انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 63:  1  2  3  4  5  ...  60  61  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


مرد

 
بيوگرافى و اشعار حسين منزوى
Hossein Monzavi Biography and Poems






حسین منزوی با تمام تبحر و استادی که سرایش شعر معاصر دارد به ناحق ناشناخته مانده در این نوشتار قصد است هر چند کوتاه به گوشه ای از آثار و زندگی این شاعر فقید پرداخته شود.
======================================
استاد حسین منزوی+زندگینامه حسین منزوی+بیوگرافی حسین منزوی+معرفی حسین منزوی+همه چیز درباره ی حسین منزوی+آثار حسین منزوی+شعرهای حسین منزوی+بهترین شاعر جوان+همکاری با رادیو و تلویزیون+همکاری با مجله ادبی رودکی+همکاری با مجله سروش+مجموعه غزلیات+شعر سپید+اشعار کلاسیک+مرگ حسین منزوی+با عشق در حوالی فاجعه+این ترک پارسی‌گوی +از شوکران و شکر+ با سیاوش از آتش+ازترمه و تغزل+ از کهربا و کافور+با عشق تاب می‌آورم+به همین سادگی +این کاغذین جامه+ از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها+حنجرهٔ زخمی تغزل+مجموعه کامل اشعار+حیدر بابا+
     
  
مرد

 
زندگینامه


حسین منزوی (مهر ۱۳۲۵ - ۱۳۸۳) شاعر ایرانی است. او بیشتر غزل‌سرا ابود هرچند گاهی شعر سپید هم می‌سرود.

منزوی در سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی و سرطان در تهران درگذشت و در کنار مقبره پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.
زندگی
او در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد به جامعه‌شناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد. اولین دفتر شعرش در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد.

چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.

همایون شجریان از غزل وی در آلبوم باستاره‌ها استفاده کرده‌است.
آثار

قبر حسین منزوی واقع در گورستان پایین شهر زنجان

با عشق در حوالی فاجعه- مجموعه غزلی سروده شده از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۲.
این ترک پارسی‌گوی (بررسی شعر شهریار).
از شوکران و شکر؛ مجموعه غزلی سروده‌شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۷.
با سیاوش از آتش.
ازترمه و تغزل؛ گزیده اشعار، ۱۳۷۶.
از کهربا و کافور.
با عشق تاب می‌آورم؛ شامل اشعار سپید و آزاد سروده شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۷۲.
به همین سادگی (مجموعه شعرهای سپید).
این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک.
از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها.
حنجرهٔ زخمی تغزل؛ دفتری از شعرهای آزاد و غزل‌های سروده شده از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹.
مجموعه کامل اشعار:انتشارات اشنا ۱۳۸۸
حیدر بابا- ترجمه نیمایی از منظومه «حیدر بابایه سلام» سروده «شهریار».
     
  
مرد

 
گفتگو با مفتون اميني به بهانه سالروز درگذشت حسين منزوي
امروز ششمين سالگرد درگذشت حسين منزوي است؛ غزلسرايي كه در دوران ركود و افول شعر سنتي و يكه‌تازي شاعران نوپرداز به غزل معاصر آبرو و حياتي دوباره بخشيد و آن را به اوج رساند، آن هم در دهه ۴۰ و ۵۰؛ درست روزگاري كه نوپردازان با مضمون‌ها و شعارهاي تند و تيز سياسي و اجتماعي ميدان شعر و مخاطب را در دست گرفته بودند. در چنين روزگاري منزوي به ميدان غزل آمد و عاشقانه‌هايش را سرود و سرود: عشق گاهي زندگي‌ساز است و گاهي زندگي‌سوز ‌‌/‌‌ تا پريزاد من از بهر كدامين خواهد آمد... .
به بهانه سالروز درگذشت حسين منزوي به سراغ مفتون اميني رفتيم؛ يكي از همراهان و دوستان قديمي منزوي و البته از شاعران و پيشكسوتان ادبيات معاصر كه به مانند خود منزوي آذري‌زبان است و پيشينه غزلسرايي هم دارد، اگرچه مفتون را امروز به نام شاعري نوپرداز مي‌شناسند و مي‌شناسيم.
مفتون اميني همچنين بر ديوان اشعار تركي منزوي مقدمه‌اي نوشته است و پس از درگذشت منزوي هم يكي از بهترين سوگ‌سروده‌ها غزلي بود كه مفتون اميني در ياد دوست و شاعر روزهاي دور و ديرش سرود.
آقاي مفتون اگر موافقيد گفتگو را با يك خاطره آغاز كنيم، آن هم خاطره‌اي مشترك از شما و منزوي.
ـ يك خاطره‌اي من با حسين منزوي دارم كه در كتاب «باغ بي‌برگي» مفصل نوشته شده است.
اگر اشتباه نكنم اين كتاب يادنامه‌اي براي اخوان بود؟
ـ بله، باغ بي‌برگي يادنامه‌اي مفصل بود براي زنده‌ياد مهدي اخوان ثالث، اما ارتباطش به منزوي در اين است كه روزي آقاي عبدالله صمديان كه از دوستان و شاعران خوش‌ذوق كشورمان است به همراه منزوي آمدند و گفتند كه مي‌خواهيم برويم ديدن اخوان. فكر مي‌كنم اواخر دهه ۶۰ بود يعني اواخر عمر اخوان. در آن موقع او در تهران و خيابان زرتشت ساكن بود. رفتيم و تا ديرهنگام و نيمه‌هاي شب پيش اخوان بوديم و يكي از به‌يادماندني‌ترين شب‌هاي زندگي من بود. هم شعرهاي تازه و خوبي خوانديم و شنيديم و هم اخوان بسيار سرحال بود و به شيوه و سبك خراساني برايمان تقليدهاي فراوان كرد، اما يادم هست كه درباره شعرهاي منزوي هم بسيار سخن گفت و تجليل كرد.
فكر مي‌كنيد غزل منزوي چه ويژگي‌هايي دارد كه شخصي مثل اخوان يا خود شما كه شاعري نوپرداز هستيد اين‌چنين از خواندن و شنيدن آن لذت مي‌بريد؟
ـ در جايي يكي از دوستان گفته بود كه هوشنگ ابتهاج پلي زد، منوچهر نيستاني بالاي آن رفت و حسين منزوي از بالاي آن پل عبور كرد. واقعيت اين است كه غزل حسين منزوي بي‌نظير است، تازگي و طراوتي دارد كه كمتر غزلسرايي بويژه در دوران معاصر چنين ويژگي‌هايي دارد. باور من اين است كه شعر منزوي در راس هرم ادبيات معاصر قرار دارد و نوآوري‌هاي او در غزل بي‌بديل است. غزل او به تمام معنا نوست و در عين اين تازگي و نوآوري متعهد به سنت است، يعني از قواعد و ظرفيت‌هاي سنتي شعر بيشترين استفاده را مي‌كند، اما انحراف بيجا هم ندارد و اوج لازم را هم دارد. البته اين استفاده‌اي كه گفتم منزوي از پيشينيان مي‌كند به مفهوم تقليد نيست؛ او از كسي تقليد نكرده است، شايد يك يا دو غزلش شبيه كسي باشد، اما برآيند غزلش صدا و فرمي مستقل دارد.
البته جناب ابتهاج و منوچهر نيستاني هم آثار و بويژه غزل‌هاي فاخر و ارزشمندي دارند.
ـ باور من اين است كه شعر منزوي در راس هرم ادبيات معاصر قرار دارد و نوآوري‌هاي او در غزل بي‌بديل است. غزل او به تمام معنا نوست و در عين اين تازگي و نوآوري انحراف هم نداردبله، به اين اسامي مي‌توان چهره‌هايي مثل سيمين بهبهاني يا محمدعلي بهمني را هم اضافه كرد، اما فكر مي‌كنم بسامد كارهاي منزوي در مقايسه با اين عزيزان بالاتر است. به عبارتي در كميت شعر و مجموعه‌هاي منتشر شده مانند «از شكر تا شوكران»، «حنجره زخمي تغزل»، «از ترمه و تغزل»، «با عشق در حوالي فاجعه» و «از خاموشي‌ها و فراموشي‌ها» و... حسين آثاري مي‌آفريند كه قابل مقايسه با ديگران نيست.
اگر اشتباه نكنم شما مقدمه‌اي بر ديوان اشعار تركي حسين منزوي نوشته‌ايد آثار آذري او را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
ـ شعر تركي گفتن و خوب هم گفتن واقعا دشوار است و كساني كه مقيم تهران هستند معمولا در شعر تركي گفتن كمتر موفق مي‌شوند. فكر مي‌كنم مهم‌ترين مولفه‌اي كه در موفقيت يك اثر آذري نقش دارد اين است كه شاعر بايد در موطن خودش زندگي كند. مرحوم صلاحي هم شعر تركي دارد، اما آن پختگي لازم را ندارد؛ شعر تركي منزوي هم اين‌گونه است. ببينيد، شاعر بايد ساكن روستا و شهر ترك‌زبان باشد، با اهل محل گفتگو كند و دائما اصطلاحات پنهان و فراموش شده زبان را به صورت روزمره بيان كند تا به اصطلاح دروني شود. حتي شايد به شوخي شبيه باشد، اما واقعا آب و هواي محل هم در شعر شاعر آذري‌زبان تاثير دارد. در مجموع بايد گفت شعرهاي تركي او توفيق شعرهاي فارسي‌اش را به دست نياورد.
فكر مي‌كنم حسين منزوي در مقايسه با بزرگي و درخشش آثارش و آنچه كه به تاريخ ادبيات معاصر افزوده و هديه داده است خيلي مظلوم واقع شده است، نظر شما چيست؟
ـ روزي كه او از ميان ما رفت من تهران بودم. اتفاقا بيمارستان قلب رجايي نزديك منزل بود و من به بيمارستان رفتم و هنوز كسي نيامده بود و در آن موقع واقعا احساس كردم منزوي واقعا منزوي بود، منزوي زندگي كرد و منزوي هم رفت، اما بايد بپذيريم كه مرگ براي حسين منزوي واقعا و عميقا به معناي پايان نبود و نيست و به تعبيري شايد مرگش آغازي براي درخشش و خروج منزوي از انزوا بود و تا تاريخ ادامه دارد شور غزل‌هاي او هم ادامه خواهد داشت، همان طور كه خودش سرود: شاعر تو را زين خيل بي‌دردان كسي نشناخت‌‌/‌‌ تو مشكلي و هرگزت آسان كسي نشناخت ‌/‌‌ هركس رسيد، از عشق ورزيدن به انسان گفت/‌‌ اما تو را اي عاشق انسان كسي نشناخت... .

مصاحبه : جام‌جم آنلاين
     
  
مرد

 
غزل ۱

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

خوش آن روز که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی

یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو ماند
سخن ها بر لب « سعدی » قلم ها در کف « مانی »

نظر بازی نزیبد با تو هر کس را که می بینی
امید من ! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟
     
  
مرد

 
غزل۲

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست

در من طلول آبیِ آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، امّا
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست
▄ ▄ ▄
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زان سان ، ولی آینده ما راست

دور از نوازش های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دستِ عشق با ماست
     
  
مرد

 
غزل۳

ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمه ساران ِ صاف ِسحر با صفاتر

با تو برای چه از غربت دست هایم بگویم ؟
ای دوست ! ای از غم غربت به من آشناتر

من با تو از هیچ ، از هیج توفان هراسی ندارم
ای ناخدای وجود من ! ای از خدایان خداتر

ای مرمر سینه ی تو در آن طرف پیراهن سبز
از خرمن یاس ، در بستر سبزه ها دلبرباتر

ای خنده های زلال تو در گوش ذرّات جانم
از ریزش می به جام آسمانی تر و خوش صداتر

بگذار راز دلم را بدانی : تو را دوست دارم
ای با من از رازهایم صمیمی تر و بی ریاتر

آری تو را دوست دارم ، وگر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر
     
  
مرد

 
غزل۴

لبت صریح ترین آیه ی شکوفایی است
و چشم هایت ، شعر سیاه گویایی است

چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قلّه های مه آلود ، محو و رؤیایی است

چگونه وصف کنم هیأت غریب تو را
که در کمال ظرافت ، کمال والایی است

تو از معابد مشرق زمین عظیم تری
کنون شکوه تو و بُهت من تماشایی است

در آسمانه ی دریای دیدگان تو ، شرم
گشوده بال تر از مرغکان دریایی است

شمیم وحشی گیسوی کولی ات نازم
که خواب ناک تر از عطرهای صحرایی است

مجال بوسه به لب های خویشتن بدهیم
که این بلیغ ترین مبحث شناسایی است

نمی شود به فراموشی ات سپرد و گذشت
چنین که یاد تو زودآشنا و هر جایی است

تو ــ باری ــ اینک از اوج بی نیازی خود
که چون غریبی من مبهم و مُعمّایی است

پناه غربت غمناک دست هایی باش
که دردناک ترین ، ساقه های تنهایی است
     
  
مرد

 
غزل۵

کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ
به معجزه ی تو بهارین شده است و شورانگیز

بسا شگفت که ظرفیت بهارم بود
منی که زیسته بودم مدام در پاییز

چنان به دام عزیز تو بسته است دلم
که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز

شده است از تو و حجم متین تو ، پُر بار
کنون نه تنها بیداری ام که خوابم نیز

چگونه من نکنم میل بوسه در تو ، تویی
که بشکنی ز خدا نیز شیشه ی پرهیز

هراس نیست مرا تا تو در کنار منی
بگو تمام جهانم زند صلای ستیز
▄ ▄ ▄
تو آن دیاری ، آن سرزمین موعودی
فضای تو همه از جاودانگی لبریز

شکسته ام از پس خود تمام پُل ها را
منم از تو باز نمی گردم ای دیار عزیز !
     
  
مرد

 
غزل۶

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بی زاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش هزار « آیا » وسواس هزار « اما »
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم ، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بُرّیم ، ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم ، بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید ، گفتیم که بیداریم !

من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امّید رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
     
  
مرد

 
غزل ۷

چگونه باغ تو باور کند بهاران را ؟
که سال ها نچشیده است ، طعم باران را

گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار
شکفته ها تن عریان شاخسارن را

و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را

درخت های کهن ساقه ، ساقه دار شدند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را

غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید
زلال جاریِ آواز جویباران را

نگاه کن گل من ! باغبانِ باغت را
و شانه هایش آن رُستگاه ماران را

گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه می بری از یاد ، یاد یاران را ؟
▄ ▄ ▄

درخت کوچک من ! ای درخت کوچک من !
صبور باش و فراموش کن بهاران را

به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار
صلای سُمّ سمندان شهسواران را

سوار سبز تو هرگز نخواهد آمد ، آه !
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را *
     
  
صفحه  صفحه 1 از 63:  1  2  3  4  5  ...  60  61  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA