انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 24 از 222:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
جز تو دستان كسی شور در این ساز نزد
هيچ كس پنجه بر اين چنگ خوش آواز نزد
دست برداشتن از خاك پريدن می‌خواست
هيچ كس جز تو چنين دست به پرواز نزد
نيست نزديكتر از تو به من اما بايد
چای نوشيد و زبان بست و دم از راز نزد
او كه لب بست و دم از راز نزد می‌شكند
هيچ كس سنگ بر آن پنجره‌ی باز نزد
قسمت از اول خط ساز مخالف می‌زد
درد اين است به ميل دل من ساز نزد
سيب ممنوعه‌ترين ميوه‌ی دنيای شماست
سيب سرخم كه كسی بر تن من گاز نزد
بخت از پشت درِ خانه‌ی من رد شده است
شايد اين بار كسی در بزند... باز نزد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بوته‌های شک شکفته در یقین
طعم نیشابوری‌ات شیرین‌ترین!
شعر دم کردم... غزل شیرازه‌اش
شاخه شاخه گل نباتم را بچین
فرض کن هر بیت قهوه‌خانه‌ای‌ست
غرق شو در عطر چای دارچین
شاه خورشیدم دلم جمشیدی است
یک سبد منظومه‌ام را برگزین
بغض عطارم ... به غارت رفته‌ام
پادشاهی بی‌نشان بی‌سرزمین
فرض کن من دختری سلجوقی‌ام
سفره‌ام خالی‌ست اما پر ببین
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 

تو سيبی سرخ بودی تكه تكه ماهي‌ات كردند
به دريا دل زدی و رودها همراهي‌ات كردند
مكافات رفيق نيمه‌ی راهت شدن اين است
ببينم پيش چشمم، چشم‌هايی راهي‌ات كردند
تو را با سطل از چاه سياهی در نياوردند
تو سهم آسمان بودی‌، كبوتر چاهي‌ات كردند
بگو هر شاخه سيبی بر سر تو، سنگ می‌كوبيد
بگو بالابلندان، رحم بر كوتاهي‌ات كردند؟
تو را باب دل منقار زاغك‌ها درآوردند
سرشتت كوه بود اما مترسك‌كاهي‌ات كردند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
موشك بساز از دفتر شعرم، بگذار سهمم كينه‌ات باشد
هر صفحه را تسلیم آتش كن، تاشعله‌ی شومينه‌ات باشد
سقراط شو سقراط شو سقراط، اسطوره‌ی دنيای منطق باش
رستم نخواهی شد اگر هر زن، در قصه‌ها تهمينه‌ات باشد
هرقطره‌ی اشكم غزل می‌شد، خون گريه می‌كردم غزل می‌شد
تا جوهر خودكار من خون شد، تاخنجری در سينه‌ات باشد
گنجشگكی درحوض نقاشی، مفهوم دريا را نمی‌فهمی
جز صورت سرخت چه می‌بينی، هر حوض تا آيينه‌ات باشد
تو پادشاه عصر قاجاری، من شاعری درويش و سرگردان
زندان قصرت را نمی‌خواهم، بگذار سهمم كينه‌ات باشد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
از طلا نیست گوشواره‌ی من نخ ابریشمی‌ست در گوشم
مادرم ناله‌ای‌ست قاجاری که به یادش شلیته می‌پوشم
عشق مردان ما پلنگی بود دل‌شان صخره‌های سنگی بود
من به یاد زنان طایفه‌ام چای تلخ غزال می‌نوشم
شهر من زیر ریل‌ها له شد اختراع قطار تاوان داشت
آن‌قدر بی‌نشان شدم که شده‌ست شجره...نامه‌ام فراموشم
چشم بگذار زندگی بازی‌ست مردها را بلندتر بشمار
یک...دو...پیدایشان نخواهی نکرد بغض هر حجله مانده بر دوشم
استکانم که نیم من اشک است نیمه‌ی خالی مرا پر کن
زور تاریخ می‌رسد به زنان مادرم گریه کن در آغوشم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اشعار فری ناز ارین فر

اگر

گر از این دیوارهای آهنین
فقط یک روزنه دیده میشد
به اندازهء نوری کوچک

اگر میدانستم که حتی یک نفر
در این لحظه به فکر من است
و اگر میدانست چه میکشم
بی درنگ به سویم میشتافت

اگر فقط یک گوش بود که حرفهایم را می شنفت
یک عقل بود که مرا می فهمید
یک قلب بود که دردم را حس میکرد

اگر شعرهایم را
شاعری بلند میخواند و لذت میبرد
رهگذری می شنفت و به اوج آرامش می رسید
فیلسوفی نگاه می کرد و به فکر فرو میرفت
عاشقی به معشوقش میداد
و هر دو از عشق لبریز میشدند

شاید در این ظلمتِ شب
که دل تنگتر از کوچه های غربت است
تنها نبودم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
باران عشق

رام میبارد باران
...ببار بر من ای باران
قطره های باران بر صورتم می خورند
من چترم را میبندم و کنار میگذارم و خودم را به باران میسپارم
باران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکند
بر لبانم مینشیند
چشمانم را میبندم
صورتم را بوسه باران میکند
بر گردنم میلغزد و روی شانه هایم مکثی میکند
مرا از عشق خیس کن باران
از شهوت لبریز کن باران
...قطره های باران به آرامی از شانه هایم پایین می روند
...
باران روی تمام بدنم نشسته است
باران شدید می شود
لباس بر اعضای بدنم می چسبد
...مثل زندانی که برای بوییدن آزادی صورت خود را به میله های زندان می چسباند، بدنم خود را به لباسها می چسباند
...
یک رعد
...و ناگهان باران بند میاید
...و احساس آرامش مطلق
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بگذرم

می خواهم بگذرم،
بگذرم از هر آنچه که تو ندیدی و من احساس کردم
تو نشنیدی هر چند بار که من گفتم و تکرار کردم
ساختم و تو خراب کردی
و من چقدر تشنهء حرفهایی بودم که تو هرگز نزدی

اشک ریختم،
برای روزهایی که چه نیازمند تو در کنارم بودم
برای خودم که چگونه غرق تو شدم

و به یاد آوردم،‌
خودم را
که چگونه پر از تفکرات بزرگ بودم
چگونه پرواز را دوست داشتم
و تو را
که بالهای مرا شکستی
همچون قلبم

می خواهم بگذرم،
!از تو
از عشق ویران کنندهء تو
از منی که با تو بوجون میامد
و چه غریب بود

قلب این پرنده امروز از پیش تو پرواز خواهد کرد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
چند مصرع

ک اتاق کوچک
دو انسان
همچون کودک
یک دهان خسته
مثل درهای آزادی
همیشه بسته
یک فکر بی مرز
یک قلب ساده
کمی هرز
یک حس کوتاه
یک زندگی طولانی
یک چهرهء گمنام
یک عشق نورانی
یک صورت گمگشته
آرزویی رفته
بر نگشته
چند مصرع شده نوشته

یک آسمان بارانی
و من فکر کردم تو همانی
تو همانی؟
!چه دنیای بی سازمانی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مثل همه

و به دنبال آسمانی آبی تر
مردمانی مهربانتر
عاشقان پاکباخته
میگشتیم

ولی افسوس
که آسمان همه جا تیره تر است
دلها سنگی
همه با هم قهرند
دوستان، همه با فاصله اند
همه حدی دارند
همه مرزی دارند
عشق بی همتا را
دگر نمی ستایند
"پشتِ دیوارهای "حافظِ دل
همه پنهان شده اند
همه به هم بدبین
اعتماد دیگر نیست
سخن شیرین یار هم کلکیست
همه از نگاه هم بیزارند
هیچکس بهتر نیست
هیچکس فرق ندارد
دگر حتی
من و تو هم شده ایم
!مثلِ همه
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 24 از 222:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA