ارسالها: 14491
#581
Posted: 4 Aug 2013 20:00
زمیـــن بیـــهوده میچرخد
وقتــی قــرار نیــست
مـن به تــو
برســـم...!
*******************
چــکانده ای در مـَن ،
عشـــق را
بیچـــاره عقــــل
پاشـــیده بـَـر دیــــوار ..
******************
جهــان بر نظـــم َ ست ،
تو آغوشــَ ت را گرفتی ،
مــَرگ
آغوش ِخود برویــَم
باز کــرد ....
.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#582
Posted: 4 Aug 2013 20:01
هیچ چـــشم گشوده ای
به امــکان ِیک بودن
نه فقــط در رفت و آمد نفســی
که بدانــی از نـوع ِ چه بـودنی ....
*********************
شبی به التیام ما
به دیدار بیا
که از روشنی ِنور ِنگاه ِتو
یادمان آید
روزهای آفتابی ...
******************
تو رفتـه ای و ُ
تمــام مــرا بـُـرده ای
زندگـــــی دراین هیـــچ
مــرگ تدریــجی ست ..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#583
Posted: 4 Aug 2013 20:02
چه فروغی در لحظه هایم
وقتی
پای چشــمهای خورشــیدی ات را
پشــت هــزار کوه ِ فاصــله و دوری
بســته ای
چه انبســاط خاطــری
که ملال دلــمان
به باد لبخنــدت آرام نشــد
و سایه بخت بلنــدت
برسرمان سایه نشـــد
مد ِدلتنـــگی ، آخر
خانه خــرابمان میــکند
به آمــدنت
انــدوه ِ اینهمه انتــظار را
جــزر محبّت کن ..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#584
Posted: 23 Aug 2013 09:23
اشعاری از شهرزاد مغروزی
به من تسلیت نمی گویند؟
مرا با شما کاری نیست ای خاطرات
بیش از اینم مرا به نیش نکشید
من شهید
سراب و فاصله ها هستم
لبهای خشکم را ببینید
از امروز تا همیشه در این سرا به عزا می نشینم
اینجا به بهای طرد عشق اعتماد راگردن زده اند.
در اینجا از امروز تا همیشه
دیگر کسی به عشق سلام نمی گوید
اینجا کسی مرده است...
من... و ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#585
Posted: 23 Aug 2013 09:25
بن بست آیدا
ظهر شلاق به دست سایه ها را می کشت
بوی خون می آمد
آفتاب پر غیض و حریص
لاشه مفلوکی را زیر دندان می خایید
ته بن بست مصیبت زده یک کوچه
از پس پنجره عور زنی
سایه عابرها را می بویید
گویا در خوابی لخت قدم بر می داشت
چشمهایش از وحشت بی تاب
توبگو در کالبد بیمارش دشنه ای گل می داد
عکس خود را در ته این بن بست تماشا می کرد
عکس یک تجربه گرم و لزج
عکس یک بوسه رسواگر و خوب
و هنوز
عطر مرموزگناهی معصوم بلبلان را به هوس بازی بشارت می داد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#586
Posted: 23 Aug 2013 09:32
تو رفتنی هستی
گلای کاغذی عمر منو
باد پاییز داره پرپر می کنه
می دونم رفتنی هستی یه نفس
دل داره بی خودی دست دست میکنه
واسه بازی چشات مهره باختم واسه تو
بی خیال من میشی هر چی که ساختم واسه تو
نرگسا نسترنا رویای باغ
هیچ کدوم عطر تو رو واسم نداشت
هیچ کدوم از بازیهای سرنوشت
تلخی باخت تو رو واسم نداشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#587
Posted: 23 Aug 2013 09:36
وقتی بارون میاد
بارون میاد تو ایوونا
پرنده ها سرد شونه
یه آسمون پروانه ها
حیوونیا لرزشونه
کسی از اون دور نمیاد
رحمی به دلها نمیاد
آخه کجاست اون که بگه
گشنشونه قناریها
دلم فقط اونو می خواد
اون که صدای پاش
توباغ
لالایی جیرجیرک
وقتی میآد عروسی شاپرک
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#588
Posted: 23 Aug 2013 09:36
لعنت به تو
بیاد بیار
عصر پائیزی را که
تو چمدان تمام خاطرات مرا
در آخرین ایستگاه فراموشی جاگذاشتی
و دوباره به راه افتادی
و با انگشت به روی شیشه قطار
یادم رفت
را نوشتی
و من گریه کردم و تو خندیدی
لعنت به تو
بیاد بیار عصر پاییزی را
که تو رفتی و من به دنبال تو دویدم
همچنان که در ذهن تو
مثل دود قطار در هوا گم می شدم
لعنت به تو
من گریه می کردم وتو می خندیدی
گریه کردم و اشکهای مرا باد تا دور دستها برد
و باریدند و باریدند
لعنت به تو
میان من و تو بیابانها رویید و تو
برای من دست تکان می دادی
و قطار دور می شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#589
Posted: 23 Aug 2013 09:37
کاش می شد
کاش می شد
برهم از خوابت
رستن از تو
مرگ است
من به دنبال توام
تا سحر چشم به راه می مانم
نکند مهتاب بخوابد امشب
کاش می شد
برهم از خوابت
خواب تو
دره وهم آلود سکوتی است
که در آن قلب سردم
می پوسد
و همه هستی من
از بد این حادثه ها
من به دنبال توام
تا سحر چشم به راه می مانم
و سراغت را از تن
هر واهه ای از این امشب می گیرم
وتو را همچون یک ریشه ی داغ
ای که سیراب از این بد درد عطش
می جویم
آه ناگزیرم که تو را در پس هر شعر
بخوانم و بخوانم«درمان!»
شعر من بیمار است
کاش می شد برهم از خوابت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#590
Posted: 23 Aug 2013 09:39
میروم از یاد
چه آسان می روم از یاد
چه می پوسم در این اذهان
کج پندار
کژدم های جرّار و خیانتکار
و می ماسم
نهایت بر ردای بور و چرک آلوده وجدان سربردار
چه آسان می روم از یاد
مثال لاش منفور و جزام آلود
و همچون جیفه ای بی گور و بی تابوت
که حتی روبهان کور
از خائیدن چشمان مغمومم گریزانند
چه آسان می روم از یاد
مثال"دوستت دارم"
کم رنگ و بی آهنگ
به جرز آبریز گاهی تنگ
پس میخانه ای دلتنگ
چه آسان می روم از یاد
و شرمم باد و شرمم باد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟