ارسالها: 8911
#601
Posted: 14 Mar 2013 20:54
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۱ »
گیرم که تو را شوخی آتش باشد
با نقش و نگار عالمت خوش باشد
گر معنی هر نقش نیابی، باشی
آن مرده که در قبر منقش باشد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۲ »
چون عشق به کام مشتری کار کند
وز جنس غم آرایش بازار کند
یک جو به هزار جان فروشد از غم
تا زاری ای از پی ات خریدار کند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۳ »
عرفی همه بود رنگ، بی گفت و شنید
سوداگر معصیت بدین مایه که دید
زین گونه متاع ها که من می بینم
بر بند که ناگشوده خواهند خرید
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۴ »
تا کی برت اظهار عدم نتوان کرد
یک مو ز رعونت تو کم نتوان کرد
دامن به میان برزده خواهی رفتن
جایی که کلاه گوشه خم نتوان کرد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۵ »
ای آن که ز درد رسته ای، شرمت باد
فارغ ز بلا نشسته ای، شرمت باد
تو سنگ دلی و تهمت بی اثری
بر جلوهٔ حسن بسته ای، شرمت باد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#602
Posted: 14 Mar 2013 20:56
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۶ »
در علم و عمل چو ذوفنون آید مرد
آرایش بیرون و درون آید مرد
از معرکه بی زخم برون آید مرد
وز پردهٔ کار غرق خون آید مرد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۷ »
ای آهوی فتنه سنبلت را به کمند
در دام فریبت اهل ایمان در بند
بعد از تو به نزد ماست اسلام عزیز
نازی که ز هم بریزد آن ترک بلند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۸ »
ای خواجه چو از تو مرگ جان خواهد برد
اسباب زمانه هم زمان خواهد برد
پیچیدن تن در کفن دیبا چیست
بگذار کفن، سگ استخوان خواهد برد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۱۹ »
گر دل بردم عشوه نمایی چه شود
یابد دلم از عشوه صفایی چه شود
صد کعبه و سومنات آبادان است
معمور شود کلیسیایی چه شود
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۲۰ »
خوش آن که شراب همتم مست کند
آوازهٔ امید مرا پست کند
گر دست زنم به کام، در دست دگر
شمشیر دهم که قطع آن دست کند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#603
Posted: 14 Mar 2013 20:58
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۲۱ »
عرفی نه مرا حاصل کان می باید
محصول زمین و آسمان می باید
آن کو به قناعت مثل آید، او را
گر هیچ نه، گنج شایگان می باید
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۲۲ »
عرفی لب معنی ام دم از نور زند
آتش به نهاد شجر طور زند
منصور دم از بی ادبی می زد و من
مرغ ادبم نغمهٔ منصور زند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۲۳ »
توفیق گذشته گر به ما باز آید
این بخت عجوز بر سر ناز آید
شاهین کرم گر بگشاید پر و بال
بس طایر بسمل که به پرواز آید
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« رباعی شماره ی ۱۲۴ »
بی یاد لب تو خضر دل مرده شود
بی فیض رخت بهشت پژمرده شود
پژمرده شود دلم ز تاثیر غمت
از آتش اگر کباب افسرده شود
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#604
Posted: 14 Mar 2013 20:58
تک قصیده ی عرفی شیرازی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« متاع درد »
ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
نور حیرت در شب اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته
از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا
معرفت کو تیر حکمی بر نشان انداخته
ای به طبع باغ کون از بهر برهان حدوث
طرح رنگ آمیزی از فصل خزان انداخته
سرعت اندیشه را افکنده در دامان تیر
عادب خمیازه در جیب کمان انداخته
در چمن های محبت هر قدم چون کربلا
از نسیم عشوه فرش ارغوان انداخته
مرغ طبع اندر هوای معصیت نگشوده بال
عفو تو شاهین رحمت را بر آن انداخته
سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز
فرش استبرق به زیر سایبان انداخته
طعمه ی عشق تو را از مغز جان آورده ام
آن هما تا سایه بر این استخوان انداخته
ای مذلت را روایی داده در بازار عشق
عزت و شأن را از اوج عز و شأن انداخته
هر کجا تاثیر غم را داده ای اذن عموم
شادی راحت فشان را ناتوان انداخته
زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون
نو عروسان غمت را مو کشان انداخته
فیض را نازم که هر کس پا به راهت مانده است
دل به دست آورد و جان را از میان انداخته
صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل
در کمند طره ی عنبر فشان انداخته
کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز
کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته
طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل
ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته
شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن
کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته
دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی
جوهر اول علم بر آستان انداخته
حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال
جام آب زندگی از دست جان انداخته
وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون
نطق را در معرض عقداللسان انداخته
در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی
منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته
من که باشم عقل کل را ناوک انداز ادب
مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته
مست ذوق عرفی ام کز نغمه ی توحید تو
لذت آوازه در کام جهان انداخته
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#605
Posted: 15 Mar 2013 22:08
« دانلود دیوان دست نویس عرفی شیرازی از سه آپلودسنتر معروف دنیا »
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#606
Posted: 15 Mar 2013 22:11
« پست های تاپیک توسط مدیر تالار ادبیات ویرایش شد. »
پـــــایــــــــان
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
صفحه 61 از 61