انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 87 از 88:  « پیشین  1  ...  85  86  87  88  پسین »

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


زن

 
رباعيات

رباعى شماره1
نواب کز و نیم مه و سال جدا
این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا

امروز که طوف کعبه فرض است و ضرور
من مانده ام از کعبهٔ اقبال جدا

********* *********
رباعى شماره2
ای کرده قدوم تو سرافراز مرا
وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا

از خاک مذلتم چو برداشته ای
یک باره نگهدار و مینداز مرا

********* *********
رباعى شماره3
ای نورده آیینهٔ احساس مرا
لطف تو کلید قفل وسواس مرا

نام تو خدا کرده چو فرهاد تو نیز
بردار ز پیش کوه افلاس مرا

********* *********
رباعى شماره4
گفتند ز حادثات این دیر خراب
بر بستر درد رفته پای تو به خواب

دست الم تو را خدا برتابد
تا پای سلامتت درآید به رکاب
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره5
بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب
وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب

دادیم هزار بوسه بر یک سده
کردیم هزار سجده در یک محراب

********* *********
رباعى شماره6
آن شوخ که تکیه گاه او چشم ترست
بازوی شهان چو بالشش زیر سرت

از بس که اساس بستر او عالیست
چادر شب بسترش سپهر گرست

********* *********
رباعى شماره7
روزی که دلم خیال ابروی تو بست
وز ناز به من نمودی آن نرگس مست

تیری ز کمان خانه ابروی تو جست
در سینهٔ من تا پروسوفار نشست

********* *********
رباعى شماره8
ای قصر بلند آسمان پیش تو پست
خلقت همهٔ زیردست از روز الست

بر تافته روزگار دستم به جفا
دریاب و گرنه میرود کار ز دست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
رباعى شماره9
آصف که مهین سواد اقلیم بقاست
وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست

تا عارضه در خانهٔ دو روزش ننشاند
معلوم نشد که سلطنت از که به پاست

********* *********
رباعى شماره10
طراح که طرح این بنا ریخته است
انواع صنایع بهم آمیخته است

دهقانی باغ سحر پنداری از اوست
کز آب نهال ها برانگیخته است

********* *********
رباعى شماره11
این آب که خضر ازو بقا خواسته است
وز غیرتش آب زندگی کاسته است

از قوت فواره نگشتست بلند
کز جای ز تعظیم تو برخاسته است

********* *********
رباعى شماره12
خانی که سپهرش به سجود آمده است
مه بر درش از چرخ کبود آمده است

در سایهٔ آفتاب عیسی نسبی است
کز چرخ چهارمین فرود آمده است

********* *********
رباعى شماره13
آن طره چو دارم من بدنام ز دست
سررشتهٔ دین رفت به ناکام ز دست

تاتاری از آن سلسله در دستم بود
یک باره به داده بودم اسلام ز دست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره14
این عید حضور خان چو ملک افروزست
عید که و مه مبارک و فیروزست
کاشان به خود ار بنازد امروز بجاست
چون عید بزرگ کاشیان امروزست

********* *********
رباعى شماره15
سلاخ که آدمی کشی شیوهٔ اوست
چون ریزش خون دوست می دارد دوست
گر سر ببرد مرا نه پیچم گردن
ور پوست کند مرا نگنجم در پوست

********* *********
رباعى شماره16
اسلام که صید اهل ایمان فن اوست
دام دل و دین طرز نگه کردن اوست
خون دل عاشقان که صید حرمند
در گردن آهوان صید افکن اوست

********* *********
رباعى شماره17
این حوض که دل هلاک نظارهٔ اوست
صد آیهٔ فیض بیش دربارهٔ اوست
در دعوی اعجاز زبانیست بلیغ
آبی که زبانه کش ز فوارهٔ اوست

********* *********
رباعى شماره18
گردون که به امر کن فکان چاکرتست
فرمانده از آنست که فرمانبر توست
در سایه محال نیست خورشید که تو
خورشیدی و سایهٔ خدا بر سر توست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره19
آن فتنه که در سربلند افسرتوست
ریزنده خونها ز سر خنجر توست
در سرداری که عالمی را بکشی
قربان سرت شوم چها در سر توست

********* *********
رباعى شماره20
سلطان جهان که ماه تا ماهی ازوست
وین زینت و زیب چرخ خرگاهی ازوست
در روضهٔ سلطنت چو نخلست قدش
کارایش تشریف شهنشاهی ازوست

********* *********
رباعى شماره21
چیزی که به گل داده خدا زیبائیست
وان نیز که داده سرور ار عنائیست
اما به تو آن چه داده از پا تا سر
اسباب یگانگی و بی همتائیست

********* *********
رباعى شماره23
ای گشته وثاق کمترین مولایت
پرنور ز نعلین فلک فرسایت
پا اندازی به رنگ رخسارهٔ تو
آورده ز خجلت که کشد در پایت

********* *********
رباعى شماره22
خسرومنشی که دور خواندش فرهاد
در واقعه دیدم که به من اسبی داد
این واقعه را معبران می گویند
تعبیر مراد است مرادست مراد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره24
فرهاد ز کوه کندن بی بنیاد
آوازهٔ شهرتش در افاق افتاد
این نادرهٔ فرهاد اگر کوه نکند
صد کوه طلا به منعم و مفلس داد

********* *********
رباعى شماره25
خورشید سپهر سر بلندی بهزاد
کز مادر دهر از همه عالم زیر سرت
گفتند که بر بستر ضعف است ملول
بهر شعفش به دلف بشین باد آن ضاد

********* *********
رباعى شماره26
آزار تو دور از تن زیبای تو باد
بهبود تو خاطر اعدای تو باد
تا درد ز پای تو شود بر چیده
هر سر که بود فتاده در پای تو باد

********* *********
رباعى شماره27
بی تحفه نبرد اگرچه زین خسته نهاد
پیغام رسان رقعه به ان بحر و داد
چشمی به سواد رقعه بنده نکرد
کاهی به بهای تحفهٔ بنده نداد

********* *********
رباعى شماره28
در عهد تو کامرانی خواهم کرد
از عمر گروستانی خواهم کرد
دست چو ز تحفه کوتهست از پی عذر
در پای تو جان فشانی خواهم کرد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره29
یاری که به نیش غم دلی ریش نکرد
بر من ستم از طاقت من بیش نکرد
هرچند که انتظار بسیارم داد
آخر نه وفا به وعده خویش نکرد

********* *********
رباعى شماره30
خواهم چو جزا طرح عقاب اندازد
جرم دو جهان به جرم من ضم سازد
تا عفو که چشم کائناتست بر آن
چشم از همه پوشیده به من پردازد

********* *********
رباعى شماره31
این آب که شعلهٔ وش ز جا می خیزد
وز میل به ذیل باد می آویزد
ماناست به اشگ محتشم کز تف دل
می جوشد و از درون برون می ریزد

********* *********
رباعى شماره32
آن دست که نخل قد آدم ریزد
نخلی به نزاکت قدت کم ریزد
گر نازکیت به سر و آزاد دهند
چون باد صبا بجنبد از هم ریزد

********* *********
رباعى شماره33
گاه از همه وجه طامعم می دانند
گاه از همه باب حاتمم می دانند
می آمی زند راستی را به دروغ
آنها که زبان به این و آن می رانند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره34
ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده
آیینه که بینم این تن غم فرسود
آمد به نظر خیالی اما آن نیز
چون نیک نمود جز خیال تو نبود

********* *********
رباعى شماره35
آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود
هر ساتل به من تفقدی می فرمود
بی لطفیش امسال اگر وزن کنم
هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود

********* *********
رباعى شماره36
عفوی که ز اندازه بدر خواهد بود
ظرفش ز جهان وسیع تر خواهد بود
در ساحت صحرای گناهی که مراست
جا یافته بیش جاوه گر خواهد بود

********* *********
رباعى شماره37
این بنده که ملک نظم پیوستش بود
تسخیر جهان مرتبهٔ پستش بود
در دست نداشت غیر اشعار نفیس
در پای تو ریخت آنچه در دستش بود

********* *********
رباعى شماره38
آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود
پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود
ناچار ما چار شدیم از کرمش
راضی و ازو نیامد آن هم به وجود
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره39
چون داد قضا صیقل مرآت وجود
در شرم تو اغراق به نوعی فرمود
کاندر عقبت چشمی اگر باشد باز
عکست شود اندر رخ از آیننه نمود

********* *********
رباعى شماره40
چادر شب بستر خود ای طرفه نگار
گر شب بسر افکنی و گردی سیار
از شمع و چراغ پر شود روی زمین
وز شعشعهٔ پر ز مه سپهر سیار

********* *********
رباعى شماره41
آن طبع که چون آینهٔ پاکست زغش
از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش
آب آمده از طبیعت خویش برون
در تحت بفوق می رود چون آتش

********* *********
رباعى شماره42
در بزم حکیمان ز می شورانگیز
نی تاب نشستن است و نی پای گریز
از بهر من تنگ سراب ای ساقی
مینا به سر پیاله کج دار و مریز

********* *********
رباعى شماره43
سلاخ که ساختی به پردانی خویش
کار همه جز عاشق زندانی خویش
می میرم از انتظار کی خواهی کرد
سلاخی گوسفند قربانی خویش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
رباعى شماره44
آن ماه که در خوبی او نیست خلاف
ور مهر منیر خوانمش نیست گزاف
در خلوت خواب او فلک دانی چیست
چادر شب زرنگار بالای لحاف

********* *********
رباعى شماره45
ای جلوه ات از قامت چابک نازک
وی نخل قد تو را تحرک نازک
از بس که لطیفی قدمت تر نشود
گر به خرامی بر آب نازک نازک

********* *********
رباعى شماره46
ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ
وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ
با آن که کند کلنگ بیخ همه چیز
شاهین تو کند از جهان بیخ کلنگ

********* *********
رباعى شماره47
ای کوی تو قبله گاه ارباب قبول
بی سجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول
محراب بلند کعبهٔ ابرویت
کز دور مرا به سجده دارد مشغول

********* *********
رباعى شماره48
می کرد چو سکه حی صاحب تنزیل
نقدی که عیار بودش از اصل جلیل
سکه چو رسانید به تمییز قبول
فرق که و مه داد به شاه اسمعیل
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
صفحه  صفحه 87 از 88:  « پیشین  1  ...  85  86  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA