ارسالها: 2470
#2
Posted: 6 Jun 2011 18:08
و خواست با تو بماند سفر اجازه نداد
قضا كنار مي آمد قدر اجازه نداد
پرنده خواست اجاره نشين شود تا شوق
عيال وار بماند سفر اجازه نداد
به قله تو دو گز راه داشت كوه نورد
رسيد يمن از آن بيشتر اجازه نداد
تو ماه بودي و او حوض شب نشين حياط
دلش تپيد وضوي سحر اجازه نداد
و خواست دوست بدارد تو را شبيه گلي
نياز هاي حقير بشر اجازه نداد
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 593
#3
Posted: 15 Jun 2011 07:36
همین که میخوام حرف دلم رو با تو بگم میری
آره میدونم بد بوده کارم اینجوری دلگیری
میشه این دفعه منو تو ببخشی
میشه نگی میخوای ازم جدا شی
میشه ببخشی و بگذری عشق من
میشه فراموشت بشه گناهم
میشه نگاه کنی به اشک و آهم
هنوزم از همه بهتری عشق من
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
نیست در این گفته من سوسه ای
گر تو به من قرض دهی بوسه ای
بوسهء دیگر سر آن مینهم
لحظه دیگر به تو پس میدهم
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
یکی پرسید اندوه تو از چیست
سبب ساز دل دیوانه ات چیست؟
برایش عاشقانه مینویسم به مستی
برای خاطر آنکه باید باشد و نیست
You know what don't be killed? an Original VAMPIRE
" به وسعتت جهانمو ، «شکنجه زار» میکنم "
ارسالها: 1615
#4
Posted: 2 Jul 2011 01:59
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 80
#6
Posted: 26 Jan 2012 23:45
ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺗــــــــــــــﻭ
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯿﭙﯿﭽﻪ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ
ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﻡ
ﻣﺜﻞ ﺭﻭﯾﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﺗــــــــﻮ
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ
ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
ﺑﺎ ﺗــﻮ ﺳﺎﺯﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗـــــــﻮ
ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸـــــــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗــــــﻮ
ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸــــــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺗﻮﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ
ﻋﺸـــــــﻖ ﺗـــــــﻮ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ
ﺗـــــــــﻮ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ
ﻣﻨــــــــــﻢ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﺑﺴﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﯿﺶ
ﺗــــــــــــــﻮــﺑﺎﺷﻢ
ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﮔﻢ ﻣﯿﺸﻢ ﺗﻮ
ﺁﻏﻮﺵ ﺗــــﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻢ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗــــﻮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸــــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸـــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ♥
تقديم به هستي بانو ناظم انجمن
آرام آرام مي بوسَمت
آنقدر كه طرح لب هايم ،
روي تمام اندامت جا بماند!
بگذار بدانند آغوشِ تـــو ،
تنــــها ،
قَلمروي من است....!سکوت*.*.*.*.*.*.*.*.*
] •.¸.♥*´¨♣* *♣¨´*♥.¸.• [
ارسالها: 6116
#8
Posted: 31 Jan 2012 03:13
رد پا ...
به روی خاطرات من همیشه ردپای تو
اگر چه مانده در دلم سکوت سبز جای تو
چقدر خسته می روی از این دیار گریه زا
کجا بدون سایه ات ؟ کجا بدون من کجا؟
نگاه سرد و مبهمت به روی پلک های من
قدم نمی زند چرا ؟ نمی رسد به داد تن ؟
همین که حرف می زنی بهانه رنگ می شود
همین که شعر می شوم دل تو سنگ می شود
شب از گلايه هاي من به سوي روز ميدود
غروب ميكند دلم؛به پشت كوه ميرود
نفس نميكشد هوا ؛ قدم نميزند زمين
سكوت ميكند غزل بدون تو فقط همين
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 3119
#9
Posted: 31 Jan 2012 05:40
بي تو ترسيدم بي تو لرزيدم بي تو حتي يكبار لبِ مرگ را بوسيدم
تن به آبي دادم، تن به روياي سپيد،
دلِ دلواپس من، پرده ها را ندريد
او اگر اين مي خواست، بخدا كاري نداشت
دلِ دلواپس ِمن پرده ها را ندريد، تا كه آن نور سرابي كه پس آن مي ديد بتواند باور بكند
پر درد است دلم، گر بگويم اي خدا حتم دارم كه دلت اشك ها مي ريزد بر حال دلم
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه