ارسالها: 14491
#301
Posted: 27 Jul 2013 17:36
اشعاری از طیبه تیموری نیا
شعری در سوگ احمد شاملو
شعرم نصیب غم شد
و بر آستانه
باد پیراهن ترا
دیگر به بازی نخواهد گرفت
تنها، زوزه تنهایی به گوش خواهد آمد
از پشت درهای بسته.
خاک، به عریانی ات آغوش می گشاید
- باشکوه و غمناک –
و فراموشی
در پیراهن سیاه
طعنه ایست
که از سعی حقیقت می گریزد.
تماشای تو در زندگی مکرر می شود
و واژه های عزادار را
دستی به سرایش
رقم نخواهد زد
-که مرگ
عاقبت
بر واژگان آزاد تو نیز
رقم خورد-
دیدن تو در شعر
مکرر می شود.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#302
Posted: 27 Jul 2013 17:37
قدم می زدیم
باهم بر سنگفرش پائیز مداوم اندوه
آنگاه که هیئت رویایی ما
عاشقانی را می مانست
که راه را جسته بودند
و عشق را
دیدگاهی کرده بودند
در جاده ای که میل رسیدنی
درآن زاده نمی شد
عاشقانی را که تکیه بر هم کرده بودند
تمامیت آبرو و آرزوهایشان را
در پندار پریشان من قدم می زدیم
باهم
روزهای بی شمار
آه شبهای بی دریغ...
در پندار تنها آرزویی که تو از من دریغش داشتی!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#303
Posted: 27 Jul 2013 17:38
قلم به دست
برتیغ حیات ایستاده ام
می نویسم ...
و قلبم از درون می فرساید
که نوشته هایم
زنجیرهایی است
که صدای گوشخراششان
از درد سرشارم می کنند
قلبم از درون می فرساید
که واژه ها اشک می ریزند
و انسجام خویش را
در تلاش برای رهایی
از دست داده اند.
من به دختر شیوایی
چون آرزویی بعید می نگرم
که سخت بی وفاست.
قلبم از درون می فرساید
که دانه ای عشق
در آخرین دیم تابستانه
جوانه ی حسرت داده اند
و ما هردو کسلیم و عبوس
من از حضور ساکت تو
و تو از قلبی که
می
فر
سا
ید...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#304
Posted: 27 Jul 2013 17:39
سنگی در دست من است
و شیطنتی که اقتضای کودکی ام دارد
و در دلم پنجره ه ایست با شیشه های مسدود
و خاطره ی روشن آفتاب
گنجشکهای فریاد را در قفس آورده اند
و توبرای من خوب خوش پرواز را دیده ای
و تو مرا از تنبیه و سیلی نمی ترسانی
و به من نوید بهترین شیرینی هارا می دهی
چیزی به دست من شکسته خواهد شد
و گنجشکها خواهند پرید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#305
Posted: 27 Jul 2013 17:39
برای بابا
حیفی که تمامت کنم
خواب را به یاد تو می فروشم
و دیدارت را به یک عمر انتظار
غرورم را به شعر
آرزویم را به واژه ها
نیازم را به ایهام عشق
بی من
کسانی نیز
ترا از لابلای دفترم خواهند یافت
من
به اندازه تمامی آدمها همدرد خواهم داشت
تو
به اندازه تمامی آدمها تکرار خواهی شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#306
Posted: 27 Jul 2013 17:40
در دلم بود
و در تو نیافتم اشتیاق صحبت را
آنجا که لبخند
از سر همراهی مان زیاد بود
و ما دروغ را
زندگی می کردیم
آنگاه که نگاههایمان
تاب یکدیگر را نداشتند
و در گوشه ی امن حقیقت
بر لبهایمان
آرزو
پرنده ای می شد
که از فصل پائیزی مان
کوچ می کرد.
با ما بهار بعید تعهد بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#307
Posted: 27 Jul 2013 17:40
سایه انتظار
با تابستان تنهایی.
بی تو اشتیاق شب
با تبسم سکوت
خوابم می کند.
و شعر
رسوب می بندد حرفهارا.
امیدی برای نمردن با من است
که صدای ثانیه ها
مزید فاصله هایند
از باور مجروح من
تاحقیقتی که تویی!
دور از این حقیقت
آفتابی می جستم
در زمستان حرفهایت
گرمایی بیدارم می داشت
از نگاههایت
و امیدی زندگی ام می داد
از دیدارت
دور از این حقیقت که تویی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#308
Posted: 27 Jul 2013 17:42
سیاه می کشم بر بوم
که شب درود گناه را
بانام کوچکم
گردن افرازم
به من بگو انسان
اما تو خود اینگونه نباش
********************
شک می کنم به پنجره
به روز
به
افتاب
شک می کنم به پرده
به شب
به ستارگان
دارد اعتماد وسیع کودکی ام
تردید می شود
دارم بزرگ می شوم
در دامن فریب
در امتداد شب
شک می کنم به کودکی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#309
Posted: 27 Jul 2013 17:43
شکایتی بامن نیست
اگر گله ی خشونت جاده ها با تست
من این سالهای غبارین را
در رنگ فراموشکار نگاهت
باور کرده بودم!
**************************
کدامین حدس
به تو خواهدم رساند
یا از تو دور م خواهد کرد
کدامین گمان
در بستر کدامین آرزو
کدامین دخیل
بر کدامین ضریح
در تلاوت کدامین مراد
از لبان خداوند
در تأثیر کدامین اشک
یا حسرت نگاه
چه دستی ترا از صفحه جدایی
پاک می کند
و عشق با کدامین مقدار
در ما حلول خواهد کرد
در سینه کدامین انسان
بر جغرافیای کدامین جهان
بر مدار کدامین حدس یا گمان و آرزو ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#310
Posted: 27 Jul 2013 17:51
لبخند عکسها افسرده می شود
در خاطره ای که شادیمان نمی بخشد
از اندوه به شادمانی
شاهراهی بود
که در میانبر عشق
گمش کردیم
*******************
لحظه های منتظر
سهم من از زیستن بود
باآرزوی موعود نگاهی
که هر منظره را
درنگ مرگ می دید
بامن همیشه ماندنی
و با تو دوباره آغازی است.
کدام جاده مرا آرزو خواهد کرد؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟