ارسالها: 1615
#1
Posted: 7 Aug 2011 12:27
ابوسعید ابوالخیر
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#4
Posted: 12 Aug 2011 07:35
دیدار با ابن سینا
داستان ملاقات او با ابن سینا که در کتاب اسرارالتوحید آمده بسیار معروف است:
خواجه بوعلی [سینا] با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند و به خلوت سخن میگفتند که کس ندانست و نیز به نزدیک ایشان در نیامد مگر کسی که اجازت دادند و جز به نماز جماعت بیرون نیامدند، بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من میدانم او میبیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ سؤال کردند کهای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما میبینیم او میداند.
سخنان و داستانهایی درباره ابوسعید
چنانکه در برخورد وی با ابن سینا میتوان این نکته را دریافت. در این دیدار با یکدیگر سه شبانه روز به خلوت سخن گفتند که کس ندانست. بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی سینا برفت، شاگردان او سؤال کردند که شیخ را چگونه یافتی گفت: هر چه میدانم، او میبیند. مریدان از شیخ سئوال کردند کهای شیخ بوعلی را چگونه یافتی گفت: هر چه ما میبینیم او میداند. بوسعید همچون حلقه استواری زنجیره سنتهای عرفانی قبل از خودش را به حلقه نسلهای بعد از خویش پیوند میدهد. وی تصوف را عبارت از آن میداند که: «آنچه در سرداری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.»با اینکه در روزگار حیاتش مورد هجوم متعصبان مذهبی بود و اتهام لاابالیگریهای او در همان عصر حیاتش تا اسپانیای اسلامی یعنی اندلس رفته بود. ابن خرم اندلسی در زمان حیات او در باب او میگوید: «شنیدهایم که به روزگار ما در نیشابور مردی است از صوفیان با کنیه ابوسعید ابوالخیر که گاه جامه پشمینه میپوشد، و زمانی لباس حریر که بر مردان حرام است، گاه در روز هزار رکعت نماز میگذارد و زمانی نه نماز واجب میگزارد نه نماز مستحبی و این کفر محض است. پناه بر خدا از این گمراهی.» با وجود این قدیس دیگری را نمیشناسیم که مردم تا این پایه شیفته او باشند و چهره او به عنوان رمز اشراق و اشراف بر عالم غیب به گونه نشانه و رمزی درآمده باشد آن گونه که بوعلی رمز دانش و علوم رسمی است.
ابوسعید نسبت به دو صوفی قبل از خودش بایزید بسطامی و حلاج که در تاریخ عرفان مهمترین مقام را دارند، اراداتی خاص داشتهاست. وی در محیطی که اکثریت صوفیان، حلاج را کافر میدانستند و گروهی مانند امام قشیری در باب او با احتیاط و سکوت برخورد میکردند او را به عنوان نمونه عیار و جوانمردی میدانست که به گفته خودش در اسرار التوحید «درعلوم حالت در مشرق و مغرب کسی چون او نبود.»وی در فقه و کلام و منطق و حدیث و تفسیر و دیگر علوم رایج عصر از چهرههای ممتاز به شمار میرفتهاست. ابوسعید بزرگترین علمای عصر از قبیل ابوعلی زاهدبن احمدفقیه و قفال مروزی و ابوعبدالله خضری سالهای دراز به تحصیل علوم اشتغال داشتهاست. از جمع استادان او که بگذریم وی با عده زیادی از فقها و محدثین و ادیبان و شاعران عصر خود روابط دوستانه و عادلانه داشتهاست. نه تنها داستانهای اسرارالتوحید بلکه اسناد تاریخی غیرصوفیانه نیز گواهند بر اینکه علمای بزرگی چون ابومحمد جوینی پدر امام الحرمین که از بزرگترین علمای نیشابور در این عصر بود با وی روابط دوستی داشتهاست. بوسعید در تاریخ چهارم شعبان ۴۴۰ هجری در میهنه وفات یافت. مدفن وی در مشهد در برابر سرایش قرار دارد. شیخ را گفتندبه شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتند) " فلان کس بر روی آب میرود(راه میرود)! گفت: «سهل است(آسان است)! وزغی(قورباغه) و صعوهای(پرنده کوچک آوازخوان) نیز بروی آب میرود» گفتند که: «فلانکس در هوا میپرد!» گفت: «زغنی(نوعی پرنده از راستهٔ بازهاست) ومگسی در هوا بپرد». گفتند: "فلان کس در یک لحظه از شهری بشهری میرود. شیخ گفت: "شیطان نیز در یک نفس(یک لحظه) از مشرق بمغرب میشود(میرود)، این چنین چیزها را بس(بسیار) قیمتی(ارزش) نیست. مرد(انسان واقعی) آن بود(آن کس میباشد) که در میان خلق بنشیند و برخیزد وبخسبد(بخوابد) وبا خلق ستدوداد کند(معامله) وبا خلق در آمیزد(در ارتباط باشد) ویک لحظه از خدای غافل نباشد.
هرمان اته، خاورشناس آلمانی او را یکی از مبتکرین قالب رباعی در ایران دانستهاست
آثار
کتابهایی که براساس سخنان بوسعید تالیف شدهاست عبارتند از:
اسرار توحید فی مقامات شیخ ابی سعید تالیف محمدبن منور
رساله حالات و سخنان شیخ ابوسعید گردآورنده: ابوروح لطف الله نوه ابوسعید
سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر
به رغم اینکه وی در معارف صوفیه اثری مهمی تالیف نکردهاست اما از شواهد و قرائن برمی آید که در ذهن ابوسعید، یک جهان بینی عرفانی، به صورت کل و منظم شکل یافته بود.
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#5
Posted: 12 Aug 2011 07:36
رباعی شمارهٔ ۱
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
رباعی شمارهٔ ۲
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بیمنت خلق یا علی الاعلا
رباعی شمارهٔ ۳
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
رباعی شمارهٔ ۴
منصور حلاج آن نهنگ دریا
کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان میآورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
رباعی شمارهٔ ۵
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#6
Posted: 12 Aug 2011 07:37
رباعی شمارهٔ ۶
ای شیر سرافراز زبردست خدا
ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
آزادم کن ز دست این بیدستان
دست من و دامن تو ای دست خدا
رباعی شمارهٔ ۷
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را
رباعی شمارهٔ ۸
گفتی که منم ماه نشابور سرا
ای ماه نشابور نشابور ترا
آن تو ترا و آن ما نیز ترا
با ما بنگویی که خصومت ز چرا
رباعی شمارهٔ ۹
هرگاه که بینی دو سه سرگردانرا
عیب ره مردان نتوان کرد آنرا
تقلید دو سه مقلد بیمعنی
بدنام کند ره جوانمردان را
رباعی شمارهٔ ۱۰
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#7
Posted: 12 Aug 2011 07:37
رباعی شمارهٔ ۱۱
گر بر در دیر مینشانی ما را
گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست
خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
رباعی شمارهٔ ۱۲
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را
کارم به دعا چو برنمیآید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
رباعی شمارهٔ ۱۳
پرسیدم ازو واسطهٔ هجران را
گفتا سببی هست بگویم آن را
من چشم توام اگر نبینی چه عجب
من جان توام کسی نبیند جان را
رباعی شمارهٔ ۱۴
از زهد اگر مدد دهی ایمان را
مرتاض کنی به ترک دینی جان را
ترک دنیا نه زهد دنیا زیراک
نزدیک خرد زهد نخوانند آن را
رباعی شمارهٔ ۱۵
تسبیح ملک را و صفا رضوان را
دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
دیبا جم را و قیصر و خاقان را
جانان ما را و جان ما جانان را
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#8
Posted: 12 Aug 2011 07:38
رباعی شمارهٔ ۱۶
ای دوست دوا فرست بیماران را
روزی ده جن و انس و هم یاران را
ما تشنه لبان وادی حرمانیم
بر کشت امید ما بده باران را
رباعی شمارهٔ ۱۷
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را
رباعی شمارهٔ ۱۸
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکدهای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
رباعی شمارهٔ ۱۹
تا درد رسید چشم خونخوار ترا
خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز
دردی نرسد نرگس بیمار ترا
رباعی شمارهٔ ۲۰
در دیده بجای خواب آبست مرا
زیرا که بدیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خوابست مرا
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#9
Posted: 12 Aug 2011 07:39
رباعی شمارهٔ ۲۱
آن رشته که قوت روانست مرا
آرامش جان ناتوانست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن
پیوند چو با رشتهٔ جانست مرا
رباعی شمارهٔ ۲۲
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
رباعی شمارهٔ ۲۳
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
رباعی شمارهٔ ۲۴
آن عشق که هست جزء لاینفک ما
حاشا که شود به عقل ما مدرک ما
خوش آنکه ز نور او دمد صبح یقین
ما را برهاند ز ظلام شک ما
رباعی شمارهٔ ۲۵
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#10
Posted: 12 Aug 2011 07:39
رباعی شمارهٔ ۲۶
مستغرق نیل معصیت جامهٔ ما
مجموعهٔ فعل زشت هنگامهٔ ما
گویند که روز حشر شب مینشود
آنجا نگشایند مگر نامهٔ ما
رباعی شمارهٔ ۲۷
مهمان تو خواهم آمدن جانانا
متواریک و ز حاسدان پنهانا
خالی کن این خانه، پس مهمان آ
با ما کس را به خانه در منشانا
رباعی شمارهٔ ۲۸
من دوش دعا کردم و باد آمینا
تا به شود آن دو چشم بادامینا
از دیدهٔ بدخواه ترا چشم رسید
در دیدهٔ بدخواه تو بادامینا
رباعی شمارهٔ ۲۹
گه میگردم بر آتش هجر کباب
گه سر گردان بحر غم همچو حباب
القصه چو خار و خس درین دیر خراب
گه بر سر آتشم گهی بر سر آب
رباعی شمارهٔ ۳۰
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب
کز جمع کتب نمیشود رفع حجب
در طی کتب بود کجا نشهٔ حب
طی کن همه را بگو الی الله اتب
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد