انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 43 از 222:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
اشعاری از مریم جعفری اذر مانی

هستم که می‌نویسم بودن به جز زبان نیست
هرکس نمی‌نویسد انگار در جهان نیست

من آمدم به دنیا، دنیا به من نیامد
من در میان اویم، اویی در این میان نیست

آتش زدم به بودن تا گُر بگیرم از تن
حرفی‌ست مانده در من، می‌سوزد و دهان نيست

لکنت گرفته شاید، پس من چگونه باید
بنویسمش به کاغذ، شعری که در زبان نیست

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
درگیر احساسات خود هستند مثل خیانت در وفاداری
مزدورها هر لحظه می‌ترسند از اتهام نسخه برداری

خون، آب و انسان نانِ من، اما... جرمم از آنان بیشتر هم نیست
چیزی به جز امضا ندزدیدم از برگه‌های مردم‌آزاری

آنان نباید دیدنی باشند زیرا سیاهی محوشان کرده‌ست
من دیده‌ام گاهی حقیقت را؛ رنگی‌ست بینِ خواب و بیداری

تا تو کلیدت را بچرخانی با دست‌بندم حرف خواهم زد
برگرد زندان‌بان! که می‌ترسم از موش‌های چاردیواری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
زمستان برف می‌پوشد لباسش سردِ تکراری‌ست
اگر هم مژده‌ی فصل بهار آورده تکراری‌ست

هم‌آغوشند و می‌زایند و می‌میرند و می‌زایند
که این بستر پر از تکرار زن یا مردِ تکراری‌ست

جنین! پیش از به دنیا آمدن بهتر که برگردی
نیا سرگیجه می‌گیری زمین، پاگرد تکراری‌ست

مبادا لحظه‌ای سیری کنی آفاق و انفس را
که کفرت در می‌آید چون خدا هم فرد تکراری‌ست

سلام ای شاعرِ خندان، منم هر لحظه می‌گریم
سوالی نیست بودن یا نبودن دردِ تکراری‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هر شعر که می‌سروده‌ام بی‌تو، آویزه‌ی گوش‌های کر بوده‌ست
حالا که عجیبْ شاعرم با تو، باور نکن آن‌چه معتبر بوده‌ست

حوّا نشدم که آدمم باشی شاید که قدیم‌تر از ابلیسیم
«شاید» نه، که «حتما» است این قِدْمَت، پیش از تو و من کسی مگر بوده‌ست؟

جانم به توان رسید در حسّت، تا جسم من و تو محوِ معنا شد
جریان شدیدِ این هم‌افزایی، از سرعت نور، بیشتر بوده‌ست

فریاد بکش که دوستم داری من هم بکشم که دوستت دارم
در فرصتِ التیامِ دردِ ما، داروی سکوت، بی‌اثر بوده‌ست

هر نقطه که در حضور هم هستیم شعری‌ست که انتشار خواهم داد
من در پیِ بازگفتنِ عشقم؛ شرحی که همیشه مختصر بوده‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
چه شهر کوری! چه می‌شود دید جز کبودی؟

که روی چشمانِ مردمش عینکی‌ست دودی



سریع پنهان کنید خود را زنان زیبا!

که بلکه این مردها نمیرند از حسودی



کجاست سقفی که می‌شود بی‌بهانه خوابید؟

مگر در آغوش خود بخوابیم تا حدودی



به ناخودآگاه گفته بودم تو را نبیند

اگرچه دیر است عاشقت می‌شوم به زودی



پرستشم گم شده‌ست در کثرتِ دعاها

خدای من کاش دستِ کم تو... یکی نبودی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
با وجود هر چه داشتم حسرتی همیشه با من است

می‌کشد حسادتم به او؛ مادرم که مطلقاً زن است



ظرف‌ها هنوز مانده‌اند من هنوز بیت دومم

جای چایِ دم نکرده‌ام آب گرم توی کلمن است



همسرم صبورتر شده مثل تکه‌ای فلز در آب

در مرام شعرهای تر، ضربِ جمله‌ها مطنطن است



نفرتِ شدید از پیاز، بی‌سالاد کرده سفره را

طعمِ این خوراکِ حاضری با صدای من مزیّن است



لذتِ زنی به نام شعر تا به ازدواج‌ِمان کشاند

من وَ همسرم در این میان قصدمان شریک بودن است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
یکی از خانه به دوشانِ فراوان هستم
کیسه پر کرده و شب‌گردِ خیابان هستم

گربه‌ها چشم ندارند ببینند مرا
شب به شب بزمِ زباله‌ست که مهمان هستم

مردم از این طرف و آن طرفم می‌گذرند
نکند فرض کنی من هم از آنان هستم

نکند فکر کنی هیچ ندارم، من هم
صاحب سفره‌ی خالی شده از نان هستم

به شناساندن آیینگی‌ام مشغولم
گاه اگر دیوم و گاهی اگر انسان هستم

چاره‌ای نیست، مگر چشم بپوشند از من
تا نبینند که در صورت امکان هستم

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
به استعانتِ شلاق و کتف‌های کبود

رفیقِ خسته، دهان را به اعتراف گشود:
زوالِ عقلِ معاشم به گشنگیم کشاند

که سال‌هاست به رونق رسیده اَست رکود
شکنجه! حرف بزن، بازجوی ویژه کجاست؟

که ناله را برساند به دستگاه شنود
نه از تو و نه از او، از خودم فقط گفتم

مطالبی‌ست خصوصی، کنارِ نورِ عمود
از اسم رمز تو... تا شستشوی مغزیِ من

دو نقطه بود که آن‌شب دو چشمِ من شده بود
به نام نامیِ امروز؛ روز رستاخیز

که از نسوجِ کفن‌ها نه تار مانده نه پود
دو چشم بسته‌ی من واقعیتی دیده‌ست

که هیچ ربط ندارد به اشتباهِ شهود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خدا به آی خودش درد را صدا کرده‌ست
که درد می‌کند از بس خدا خدا کرده‌ست

به او بگو چه بگویم که درد را ببَرد
درِ دعای مرا هم به درد وا کرده‌ست

چنان در آتش دردم که از ازل انگار
دو دست خونیِ شیطان مرا دعا کرده‌ست

به خنده گفت که « اِقْرأ وَ ربُّکَ الأَکْرَم »
و پیش از آنکه بخوانم مرا دوا کرده‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


گوش‌ها بسته، دهان‌ها بازند، کر شدم بس که شنیدم از هیچ
با دو تا چشم خودم سر کردم جز بدی هیچ ندیدم از هیچ

شادی‌ام ظاهر و پنهان شده غم، روحِ من بیشتر از تن شده کم
همه در همهمه، من در همه‌ام، به همین هیچ رسیدم از هیچ

آرزویی که ندارم در سر، از امیدی به امیدی دیگر
خطّ گمراهیِ من دایره شد تا سرِ هیچ دویدم از هیچ

ـ گرچه در دست کسی فال تو نیست حال من بهتر از احوال تو نیست
مریم! این شعر مگر مال تو نیست؟ ـ آی بس کن که بریدم از... هیچ
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 43 از 222:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA