انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 19 از 72:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  71  72  پسین »

Saif Farghani | سیف فرغانی


زن

 
♤♤♤♤♤




بدل چه پند دهم تا دل از تو برگیرد
بجان چه چاره کنم تا رهی دگر گیرد

کسی که دل ز تو برگیرد اندر آن عجبم
که بر کجا نهد آن دل که از تو برگیرد

بیک نظر بگرفتی و مر او نیست شگفت
که آفتاب جهان را بیک نظر گیرد

اگر نقاب براندازی از جمال بشب
چراغ مرده ز شمع رخ تو در گیرد

وگر فرستی پروانه یی بگورستان
چو شمع کشته تو زندگی ز سر گیرد

فتاد در همه عالم ز عشق تو شوری
بخنده لب بگشا تا جهان شکر گیرد

بدان امید که از دامنت فشانم گرد
سر آستین مرا دیده در گهر گیرد

تو آفتاب صفت گر بعاشقان نگری
نماز شام همه رونق سحر گیرد

زآب چشم روان دیده را میسر نیست
که خاک کوی تو چون سرمه در بصر گیرد

اگر چو سیم بآتش بری ازو سکه
دل شکسته من مهر تو چو زر گیرد

مگر تو چاره کنی ور نه سیف فرغانی
کدام چاره سگالد که با تو در گیرد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




از خرگه تن من دل خیمه زآن برون زد
کز عشق لشکر آمد بر ملک اندرون زد

در سینه یی که هر سو چون خیمه چاک دارد
سلطان عشق گویی خرگاه خویش چون زد

می گفت دل کزین پس در قید عشق نایم
بیچاره آنکه لافی از حد خود فزون زد

هر کشته یی که بگرفت آن غم ورا گریبان
او آستین و دامن هردم در آب و خون زد

بیرون خود چو رفتی عالم ز دوست پردان
او را بیافت هرکو گامی ز خود برون زد

من سوختم چو عنبر تا حسن بر رخ او
گل را ز مشک خالی بر روی لاله گون زد

معذورم ار چو مجنون زنجیر دار عشقم
کز حلقهای زلفش عقلم در جنون زد

آن کآب لطف دارد ناگه چو باد بر من
بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد

از شعر سیف بیتی بشنید و شادمان شد
گل در چمن بخندد چون بلبل ارغنون زد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد
زبوی اودل وجان را خمار برخیزد

دهند گردن تسلیم سروران جهان
بهر قلاده که از زلف یار برخیزد

اسیر عشق برند از قبیلهای عرب
چو چشم هندوی تو ترکوار برخیزد

اگر زحسنش مرخلق را خبر باشد
هزار عاشقش ازهر دیار برخیزد

چواو بدلبری اندر میانه بنشیند
هزار دلشده ازهر کنار برخیزد

بروز حشر ببینی که کشته شوقش
زخوابگاه عدم صد هزار برخیزد

میان حسن و رخش ازخطش غباری هست
چو چاره تا زمیان این غبار برخیزد

چو بافراقش بنشست سیف فرغانی
بود که ازره وصل انتظار برخیزد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




چو پرده از رخ چون آفتاب برداری
زشرم روی تو نور از قمر فرو ریزد

زشرم چهره معنی نمای تو بیم است
که رنگ حسن زروی صور فرو ریزد

چو شعر بنده بخوانی ودر حدیث آیی
شکر چو آب از آن لعل تر فرو ریزد

زکان لطف تو اندر بهای خاک درت
گهر برد بعوض هرکه زر فرو ریزد

تویی چو میوه درین باغ ونیکوان زهرند
چو شاخ میوه برآرد زهر فرو ریزد

در این هوا که مرا مرغ دل بپروازست
چه جای زاغ که سیمرغ پر فرو ریزد

زدیده بر سر کوی تو سیف فرغانی
چه جای اشک که خون جگر فرو ریزد

زپسته چون تو بخندی شکر فرو ریزد
سخن بگو که زلعلت گهر فرو ریزد

زلطف لفظ (تو)آبست و لعل تو شکر
شکر زپسته وآب از شکر فرو ریزد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ملکست وصل تو بچو من کس کجا رسد
واین مملکت کجا بمن بینوا رسد

وصل ترا توانگر و درویش طالبند
وین کار دولتست کنون تا کرا رسد

در موکب سکندر بودند خلق واو
زآن بی خبر که خضر بآب بقا رسد

شاهان عصر از در من نان خوهند اگر
از خوان تو نواله بچون من گدا رسد

هر چند هست سایه لطف تو خلق را
چون آفتاب کو همه کس را فرا رسد

با بنده لایق کرم خویش جود کن
پیدا بود که همت او تا کجا رسد

رخ همچو ماه زرد شود آفتاب را
گرنه زروی تو مددش در قفا رسد

عاشق چو در ره تو قدم زد بدست لطف
تاج کرم بهر (سر) مویش جدا رسد

آن کس منم که در عوض یک نظر زتو
راضی نیم که ملک دو عالم مرا رسد

عاقل زغم گریزد ودیوانه وار ما
شادی کنیم اگر غم عشقت بما رسد

وصل تو منتهاست (که) عاشق درین طریق
از سد ره بگذرد چو بدین منتها رسد

ای محنت تو دولت صاحب دلان شده
نعمت بود گر از تو بعاشق بلا رسد

چندانکه سیف هست همین گوید ای نگار
جانا حدیث عشق تو گویی کجا رسد
من هم خدایی دارم
     
  

 
♤♤♤♤♤



هرکه در عشق نمیرد ببقایی نرسد
مرد باقی نشود تا بفنایی نرسد

تو بخود رفتی از آن کار بجایی نرسید
هرکه از خود نرود هیچ بجایی نرسد

در ره او نبود سنگ و اگر باشد نیز
جز گهر از سر هر سنگ بپایی نرسد

عاشق از دلبر بی لطف نیابد کامی
بلبل از گلشن بی گل بنوایی نرسد

سعی کردی و جزا جستی و گفتی هرگز
بی عمل مرد بمزدی و جزایی نرسد

سعی بی عشق ترا فایده ندهد که کسی
بمقامات عنایت بغنایی نرسد

هرکرا هست مقام از حرم عشق برون
گرچه در کعبه نشیند بصفایی نرسد

تندرستی که ندانست نجات اندر عشق
اینت بیمار که هرگز بشفایی نرسد

دلبرا چند خوهم دولت وصلت بدعا
خود مرا دست طلب جز بدعایی نرسد

خوان نهادست و گشاده در و بی خون جگر
لقمه یی از تو توانگر بگدایی نرسد

ابر بارنده و تشنه نشود زو سیراب
شاه بخشنده و مسکین بعطایی نرسد

سیف فرغانی دردی ز تو دارد در دل
می پسندی که بمیرد بدوایی نرسد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



دل شد ز دست و دست بدلبر نمی رسد
مرده بجان و تشنه بکوثر نمی رسد

غواص بحر عشق چو ماهی بدام جهد
چندین صف گرفت و بگوهر نمی رسد

شاخ درخت وصل بلندست و سر کشید
آنجا که دست دولت ما بر نمی رسد

گر وصل دوست می طلبی همچو من گدا
درویش باش کآن بتوانگر نمی رسد

عاشق بکوی او بدو دل ره نمی برد
عنقا بآشیانه بیک پر نمی رسد

پای طلب ز کوی محبت مگیر باز
هر چند تاج وصل بهر سر نمی رسد

ای مفلسان کوی تو درویش خوانده
آن شاه را که نانش ازین در نمی رسد

توسا کنی چو کعبه و عاشق چو حاجیان
بسیار سعی کرده بتو در نمی رسد

با عاشقان تو نکند همسری ملک
هرگز عرض بپایه جوهر نمی رسد

من خامشی گزینم ازیرا بهیچ حال
در وصف تو زبان سخن ور نمی رسد

هر بیت بنده قصه دردیست سوزناک
لیکن چه سود قصه بداور نمی رسد

از من چو آفتاب نظر منقطع مکن
کز هیچ معدنی بتو این زر نمی رسد

هرگز بعاشقان تو ملحق نگشت سیف
بیچاره خرسوار بلشکر نمی رسد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




بسی گفتم ترا گر یاد باشد
که دم بی یاد جانان باد باشد

دل ویران بعشق تست معمور
جهان ای جان بعدل آباد باشد

خلاف عشق کردن کار نفس است
خلاف هود کار عاد باشد

همه کس را نباشد جوهر عشق
همه آهن کجا پولاد باشد

کسی کو نیست عاشق آدمی نیست
چو شاهین صید نکند خاد باشد

تویی سلطان حسن و بنده تست
کسی کز هر دو کون آزاد باشد

ترا عاشق بسی و من از ایشان
چنانم کز الوف آحاد باشد

عجب نبود که شیرین شکر را
بهر خانه مگس فرهاد باشد

زمن گر زر ستانی نیست بی داد
وگر جانم ستانی داد باشد

درین ره ترک نان آب حیوتست
که خون خویش خوردن زاد باشد

کتب شویم چو کودک تخته خویش
مرا گر عشق تو استاد باشد

بر من آیت قرآن عشقست
حدیثی کش بتو اسناد باشد

بحضرت سیف فرغانی سخن برد
ببذل زر سخی معتاد باشد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




دل زنده بدرد عشق باشد
بی درد چه مرد عشق باشد

چون روح نمیرد آن دلی کو
بیمار ز درد عشق باشد

دل از همه نقشها شود پاک
تا مهره نرد عشق باشد

از خاک چو لاله سرخ روید
آن روی که زرد عشق باشد

با خاک چه کار دارد آن روی
کآلوده بگرد عشق باشد

با جان جهان کجا شود جفت
آن مرد که فرد عشق باشد

گردن نکند تحمل سر
آنجا که نبرد عشق باشد

دل پاک شود ز خار هستی
تا گلشن ورد عشق باشد

زین درد بمرد سیف اگر چه
دل زنده بدرد عشق باشد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




سعادت دل دهد آنرا که چون تو دلستان باشد
نمیرد تا ابد آنکس که او را چون تو جان باشد

رخت در مجمع خوبان مهی بر گرد او انجم
تنت در زیر پیراهن گل اندر پرنیان باشد

نگاری را که موی او سر اندر پای او پیچد
کجا همسر بود آنکس که مویش تا میان باشد

چو چشم و ابرویش دیدی ز مژگانش مشو غافل
بترس ای غافل از مستی که تیرش در کمان باشد

گه از عارض عرق ریزد که گل زو رنگ و بو گیرد
گه از پسته شکر بارد که آب از وی روان باشد

زمین از روی او پر نور و با خورشید رخسارش
فراغت دارم از ماهی که جایش آسمان باشد

حدیث او کسی گوید که دایم چون قلم او را
زبان اندر دهان نبود دهان اندر زبان باشد

چو کرد او آستین افشان و در رقص آمد آن ساعت
بسروی ماند آن قامت که شاخش گل فشان باشد

بگرد او همی گردم مگر آن خود خواند
وگر گردشکر گردد مگس کی اهل آن باشد

اگرچه حد من نبود چه باشد گر چو من مسکین
چو سگ بیرون در خسبد چو در بر آستان باشد

بسی با درد عشق او بکوشید این دل غمگین
طبیعت با مرض لابد بکوشد تا توان باشد

چو گل پیدا شود بلبل بنالد، سیف فرغانی
چو بلبل می کند افغان که گل تا کی نهان باشد

چو مجنون با غم لیلی بخواهد از جهان رفتن
ولیکن قصه دردش بماند تا جهان باشد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 19 از 72:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  71  72  پسین » 
شعر و ادبیات

Saif Farghani | سیف فرغانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA