زندگی يعنی چی
من خدايا خستم
جای من اينجا نيس
بار خود را بستم
زندگی يعنی تو
من اسير دنيام
گریه هامو دریاب
بگسل اين بند از پام
ببخشید تو گلویت گیر کردم
تو رو هرگز نديدم مهربونم
خودم رو از دل تو دور کردم
نمی رفتی از آغوشم تو بيرون
بی رحمانه تو رو مجبور کردم
تو لمسم کردی با موج نگاهت
نگامو از نگاهت پس گرفتم
تو قلبت رو به من نزديک کردی
چه آسون گريه هاتو دس گرفتم
تو پاک و ساده عشقت رو آوردی
ولی من تو گرفتن دير کردم
درسته من نرقصيدم به سازت
ببخشيد تو گلويت گير کردم
به تو بد کردم و چيزی نگفتی
لباتو با لبام تقسيم کردی
کاری از تو نديدم جز صبوری
بزرگيت رو بهم تفهيم کردی
خدایا من کجای کار بودم
تو رو شکل هوس ترسیم کردم
بیا برگرد پشیمونم نگاه کن
خودم رو پیش پات تسلیم کردم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,163
Posted: 11 Jun 2014 00:30
خونه ما بزرگه اما
خونه ی ما بزرگه اما
اطلسی های روی فرش اتاقم
همه با هم قهرن
خونه ی ما بزرگه شايد
جا برای همه ی قاصدکها هست
ولی
غنچه ی مهر و محبت
روی کنسول پذيرايی ما
خشکيده
خونه ی ما پر فرياد سکوته
فقط گهگاهی
نغمه ی تلخ پيانو زدنی
می نشيند بر گوش
کاشکی خونه ی ما
قد محراب نمازم می شد
با تب تند تپش های دلم
گرم می شد کنمش من
ای کاش...
خونه ی ما بزرگه اما
من غریبی کردم
با اتاق خودم حتی
اینجا
لکه ای عشق نبودش که نبودش که نبود...
دلم گرفته ای خدا
دلم می خواد گریه کنم
پشت نگاه پنجره
اشکم پشیمون شه و از
رو گونه های من بره
نامه ی آخرت شده
سنگ صبورم این روزا
تا کی باید دورش کنم
دلم گرفته ای خدا
می خوام که آرومم کنه
خوندن شعرای فروغ
شاید اونم مثل منه
خسته ی حرفای دروغ
می گن که هر کی داره یه
ستاره توی آسمون
ما نداریم...با بقیه
شاید همینه فرقمون
چی شده سهم هر دومون
از عشق همدیگه حالا
از تو یه نامه...از منم
دلم پیشت مونده به جا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,164
Posted: 11 Jun 2014 00:32
باورم نیست هنوز
بعد چند سال انگار
که همين ديروز بود...
دست در دست هم از خانه جدا ميگشتيم
و در آن باغچه ی خاطره ها
با پر و بالی سبک از دنيا
دست و دل شسته ز غم
میپريديم ميان گذر ثانيه ها
یاد آن دوره ی کودک سالی
بی خبر از همه جا
غرق در شور و نشاط
پشت دیوار ستم های زمان
پشت دیوار انگار
که همین دیروز بود...
تو کجا رفتی من از غم تو
همدم بغض ملامت گر شبها گشتم
نرسید خواب به چشم
منه بیدار انگار
که همین دیروز بود...
تو که رفتی و
ببین...
که منو خاطره و عطر حضور تن تو
زده ایم خیمه سر سنگ مزارت
ببین...
گرد در گرد هم هستیم هنوز
باورم نیست هنوز
که تو از باغچه ی خاطره هایم رفتی
خیلی زود بود...
که چنین نیست شبی
آمد و رفت رخ نورانی مهیار امشب
نرسید خواب به چشم من بیمار امشب
نظری کن سر بی خوابی من نیست غمی
نرسید عطر رخ یار به دلدار امشب
طلب دولت و مکنت مرا نیست همی
همه اسباب سخن بهر تو در کار امشب
مست کن بی خبرت را که چنین نیست شبی
ساغر و میکده بس داره هوادار امشب
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,165
Posted: 11 Jun 2014 00:33
چو اشک از نرگس چشمت فتادم
کنون علت حکايت کردم ای دوست
ز چه ترک لقايت کردم ای دوست
بدان اين روح پاک و عاشقم را
پشيمانم بهايت کردم ای دوست
چو اشک از نرگس چشمت فتادم
هوای بوسه هايت کردم ای دوست
زدم تنگ غرورم را شکستم
ذليلانه صدايت کردم ای دوست
به شوق التفات يک نگاهت
به غمزه عشوه هايت کردم ای دوست
ببين اين قلب پير و خسته ام را
هزاران بار فدايت کردم ای دوست
نديدی فرط عشقم را نديدی
چه بيهوده وفايت کردم ای دوست
مرور شرح اين فرقت چه حاصل
که من ديگر رهايت کردم ای دوست
جوان و سبز و بی اندوه باشی
من اين بارم دعايت کردم ای دوست
چه دنیاییست
چه دنیایست...
هر کس کار خود دارد
ندارد عاشقی معنا
تگرگ غصه می بارد
صدای باد می پیچد
میان کوچه های شهر
تن فریاد می لرزد
حقیقت رنگ می بازد
چه دنیایست...
همه ماتند و مبهوتن
کسی فانوس در دست نیست
که ظلمت یکه می تازد
چه دنیایست...
نمودن قفل و زنجیرش
چه دنیایست...
بساط مرگ تقدیمش
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,166
Posted: 11 Jun 2014 00:35
از صدای سخن عشق
قلم بر نامه
مینویسد نگران
ناله کنان
نام تو را
نکند نامه بدستت نرسد
نکند گم شده باشی
میون ابر ها
شایدم از سر دلسوزی مهتاب
امشب
بدرخشد رخ من
تا ببینی مرا
تا بفهمی که چقدر خاطره ها
شیرینن
تا بدونی دلم از غم تو
از غم رفتن تو
سخن سوگ تو را
زمزمه دارد هر شب
بیا این غرور و بشکن
دل تنگ و بی قرارم دوباره پیش تو گیره
تا نذاری دست تو دستم هی بهونتو میگیره
ماه من نوری نداره شبم از روی تو روشن
بذار نورشو ستاره از نگاهت قرض بگیره
دلم از غیر تو سیره بیا این طلسمو بشکن
طفلی حتی تو بیداری خواب چشماتو میبینه
بخدا برام شیرینه تو تب عشق تو مردن
میرم آسمون ولی نه قلب من روی زمینه
میدونم که خیلی دیره بیا این غرور و بشکن
پر شه نور عشق تو قلبت خالی شه غبار کینه
شب و روز من همینه نگران نباش دل من
پیر عشقه سرد و گرم روزگار و خوب چشیده
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 14491
#2,167
Posted: 12 Jun 2014 21:01
انسیه موسویان
بیوگرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,168
Posted: 12 Jun 2014 21:06
برای گلهای باغچه نگرانم
نگرانی
**
برای گلهای باغچه نگرانم،
نگران روزی
که تو
دوباره بخندی
زنبورها
پروانهها
راهشان را گم کنند
و زمین
تعادلش را از دست بدهد
حوالی اردیبهشت
چه اتفاق قشنگی برای باغ افتاد
تو آمدی و نهال جوان ما گل داد
تو با بهار، تو با عطر یاسهای سپید
تو با طراوت باران ، تو با ترانه ی عید...
تو از حوالی اردیبهشت آمده ای
از آسمان خدا، از بهشت آمده ای
به من که از تپش ابرهای تیره پرم
برای بال گشودن ، دقیقه می شمرم
مسیر خانه ی خورشید را نشان دادی
تو بالهای ظریف مرا تکان دادی
تو سیب سرخ بهشتی ولی چه فایده آه...
برای چیدنت از شاخه، دست من کوتاه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,169
Posted: 12 Jun 2014 21:10
دلش برای دریا تنگ شده بود
دلش برای دریا تنگ شده بود
دختری که
گوشواره های صدف
و گردن بند ماهی داشت.
پیراهن تورش را
کفش بلورش را
پوشید
دورترین موج ها
صدایش کردند...
آبی
ای رود فرو ریخته در من ! شده دریا
در من گُم و در آبی شعرم شده پیدا
تا چشم تو باقی ست ، غزل می دمد از من
تا چشمه تو هستی ، چه نیازیم به دریا ؟
ای پاسخ هر پرسش دیرینه که دارم
تنها تو و تنها تو و تنها تو و تنها !...
یک روز از این کوچه گذشتی و به جا ماند
عطر خوش گیسوی تو در خاطر گلها
دیروزم اگر سرد و تهی بوده غمی نیست
دلگرم شدم با تو به آرامش فردا
دل داده و سر داده و تن داده ی محضیم
ای عشق ! کجا می کشی آخر من و ما را؟!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,170
Posted: 12 Jun 2014 21:11
قهوه ای موها و
شاعر
**
قهوه ای موها و
شرابی لب هایم
برای این شب نشینی کافی ست
حالا فقط مانده باد
بیاید
حواس روسری ام را پرت کند و
پیراهنم را به بازی بگیرد
تا تو
شعر تازه ات را
کامل کنی
گاهی سر زده
دیوانه وار
**
گاهی سر زده
دیوانه وار
کوتاه
به دیدنم بیا
رگبار بهار باش ..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟