ارسالها: 14491
#841
Posted: 27 Sep 2013 11:30
غبار خستگی
خــســتــه ام
از خـسـتـگـی تـمـام تـنـم درد گـرفـتـه اسـت
دسـت هـایـم پـیـنـه بـسـتـه انـد
پـاهـایـم بـی رمـق
خــوابــم مــی آیــد
مـی خـواهـم بـخـوابـم
رهـگـذری مـی پـرسـد : چـه کـرده ای ؟
نـمـی دانـد مـگـر ؟!!!!
زِنـــ ـــــدگـــ ـــــی
ناگزیر
در دستان باد سوسو می زند
شعله های نیمه جان فانوس
تاریکی هست و لحظه های وحشت زده
راهیست و محکوم به رفتن
عابرانش کلاغ های گرسنه
اسب آرزو رم کرده و گریخته
اینجا واژه های ناب دست نخورده هم آرامش نمی بخشند
دست هایم را بالا می برم
تــســلــیــم
و به اسارت لحظه های خاموش تن می دهم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#842
Posted: 27 Sep 2013 11:41
سکوت
شب است و سکوتی ژرف حاکم بر این شهر
می روم شبی از این شهر خفته و خموش
می برم با خود دلتنگی های ناگفته و سَر به مُهر را
پـیـالـه ای از اشـک شـبـنـم
و دعـای مـرغ سـحـر بـدرقه ی راهـم
کوله بارم گنجشک های آواز خوان خاطره
یادگارم آنجا ، پشت پنجره _ آه های دم به دم
که شاید غبار آن را کسی ، بزداید با تکه پارچه ای کهنه
* * *
امشب
سکوت هم لال مانی گرفته است
عجب سکوتی کرده است
صدایی نیست مرهم شود
زخم این ظلمت دهشت زده را
برگ های زمستان زده هم بیمار خوابیده اند
خبر از خِش خِش پائیزی شان نیست
تنها صدایی از دور می آید
صدای پای کیست ؟
سایه ی حضور تو در خیال من است
سکوت ترسیم گرِ لب های ساکتِ توست
سکوت یاد تو را زنده می کند
سکوت مرا قریبِ تو می کند
ومن شب را با تمام تیره دلی
بـه خــاطــر سـکــوتـش ، مــی پـرسـتـم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#843
Posted: 27 Sep 2013 11:47
از عشق مگو
هـیـس
سـاکـت شـو
تـو قـدت بـه عـشـق نـمـی رسـد
لـب فـرو بـنـد
از عــشــق مــگــو
آدمـکـی
پـر فـریـب و حـیـلـت سـاز
بـرکـن نـقـاب را
بـنـگـر خـجـلـت زمـیـن را
از عــشــق مــگــو
بـوی تـعـفـن احـسـاس مـرده ات
پـر کـرده فـضـای سـردخـانـه ی قـلـبـت را
زنـده مـی پـنـداری اش لـیـک
طـعـمـه ی مـوریـانـه ی نـبـایـدهـاسـت پیــکـرش
از عــشــق مــگــو
لـانـه ی عـنـکـبـوت اسـت بـنـای احـسـاسـت
سـسـت و بـی جـان
رو بـه نـابـودیـسـت هـر لـحـظـه
هـر آن
از عــشــق مــگــو
جـای پـای عـشـق مـحـکـم اسـت
بـوی عـطـر یـاس و شـبـنـم اسـت
نـیـسـت در دسـت فـرتـوت شـایـد هـا و امـاهـا ..
جـان دادن اسـت حـکـم اول ، آخـرش
از عــشــق مــگــو
امـیـالـی سـرکـش اسـت آنـچـه مـی خـوانـی اش عـشـق
عـشـق تـوسـت بـازیـچـه ی هـورمـون هـا
نـشـنـاخـتـه ای مـعـصـومـیـت وحـشـیـانـه ی عـشـق را
لــب فــرو بــنــد
از عــشــق مــگــو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#844
Posted: 27 Sep 2013 11:50
پریشانی
افکاری منسجم می خواهم
تا واژه های هم آغوش را به بستر کاغذ دعوت کنم
اما هجوم نباید های مشوش نمی گذارند
پا برهنه و سر زده قدم می زنند در رشته های خیال
خواب را در به در و آواره کردند
دل را مضطرب لحظه های بی ثمر
جنین آرزو را کشتند
بر تن رؤیا تن پوشی سیه کردند
از دیوار قفسی سنگی ساختند
بر من زندانبانی سنگدل گماشتند
آشـفـتـه ام
خـسـتـه ام
بـی صـدا شـکـسـتـه ام
**
در این شهر آشوبِ دهشتناکِ افکار
تنها بوسه لبانم به نام تو می راند فردای بد گمان را
کبوترِ دل را با نامه ای به مقصد تو به پرواز داده ام
شـکـسـتـه بـالـی زخـمـی سـت
حـرف هـایـش را بـخـوان
پـنــاهـش بـده
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#845
Posted: 28 Sep 2013 16:30
اشعار ارامش ظهرابی
تاریخ تولد: چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۶۱
لیست دفاتر شعر
۱ دلشکسته
۲ بغض ِ کال
درباره او : ساده می نویسم تو هم ساده بخوان ....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#846
Posted: 28 Sep 2013 16:32
دل بی ریای روستایی ام
من،
از تبار ِ
دیوارهای کاه گلی ام !
ساده ُ صاف ُ صمیمی ...
تو،
از تبار ِآسمان خراش های بی احساس !
سرد ُ پر درد ُ غریب
با وجود ِ این همه فاصله ؛
عجیب دلتنگ ِ
نگاه شیشه ایت هستم !
شعر بی ریای دل روستا یی ام
پیش کش ِ قاب نگاه ِ
مدرن شهریت !
تا دلت ؛
از هجوم بی رحمانه ی
این همه تنهایی
ناخواسته ؛
جا نخورد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#847
Posted: 28 Sep 2013 16:35
سکوت
خدای سکوت بودن هم،
عالمی دارد
وقتی،
تمام واژه هایت
لالند...!
***************************
روزه ی سکوت ،
گرفته ام
این روزها
فریاد بی صدا !
رساتر است...
***********************************
سکوت؛
تنها فریاد بلندیست
بر نزول ایه های درد!
**************************************
فریاد کنی،
خفه ات می کنند!
و؛
سکوت کنی به حرمت،
به رخت حرف های نشسته؛
آویزان می شوی!
***********************************
وای بر من
که فریاد خاموشم،
نمی دَرَد
حتی ؛
چرت گل های پنبه ی خیال را...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#848
Posted: 28 Sep 2013 18:01
بذر ستاره
درگلدان ِ تنهایی ام؛
بذر ستاره می کارم!
و ازآسمان ِ نمناک ِ
احساس
قطره قطره می خواهم
باران ِمهربانی را،
تا؛
چراغی سبز شود
برای ِ تاریکی ِ
دو راهی ِ تردیدهایت!
در کوچه ی مهرت
نگاه ِ خسته ام
نشست
زیر ِ
سایبان ِ مژه های احساس!
دفترِ عمرم؛
ورق ها خورد ُ من،
هنوز
در خم ِ
آن کوچه ام...!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#849
Posted: 28 Sep 2013 18:05
دلتنگی
به دیدنم،
اگر آمدی
برایم چراغ بیاور!
دیر زمانیست؛
کلبه ی سردُ خاموش ِ
دلم را؛
نور هیچ ستاره ای
گرم ُروشن نکرده...
این چشمک های ناچیز
توان مقابله
با سیاهی عمری
دلتنگی را
ندارند...
عزیز مصر
هم که باشی؛
به وقت ِ دلتنگی!
پیراهن ِ هوس
دریده ی زلیخا را
آرزو می کنی...!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#850
Posted: 28 Sep 2013 18:07
گلریزان
گل ریزان
کرده اند،
برای ِ جسارتش!
هر کس،
هر قدر
عدالت
سخاوت
مروت
دارد؛
پیش کش کند
تا؛
زبان ِ سرخش
بی گناه
سری را
بر باد،
ندهد...
************
نشسته ِ هاله ی دردی
عمیق...
در چشم ِ دل
و کبود شده پایش!
عجب
مشت ِ محکمی دارد
روزگار!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟