ارسالها: 14491
#791
Posted: 20 Sep 2013 19:24
خسته شدم
خسته شدم از اين سراي بيكسي
خسته شدم از اين همه بي نفسي
دلم گرفته از ريا و از دروغ
خيانت و تيرگي قلب حسود
كجاي اين دنيا رو من پا بزنم!!!
پيدا بشه يه عشق پاك و صاف و جور!!!
عشق هاي اين دوره همه الكيه!!
يادش بخير عاشقي هاي اون زمون
چرا ديگه پاكي خريدار نداره؟!!
وفاداري ديگه هيچ ارزش نداره؟!!
تو اين زمون به كي ميشه كه تكيه كرد؟
به كي ميشه هر دفعه غشقو تقديم كرد؟!!
يادش بخير عاشقي اهل قديم!!
يادش بخير عاشقاي پاك و نجيب!!
يادش بخير!!
يادش بخير!!!!!!!!!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#792
Posted: 20 Sep 2013 19:26
عکس
دوباره عكست را ديدم و قلبم فروريخت
يادم آمد دوباره آن خاطرات ريز
گفتي به من دوست دارمت زياد
باور نكرده ام آن عشق تابناك
گم شد درون سايه هاي سرد
جاماند درون قلب يخگسار
زل ميزني به من و مبينمت
زل ميزنند به تو اشك هاي من
مانده است بر دلم آن حسرت زياد
يك دم بماني در نگاهم بي حصار
یك دم بمان و بشنو شكايتم
يك دم بمان و ببين اشك هاي ناب
يك دم بمان و ببين مرا
آن عشق تابناك
آن عشق پاك
بازيچه اي شد و
زود رفت از ياد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#793
Posted: 20 Sep 2013 19:30
خنده یار
يادم آيد روزي من دوستت داشتم
و نثارت كردم آن همه عشق و وفا
تو به من خنديدي
و ندانستم من
خنده ات از سر لطف يار نيست
نميدانستم خنده ات سخره گرفت عشق مرا!!!
روزگاري به همين وضع گذشت
و تو ميخنديدي ........
يادم آمد يك روز
بر سر جاده عشق كه راه ميرفتيم
تو ميخنديدي...
و من محو نگاهت بودم ...
من نفهميدم به چهارراه رسيدي
راه خود كج كردي
اما
من به بن بست خوردم!!!
باز هم خنديدي !!!!
تاكه من دانستم
خنده ات بهر دل آزاري من بود
باز تو به من خنديدي..........
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#794
Posted: 20 Sep 2013 19:33
خداوندا
خداوندا تو ميداني كه من غمگين غمگينم
چه سوزي ميكشد اين دل كه من چون برگ پاييزم
تو ميداني چه دردي ميكشم از اين همه نامهربانيها
چه سودي دارد اين لبخند!!!
چه سودي دارد اين ظاهر براي دلشكستن ها!!!!
اگر روزي خداوندا سر از عرشت به زير آيي
و
به جاي من دلت هر روز پر باشد از غصه
به آه خانمان سوزي زمين و هر چه پابرجاست خاكستري گردد!!!!!!!!!
خودت ميداني كه انسان
چه دردي ميكشد در اين دنياي پوشالي!!!!
تو ميداني !!تو ميداني ولي افسوس............
من تنهاي غمگينم
چه آهي ميكشم خداوندا
چرا من را نميبيني؟!!!!!!!!
نمي خواهي مرا از اين سراي پست برداري؟؟؟!!!!!!!!
نميخواهي؟؟نميخواهي!!!
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#795
Posted: 21 Sep 2013 16:35
اشعار سپیده حاجی پور
متولد ۲۶تیر ۱۳۶۲
بیوگرافی بیشتر از این شاعر نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#796
Posted: 21 Sep 2013 16:35
سر نوشت
شاید
شاید معنی غروب همین
باشد
همین چند خط...
باید نوشت
از سرنوشتی که
نمیتوان از سر
نوشت!
و من تنها فکر میکنم
به حس غم انگیزه
غروبی دلگیر
بی تو....
و دست هایت....
و تمام وسوسههای
عاشقانهام!
از نگاهت به سکوت میرسم
به همین سادگی...
از دوست داشتنت
به نداشتنت.....!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#797
Posted: 21 Sep 2013 16:38
دروغ
بیا همه چیز را وارونه کنیم
آن وقت
من دروغ میگویم
و تو شبیهِ آدمهایی میشوی
که سر تا پا باورند
و من هم....
روزی هزار بار میگویم
دوستت دارم
و تو زیبا میشوی
و باز من فکر میکنم
چقدر خوب بود
اگر
دروغ صدا نداشت
یا من کر بودم!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#798
Posted: 21 Sep 2013 16:41
بهشت و جهنم
لعنت به چشمهایم...
که کور شدند...
وقتی از نگاهت عشق بارید!
حالا...
به دنیا ی دیگر اعتقادی ندارم
از وقتی که
طعم بهشت و جهنم را
همین جا چشیدم
زیر همین آسمان
با نگاهی که بهشتم را ساخت
و نگاهی که جهنّمم را
و زندگی
همین فاصلهی نگاه تا نگاه بود...!
فقط مردنم را به یاد نمیآورم......
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#799
Posted: 21 Sep 2013 16:46
شعر بی قافیه
این شعر ها قافیه ندارد
وزن دارد
همان قدر که میخوانی شان
سرت سنگین میشود و پایت بَند
من خط به خطش را
به پایت دوختم
همین است
که میبینم
هر روز
اینجا
مردی ایستاده میمیرد...!
نه میرود ، نه می ماند
این شعر ها قافیه ندارد ، وزن دارد...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#800
Posted: 21 Sep 2013 16:55
بازی
چشم که میگذاری
من جایی نمیروم
دنیایم پنهان میشود
پشت پلک هایت
بیا و دست بردار
این بازی ها
یک روز
دست من را از دنیا
کوتاه میکند
بیا و چشم از من برندار
بیا.....
درهای بسته
وقتی کلیدها را پیدا میکنی
دیگر قفلی نیست!
و تو فراموش میکنی
خاطرهیِ درهای بسته را
آن وقت تمامِ زمین مال تو میشود
بی آنکه بیاد آوری
کسی را پشتِ یکی از همان درها
جا گذاشتهای
هر روز در پیلهی انتظار
قد میکشد
و
هر شب
م
ی
م
ی
ر
د
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟