انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

Victor Hugo | ویکتور هوگو


مرد

 
ویـــکـــتــــور هـــــــوگـــــــــو


ويكتور هوگو شاعر فرانسوي ( 1802- 1855)


«ويكتور ماري هوگو» بزرگترين شاعر قرن نوزدهم فرانسه و شايد بزرگترين شاعر در عرصه ادبيات فرانسه و نيز داستان نويس، درام نويس و بنيانگذار مكتب رومانتيسم، در بيست و ششم فوريه 1802متولد شد. وي سومين پسر كاپيتان« ژوزف لئوپولد سيگيسبو هوگو» ( بعدها به مقام ژنرالي نائل آمد) و«سوني تره بوشه» بود. هوگو به شدت تحت نفوذ و تاثير مادر قرار داشت. مادر وي از سلطنت طلبان و از پيروان متعصب آزادي به شيوه ولتر بود و تنهابعد از مرگ مادر بود كه پدرش، آن سرباز شجاع، توانست علاقه و محبت فرزندش را نسبت به خود برانگيزد.

سال هاي كودكي ويكتور در كشورهاي مختلف سپري شد. به مدت كوتاهي در كالج نجيب زادگان واقع در مادريد اسپانيا درس خواند و در فرانسه، تحت تعليمات معلم خصوصي خود پدر ريويير، كشيش بازنشسته قرار گرفت. در سال 1814 به دستور پدر وارد پانسيون كورد يير شد و بخش اعظم تحصيلات ابتدايي را در آنجا گذراند.
تكاليف مدرسه مانع از مطالعه آثار معاصران، به ويژه شاتوبريان و نيز مانع از نگارش تصنيفات اديبانه او نشد. سرودن شعر را با ترجمه اشعار ويرژيل آغاز كرد و همراه با اين اشعار، قصيده بلندي در وصف (سيل) سرود.
شعر بلند «شادي مطالعه در لحظه لحظه ی حيات»، او را به جمع شاعران پيوند داد و در همين سالها (قبل از بيست سالگي) نخستين قصه بلند خود ، يعني كتاب Bug Jargal‏ را منتشر كرد و با انتشار اين كتاب به جمع ادبا راه يافت.
در سال 1821 با انتشار كتاب« نوتردام دوپاري» ، كه بعد از بينوايان بزرگترين اثر اوست، شهرتي فراگير يافت.

در سال 1822 با « آدل فوشه» دوست دوران كودكي خود، ازدواج كرد.در سال 1827 « درام كرمول» را نوشت و مقدمه اي مفصل براي آن آورد كه خود كتابي مستقل بوده و اهميت آن به مراتب فراتر از خود درام است. اين مقدمه را مي توان «مرامنامه مكتب رومانتيسم» دانست و با همين مقدمه، رومانتيسم به عنوان مكتبي مستقل آغاز مي شود و بدين گونه، هوگو مكتبي به نام « رومانتيسم» را بنيان مي نهد.
او معتقد بود كه هر آنچه كه در طبيعت است، به هنر تعلق دارد و در مقدمه كرمول نوشت:
« ... بشر در طول حيات خود، پيوسته يك نوع تمدن و يك نوع جامعه نداشته است. بشريت مانند هر يك از واحدهاي خود، يعني انسانها، بزرگ شده، باليده،به بلوغ رسيده و آن گاه به پيري پر عظمت خود رسيده است. پيش از دوراني كه جامعه امروز آن راعهد عتيق مي خواند، دوره اي بوده كه «عهد افسانه» نام داشته و بهتر بود «عصر آغازين» خوانده شود. از آنجا كه شعر،آينه انديشه هاي آدمي است، پس شعر نيزاين سه دوره عهد آغازين،عهد عتيق و عهد جديد را طي كرده است. اشعار غنايي، زاييده عهد آغازين است و خاستگاه اشعار حماسي،عهد عتيق و درام، پرورده عهد جديد است. نغمه وغنا ابديت را ساز مي كند. ماهيت غنا، طبيعي بودن، خصوصيت دومي (حماسه)، سادگي و صفت سومي (درام)، حقيقي بودناست. قهرمانان اشعار غنايي، اشخاص بزرگي چون آدم، قابيل و نوح بودند. قهرمانان حماسه ها، پهلوانان غول صفتي چون آشيل، هركول، آژاكس، پرومته و آگاممنون بودند و قهرمانان درام جز انسانهاي عادي نيستند، كساني چون هاملت، مكبث، اتللو و... ».
هوگوي جوان، عصري نو در تاريخ ادبيات جهان گشود؛ عصري كه عنوان « رمانتيسم» به خود گرفت. از اين زمان به بعد ، هوگو دوستداران بسيار يافت واز 1829 تا 1843 سال هاي بالندگي و كاميابي او بود و در اين دوران، دهها رمان و منظومه سرود. در سال 1845 از طرف شاه به مجلس اعيان دعوت شد.

انتخاب وي اعتراضات فراوانيرا برانگيخت و به مدت سه ماه، درگيري هايي آغاز شد كه سرانجام ،بهگوشه گيري هوگو انجاميد و هوگو در انزواي تمام، شاهكار انسان دوستانه خود، « بينوايان» را به رشته تحرير درآورد. با وقوع انقلاب 1848 فترتي در قصه نويسي هوگو پيدا شد و بطور فعال وارد جريانات سياسي گرديد. در دسامبر همان سال، از كانديداتوري لويي ناپلئون براي پست رياست جمهوري حمايت كرد و براي مدتي، حامي حزب محافظه كار و رياست جمهوري بود، ليكن بالاخره از او دوري گزيد و در نطق تاريخي 18 ژانويه 1851 در بررسي قانون اساسي گفت :«چون زماني ناپلئون كبير داشته ايم، بايد ناپلئون حقير نيز داشته باشيم؟»
بعد از كودتاي 2 دسامبر 1851 به بروكسل گريخت و در تبعيد دراز مدت خود ، آثار بزرگي را تدوين نمود. سرانجام، در سال 1870با سقوط ناپلئون سوم به ميهن بازگشت. او به مدت چند سال، مظهر مخالفت با امپراتوري و طرافدار جمهوري بود. در سال 1871 به مجلس ملي راه يافت، ولي خيلي زود از نمايندگي مجلس كناره گرفت.
در سال 1874 در كمال بي اعتنايي نسبت به نقد هاي تاريخي ناتوراليست ها، كتاب « نود و سه» را به رشته تحرير درآورد.
در سن هفتاد و پنج سالگي، كتاب دلنشين«هنر پدر بزرگ بودن» را نوشت؛ اما باز هم به دنياي سياست گرايش داشت و در سال 1876 به مجلس سنا راه يافت. در فوريه 1881 به مناسبت ورود به سن هشتاد سالگي، مراسم با شكوهي به افتخار وي بر پا گرديد كه كمتر كسي به زمان حيات خود، چنين افتخاري را كسب كرده است.
ويكتور هوگو در ماه مي سال 1885 بعد از يك دوره بيماري در گذشت؛ ليكن با بر جاي گذاردن اشعار و داستان هاي شكوهمند، نامش براي هميشه جاويد ماند.


● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ویکتور هوگو+شاعر+شاعر فرانسوی+داستان نویس+درام نویس+بنیانگذار مکتب رومانتیسم+زندگینامه هوگو+بیوگرافی هوگو+اشعار هوگو+نوشته های هوگو+شعر هوگو درباره ی ایران+شعر شاه ایران+مجسمه ی هوگو+مقبره ی هوگو+نامه ی هوگو به پسرش+آثار هوگو+آثار آغاز نوجوانی+آثار نوجوانی هوگو+شعر های هوگو+نمایش نامه های هوگو+رمان های هوگو+دین هوگو+هوگو و سیاست+پروین و هوگو+سخنان ماندگار هوگو+هوگو و عشق+شعر هوگو در مرگ دخترش+رمان ها ی هوگو+رمان ‎کارگران دریا‎+رمان گوژپشت نتردام+رمان مردی که می خندد+رمان بینوایان+دانلود رمان های هوگو+اشعار هوگو+آرزو های هوگو+دیوان اشعر+دیوان اشعار هوگو+چهار دیوان شعر+پیامبر در نگاه هوگو+‎ویکتور هوگو و تبعید‎+‎دانلود کتاب زیبای آخرین روز یک محکوم ‏
هله
     
  ویرایش شده توسط: mereng   
مرد

 
این تاپیک رو با شعری زیبا از ویکتور هوگو در وصف ایران آغاز میکنم

شاه ایران
شاه ایران، نگران و هراس آلود، سکونت دارد
زمستان در اصفهان، تابستان در تفلیس
در باغ، یک بهشت واقعی غرق گل سرخ
بین گروهی مردان مسلح، از ترس بستگانش
و همین باعث می شود که گاه برای تخیل بیرون رود
او یک بامداد، در دشت، یک چوپان دید
چوپان پیری که پسرش را همراه داشت :پسر زیبای جوان
از او پرسید : اسمت چیست پیرمرد؟
پیرمرد که در میان بزغاله هایش می رفت و می خواند، آوازش را قطع کرد وگفت:
اسمم کرم است
خانه ام پای یک تخته سنگ معلق زیر یک بام است که از نی ساخته ام
و آنجا با پسرم زندگی می کنم که دوستم می دارد و به همین دلیل است که آواز می خوانم
همانطور که سابقاً حافظ می خواند وحالا سعدی می خواند
و همانطور که زنجره در ساعت ظهر جیرجیر می کند
در آن هنگام، جوانک با چهره حجب آلود و دلنشین
دست پدر نغمه سرایش را بوسید و او باز به خواندن پرداخت
همانطور که حالا سعدی می خواند، همانطور که سابقاً حافظ می خواند
شاه گفت:
آیا این دوستت دارد؟ با آنکه پسرت است؟..
هله
     
  
مرد

 
نامه ی ویکتورهوگو به پسرش


قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد .
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ...
برخی نا دوست و برخی دوستدار ...
که دست کم یکی میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی ...
نه کم و نه زیاد... درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزومندم مفید فایده باشی، نه خیلی غیر ضروری ...
تا در لحظات سخت،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تورا سر پا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ...
چون این کار ساده ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند،
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی .
وامیدوارم اگر جوان هستی،
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی،
و اگر رسیده ای، به جوان نمایی اصرار نورزی،
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی ...
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد .
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی، زیرا در عمل به آن نیازمندی ...
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
» این مال من است «
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان اگر مرد باشی، آرزومندمزن خوبی داشته باشی ...
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی،
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فرداشادمان،
بازهم از عشق حرف برانید تا از نو آغاز کنید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهمشد،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ..
هله
     
  
مرد

 
ویکتورهوگو در سالهای مختلف


۱۸۱۴ ـ ۱۸۰۲

در سال ۱۸۰۲ م دیده به جهان گشود. سال‌های کودکی ویکتور در کشورهای گوناگون سپری شد. مدت کوتاهی در کالج نجیب‌زادگان، واقع در مادرید اسپانیا، درس خواند و در فرانسه از تعلیم معلم خصوصی خود پدر ریو ییر، کشیش بازنشسته، بهره برد. در سال ۱۸۱۴م به دستور پدر وارد پانسیون کوردییر شد و بخش اعظم تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراند. تکالیف مدرسه مانع از مطالعۀ آثار معاصران،به‌ویژه شاتوبریان، و نگارش تصنیفات ادیبانۀ او نشد. سرودن شعر را با ترجمۀ اشعار ویرژیل آغاز کرد و همراه این اشعار، قصیدۀ بلندی در وصف «سیل» سرود.

۱۸۱۶

در سال ۱۸۱۶م درحالی‌که هوگو چهارده سال بیش نداشت در یادداشتی نوشت: «می‌خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ». هوگوی نوجوان تصمیم خود را گرفته بود و با جدیت شروع کرد به نوشتن. وی، که از قریحۀ شاعری برخوردار بود، به این نکته پی برد که شعر حرفه‌ای است که نخست باید فنون آن را فرا گرفت؛ پس با تمرین‌های مداوم به آموختن علم عروض و فن معانی و بیان روی آورد.

۱۸۱۸

هفده‌ساله بود که با برادرانش به نشر مجلۀ «کنسرواتور لیترر» دست زد. انتشار این مجله تا ماه مارس ۱۸۲۱م ادامه یافت. او در مجلۀ کنسرواتور لیترر مقاله‌های فراوان انتقادی با قضاوتی ساده و در خور توجه را منتشر کرد. نخستین شکل رمان خود را نیر، که در ۱۸۱۸م به نام «بوگ ژارگال» نوشته بود، در این مجله عرضه کرد. این رمان که دربارۀ انقلاب سیاهان بود، وی را از نظر ادبی نویسنده‌ای پیشرفته معرفی می‌کرد.

۱۸۲۱

هوگو در سال ۱۸۲۱م مادرش را از دست داد. او به شدت تحت نفوذ و تأثیرمادرش، سونی تره بوشه، بود که از سلطنت‌طلبان و پیروان متعصب آزادی به شیوۀ ولتر به شمار می‌آمد و پس از مرگ مادر بود که پدرش، کاپیتان ژوزف لئوپولد سیگیسبوهوگو، (بعدها به مقام ژنرالی نائل آمد) توانست علاقه و محبت فرزندش را نسبت به خود برانگیزد؛ زیرا هوگو از کودکی از سوء تفاهمات و اختلاف پدر و مادر خود رنج می‌برد. او کودکی و اوایل جوانی‌اش را با برادران خود نزد مادر و در خانه‌ای در پاریس گذراند. خاطرات باغچۀ بزرگ آن خانه، که هنوز حالت طبیعی و وحشی‌اش را حفظ کرده بود، در شعرهای مشهور هوگو منعکس شده است.

۱۸۲۳

هوگو در بیست‌سالگی نخستین دیوان خود را به نام «اودهاو اشعار گوناگون» منتشر کرد که موفقیت بسیار به دست آورد و در اکتبر همان سال با دوست دورۀ کودکی‌اش، آدل فوشه، که به سبب تهی دستی نویسنده و اختلاف خانوادگی، مدت‌ها خواستگاری‌اش بدون جواب مانده بود، ازدواج کرد. پس از آن رمان «هان ایسلندی» را در سال ۱۸۲۳م منتشر کرد که از نظر قالبو مبنا بیش از آثار گذشته‌اش جنبۀ رمانتیک داشت.

۱۸۲۴

هوگو یک سال بعد، در سال ۱۸۲۴م، دیوان «اودهای جدید» را عرضه کرد. این دیوان‌ها هوگو را در نظر نسل جدید ادبی استاد انکارناپذیر تازۀ شعر معرفی کرد. دیباچه‌ای که هوگو برای چاپ‌های متوالی اودها می‌نوشت و در آن جنبۀ زیبایی‌شناسی را به صورتی گسترده تفسیر می‌کرد از تحولی در هنرشاعری و نویسندگی خبر می‌داد.

۱۷۲۷

ویکتور هوگو در سال ۱۸۲۷م «درام کرامول» را نوشت و مقدمه‌ای مفصل برای آن نوشت که خود کتابی مستقل بود و اهمیت آن به مراتب فراتر از خود درام است. این مقدمه را می‌توان اعلامیه‌ای برای نهضت رمانتیسم دانست. از این زمان به بعد هوگو پیشرو مکتب رمانتیسم معرفی شد. در این سال‌ها فرزندانش به دنیا آمدند و پدرش درگذشت.

۱۸۲۹

در سال ۱۸۲۹م دیوان شرقیات را منتشر کرد قدرت توصیف مناظر خیال‌انگیز، روشنی رنگ‌های محلی، خاصه مهارت درعلم بدیع به اشعار ادراکی متفاوت با گذشته داده و الهام گرفتن از روشنی ودرخشندگی شرق به آنها رنگ تازه‌ای بخشیده بود. با همت هوگو، لارماتین ووینیی، موفقیت رمانتیسم در قلمرو شعر غنایی تثبیت گشت، اما هنوز سنت کلاسیک در قلمرو تئاتر خدشه‌ناپذیر به نظر می‌آمد؛ البته رمانتیسم بیش از اینکه جریانی ادبی و هنری باشد، مرحله‌ای از حساسیت اروپایی است که نخست در اواخر قرن هیجدهم در انگلستان و در آلمان و سپس در قرن نوزدهم در فرانسه، در ایتالیا، در اسپانیا و در کشورهای اسکاندیناوی ظاهر ‌شد. پس از آن خانه هوگو در کوچۀ نوتردام دشان مرکز تجمع دوستداران ادب شد و مکتب رمانتیسم در آن ظهور کرد.

۱۸۳۰

در سال ۱۸۳۰م «ارنانی» در کمدی فرانسز با اقبال عمومی به صحنه آمد و افتخار هوگو مسلم، و پیروزی رمانتیک بر کلاسیک قطعی شد. در همین سال دختر هوگو «آدل» به دنیا آمد. سال‌های ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۳م دوران پرثمر قریحه و ذوق هوگو در همه نوع اثر ادبی به شمار می‌آید.

۱۸۳۱

در قلمرو رمان‌نویسی نخستین رمان بزرگ او «نوتردام دوپاری» یا«گوژپشت نتردام» در سال ۱۸۳۱م انتشار یافت. رمانی که رستاخیز درخشانقرون وسطا و در عین حال داستان غم‌انگیز سرنوشت بشر بود.

۱۸۵۴ـ۱۸۴۳

مرگ دخترش سبب شد از سال ۱۸۴۳ تا ۱۸۵۴م در حوزۀ نویسندگی سکوت اختیار کند؛ اما با خلق رمان «واپسین روز یک محکوم» در سال ۱۸۵۵م گویی دوباره ذوق نویسندگی هوگو زنده شد.

۱۸۶۲

ویکتور هوگو برای نوشتن بزرگ‌ترین رمان خود، که دربارۀ بدبختی‌های اجتماعی و بی‌عدالتی بود، برنامه‌ریزی کرد. نگارش این رمان حدود هفده سال طول کشید و در سال ۱۸۶۲م بود که هوگو آن را با نام بینوایان منتشر کرد. نخست فقط بخش اول رمان با نام «فانتین» منتشر گردید، اما با وجود استقبال بی‌نظیر مردم از آن، نویسندگان و منتقدان آن دورانآن را «نه حقیقت و نه عظمت» و«بی‌مزه و بی‌معنی» نامیدند. با این حال چاپ فصل‌های بعدی و پایان کار با نام «بینوایان» باعث محبوبیت دوچندان هوگو در میان مردم شد. هوگو پرسش‌های سیاسی، اجتماعی خودرا در رمان بعدی خود «کارگران دریا» در سال ۱۸۶۶م مطرح کرد.

‏‎۱۸۶‎۹

این رمانتیک فرانسوی در سال ۱۸۶۹ رمان «مردی که می‌خندد» را منتشر کرد. این رمان شاخص‌ترین رمان ویکتور هوگو است.
«هنر پدربزرگ بودن» جزء آخرین مجموعه نوشته‌های هوگوست. این اثر مجموعۀ شعری است که هوگوی هشتادساله، آکنده از مهر به نوه‌هایش، شیرینی کودکی را در آن باز می‌خواند و شعفی را در انسان‌های همواره مشغول مبارزات سیاسی و مشکلات اجتماعی برمی‌انگیزد. هوگو کودکی را به خاطر خود کودکی دوست داشت:«کودکان باید به زندگی لبخند بزنند تا در آینده در راه آرمانشان پایدار بمانند. قلبی مهربان سرسختی در به پایان بردن یک وظیفه را از نظر دور نمی‌دارد، بلکه به عکس، این سرسختی را محکم‌تر می‌کند». در این اثر، درک روح کودکانه را، آن گونه که در بینوایان دیده‌ایم، باز می‌یابیم. این اثر ستایشی است از روح بسیار پاک کودکان و از شور سرشاری که خانواده، طی مبارزۀ روزانه‌اش برای پیروز شدن نیکی، در درون خود می‌پرورد؛ همان‌گونه‌که هوگو در سراسر عمرش نیکی را در خود پروراندو برای نیکی و نیک بودن و ماندن مبارزه کرد و هیچ‌گاه از این مبارزه دست نکشید.

۱۸۸۱

در فوریه ۱۸۸۱م در آستانۀ ورود ویکتور هوگو به هشتادسالگی مردم فرانسه بزرگداشت‌های بزرگ را برای او گرفتند. یکی از رژه‌های بزرگ سراسر تاریخ فرانسه در آن روز برگزار شد. راه‌پیمایان، از خیابان ایلاد پائین شانزه لیزه به سمت مرکز پاریس حرکت کردند و شش ساعت این راهپیمایی طول کشید. در مقابل منزل اونیز با سر دادن شعرهای او به وی ادای احترام کردند.

۱۸۸۵

ویکتور هوگو در ۲۲ مه سال ۱۸۸۵م در ۸۳ سالگی با زنداگی وداع کرد. با مرگ او ادبیات فرانسه و جهان یکی از نویسندگان و شعرای بزرگ خود را از دست داد. بیش از دو میلیون نفر در تشییع جنازۀ او شرکت کردند. آنها در صفوف منظم در پاریس از قوس به پانتئون، جایی که او را به خاک سپردند، رفتند.
هله
     
  
مرد

 
آثار ویکتور هوگو

‎آثار هوگو را در کل می‌توان به چهار بخش تقسیم کرد:‏

  • ‎آثار آغاز نوجوانی :‏‎

اینه دوکاسترو؛ درامی به نثر در سه پرده که هوگو در پانزده‌سالگی نوشته است/ ترجمۀ بخش‌هایی از انه اید شاهکار ویرژیل/ درلیدی، ترجمه‌ای از اشعار اوراس/ سزار ازروییکون می‌گذرد؛ ترجمه‌ای از فارسال تصنیف لوکن

  • ‎شعرهای هوگو :‏‎

اودهای جدید/ اودهای و قصاید/ شرقی‌ها/ برگ‌های خزان/ نغمات شفق/ صداهای درونی/ پرتوها و سایه‌ها/ کیفرها/ سیروسیاحت/ افسانۀ قرون/ غزلیات کوچه‌ها و بیشه‌ها/ سال مخوف/ فن پدربزرگی/ پاپ/ شفقت عالی/ ادیان و دین/ خر/ ریاح چهارگانۀ روح/ عاقبت شیطان/ مکتوباتجنگ/ خدا/ سال‌های شوم/ دستۀ گل آخرین

  • ‎نمایش نامه های هوگو :‏‎

کرامول/ آمی روبسار/ ارنانی/ ماریون دلورم/ شاه تفریح می‌کند/ لوکرس بورژیا/ ماری تودور/ آنژلو/ اسمرالدا/ روی بلاس/ توامان/ یورگراوها/ تورکه مادا/ تئاتر در هوای آزاد

  • ‎رمان های هوگو :‏‎

بوگژارگال/ هان ایسلندی/ آخرین روز یک محکوم/ نتردام دوپاری یا گوژپشت نتردام/ کلود گدا/ بینوایان/ کارگراندریا/ مردی که می‌خندد/ نود و سه
هله
     
  
مرد

 
ویکتور هوگو و دین

هوگو در جوانی خود را کاتولیکی متعصب و طرفدار کلیسا و سلسله مراتب آنمعرفی می‌کرد و احترام بسیاری برایاین نهاد قائل بود، اما رفته‌رفته دیدگاه‌های ضد کاتولیک او با دیدن سکوت کلیسا در برابر بی‌عدالتی‌های اجتماعی شدت گرفت، به گونه‌ای که در دوران تبعید نفرت و بیزاری خود را نسبت به کلیسای کاتولیک روم، به دلیل بی‌تفاوتی آنها نسبت به وضعیت اسف‌بار طبقۀ ستمدیده، اعلام کر‌د.
حتی در زمان تشیع جنازۀ فرزندان خود، چارلز و فرانسوا، اصرار کرد که آنها را بدون صلیب و کشیش به خاک سپارند. همچنین همان قید و شرط را برای مرگ خود و تشییع جنازه‌اش قرارداد. این نفرت به جایی رسید که او اعلام کرد: «ادیان می‌میرند، اما خدا می‌ماند.» و «مسیحیت در نهایت ناپدید می‌شود».


ویکتور هوگو و سیاست

هوگو حدود سه دهه در عرصۀ سیاست نیز فعالیت کرد، اما موفقیتی برای او در این امر حاصل نشد. هرچند او به مقام سناتوری هم رسید، اعتقاد و سخنان او علیه مجازات اعدام و بی‌عدالتی اجتماعی و جمهوری‌خواهی‌اش سبب شد ناپلئون سوم، که از سال ۱۸۵۱م قدرت را در دست گرفت، او را تبعید کند.با این حال هوگو در بروکسل و نیوجرسی هم به فعالیت خود ادامه دادو به انتشار جزوه‌های سیاسی به نام«ناپلئون کوچک» علیه ناپلئون سوم دست زد. این جزوه‌ها در فرانسه ممنوع شد. «ناپلئون کوچک» درواقع بیانیۀ سیاسی بلندی است از هوگو علیه ناپلئون سوم. هوگو در این بیانیه تندترین و اساسی‌ترین اتهام‌ها را علیه ناپلئون سوم مطرح کرد: «کودتا ...وطن‌پرستان بسیاری را از فرانسه راند، و تجدید امپراتوری مترادف مرگ هر گونه آزادی می‌شود. وارث ناپلئون خائن و مرتجعی بیش نیست؛ برایآ نکه جلوی پیشرفت و رفاه ملت را بگیرد... . سازمان مالیه وضعی رقت‌بار دارد، هوس افتخار نظامی باعث اختلال در همۀ مؤسسه‌ها می‌شود، گو اینکه انضباط برقرار است: در این نظام جدید هیچ چیزی نیست که به کرامت انسان، به معنی مسئولیت‌ها، و خلاصه به آزادی لطمه نزند». او در این جزوۀ سیاسی کارهای ناپلئون سوم را از زوایای گوناگون بررسی کرده و به ویژه معایب این فرد، به سبک سری و نابکاری‌اش، و شناخت نداشتن او از مردم و امور حکومت را برشمرده است: «اطرافیانش از آشوب‌طلبان و اشخاص بی‌ملاحظه‌ای ترکیب یافته‌اند که تاریخ دربارۀ بیدادگری‌هایشان سخت داوری خواهد کرد». این اثر سندی بسیار مهم دربارۀمخالفتی است که در دوره‌ای که اروپارفته‌رفته با عصر آزادی آشنا می‌گردید، در برابر قدرت امپراتورینشان داده شد.
اگرچه ناپلئون سوم در سال ۱۸۵۹م با اعلام عفو عمومی همۀ تبعیدیان سیاسی، اجازۀ ورود آنها به کشور را داد، هوگو فقط پس از سقوط ناپلئون سوم از قدرت و اعلام جمهوری سوم به میهن بازگشت. پس از آن نیز به سرعت برای مجلس شورای ملی انتخاب شد.
هله
     
  
مرد

 
پروین و ویکتور هوگو

مقاله حاضر به مقایسه افکار و تحلیل محتوای اشعار پروین اعتصامی ‌و ویکتور هوگو، شاعرانی که در سرزمین خویش به عنوان بزرگترین شاعر شناخته شده‌اند و دارای مشخصه‌های مشترک شعری هستند که به حوادث سیاسی و اجتماعی زمانشان برمی‌گردد، می‌پردازد.

پروین ‌(1320-1285) در بسیاری جهات مرشدو معلم همه زنان و مردان بعد از خودش می‌باشد. او نه تنها در برابر تراژدی غم بار که سرنوشت برایش رقم زده بود تسلیم نشد ...

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت.
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

بلکه با اراده استوار و قدرت پایداری خویش، پوچی و «ابتذال را به زانو در آورد و نشان داد که قادر است با بردباری و مقاومت دست جامعه خویش را بگیرد و به کوی فضیلت رهنمون شود و از مصادیق راستین«خیرالناس انفعهم للناس» آید. و به همگان بیاموزد:

دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست
از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

ویکتور هوگو (1885-1802) نویسنده شاعر و نمایشنامه نویس و پیشتاز مکتبرومانتیک در فرانسه، درکشور ما بیشتربه عنوان داستان پرداز شهرت دارد. و اشعارش به ندرت به زبان فارسی ترجمه شده است. اما درکشور فرانسه؛از او به عنوان شاعری بلند پایه نام می‌برند. هوگو به منزله سیاستمدار و نیز یک شاعر چه در زمان حیات و چه پس از مرگ - بارهامورد انتقاد، عیب جویی، تنگ نظری و تمسخر قرار گرفته است. شاید به این دلیل که یک مبارز بود و یا به این علت که به قول مولانا:

« هرکه داد او حسن خود را درمزاد
صد قضای بدسوی او رونهاد
اشکها و خشمها و رشکها
برسرش ریزد چو آب از مشکها
دشمنان او را زغیرت می‌درند
دوستان هم روزگارش می‌برند. »

هوگو معتقد بود: «شاعر باید وقایع سیاسی عصر خود را، هرگاه شایسته باشند، مانند حوادثی تاریخی ارزش و اعتبار بخشد؛ باید با نگاهی آرام و بی تشویش، مانند یک مورخ، به معاصرینش بنگرد.»

چون توانستی بدانی عشق چیست
مرگ را تسلیم گشتن هیچ نیست
خدایش چون دهد روح و دل و جان
به سوی آتیه پرشور و شادان
همان انسان فانی در پی کشف
روان گردد. بکاود ورطه ژرف
من نه آنم که طلبکار خوشی باشم و بس
اوج جان در گرو میل شهادت باشد

پروین اعتصامی‌ از کنار مردم و زمانه و جامعه خویش بی اعتنا عبور نمی‌کند. ستم ستیزی و درگیری با بیداد، شاخصه وجه اجتماعی شعر اوست. تقارن زندگی پروین اعتصامی‌ با دوران اختناق، باعث شده بود که او این وجوه را به شکلی پوشیده و پنهان ارائه کند. گاه او آشکارا برظلم و ظالمان می‌تازد؛ اما با استفاده از داستانهای تاریخی، به ظاهر این فریاد را متوجه گذشته می‌کند و در واقع خویشتن را از هجوم دستگاه سانسور حکومت مصون نگاه می‌دارد. قطعات «اشک یتیم»،«مست و هشیار»، «شکایت پیرزن»،«نامه به انوشیروان» و «دزد خانه» از این گونه اشعار به شمار می‌روند. گاه نیز با استمداد از تمثیل‌های کلیله و دمنه وار و به کارگیری شخصیتهایی از میان حیوانات و اشیاء از ستم وجور سخن می‌گوید و وضع حاکم بر اجتماع خویش را به شیوه ای غیر مستقیم نقد می‌کند. آری پروین شاعری است که باغ و بهارش هم دلی با محرومان و مستمندان جامعه است. هدفش ترمیم دلهای شکسته و کاهش دادن خلقیات ناپسند مرسوم است.
ویکتور هوگو، اولین شاعر فرانسوی است که درباره سیه روزیها، عصیانها و حقوق کارگران و زحمتکشان شعر می‌سراید.

تهیدستان دزد سینه چرکین
بسی آلوده از نسل دیرین
همی‌نوشند خون ملتی را
رگش بگرفته بر دندان پیشین
پلیدانی که قلب از سنگ دارند
نه یک چهره به واقع بلکه چندین
بخندد و به سخره بازگویند
که شاعر بی خیال درد مسکین
مسیان ابرهای وهم خویش است
نشسته غرقه در اوهام خودبین
چنین گویند: اما در دل ابر
بسان او نشیند رعد پرکین

هوگو در سالهای کودتای ناپلئون، ملت فرانسه را در بهتی طغیان زده فرو برد؛ خود آئینه انقلاب سرکوب شده و ندای وجدان بیدار ملت است. او نه تنها به خاطر تبعیدیان، کمر همت می‌بندد، بلکه آشکارا اعلام می‌دارد که در کنار مردم و همراه و همرزم آنهاست. و برای رهایی تمام ملتهای ستمدیده می‌جنگد. صداقت و رقت قلب او از خلال تمام اشعارش بارز به نظر می‌رسد. بودلر درباره او می‌نویسد: «انسان توانا احساس می‌کند که دیگر انسانهای توانا برادران او هستند، اما کسانی را که احتیاج به تسکین و حمایت دارند، فرزندان خود می‌داند. جوهردادگری و نیکوکاری از همین توانایی و اعتماد ناشی از آن سرچشمه می‌گیرد.»
پروین در روزگار محدودیت شدید زنان می‌زیست در آن زمان نه تنها زنان از عرصه فعالیتهای اجتماعی دور بودند؛ بلکه فرصتی برای کسب علوم و هنرها نیز در اختیارشان نبود.زمانه پروین، زمانه فقر فرهنگی زنان و انزوای کامل این نیمه جامعه بود. با این همه مهمترین موضوع مورد بحث او، فقر و نیازمندیهای زیستی انسانی است که همچون ویکتور هوگو در بینوایان ، ثابت می‌کند انسان گرسنه و محروم از حداقل شرایط زیستی، نه تنها ایمان ندارد بلکه از عهده هیچ کار مفیدی در جامعه بر نمی‌آید... در قطعه «کودک یتیم» بازتاب‌های فقر و نداری را در بی قراری‌های کودکی که کوزه ای شکسته است، می‌نمایاند.

چه کنم اوستا اگر پرسد خجلت و شرم کم زمردن نیست
چیزها دیده و نخواسته ام دل من دل است آهن نیست..
درس‌هایم نخوانده ماند تمام چه کنم
در چراغ روغن نیست؟...

در کنار این تیره روزیها آنچه به زعم وی، تلخی فقر را در کام جان بی پناهان جامعه زهرآگین تر می‌کند، اختلاف طبقاتی و مصائب ناشی از آن همچون: بی عدالتی‌های اجتماعی، قانون شکنی‌های بی‌شرمانه، رشوه خواری‌های آشکار و دروغ پردازی‌های وقیحانه... است. پروین رنجبران را مخاطب قرار می‌دهد:

تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر؟
ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر؟!

و از آنان میخواهد به خود آیند و از حقوق پایمال شده خودشان پرسش کنند، آنگاه با خشم و خروش بر آنان بانگ میزند که:

گر اطفال تو بی شامند شبها باک نیست
خواجه هر شب میکند تیهو کباب ای رنجبر

ویکتور هوگو مردمان عصر خویش را کودکانی میداند که هنوز به تکامل فکری نرسیده اند و باید در آموزش و تربیت آنها کوشید. او با نگارش کیفرها در تحقق این آرزو تلاش میکند. سپس به نگارش «افسانه قرون» میپردازد. این اثر قبل از هرچیز حماسه بشریت است. بشریتی که همواره با مشقت و دشواری به سوی آینده ای روشن تر گام برمیدارد وبا خرافات، ستمگری و فساد، که سد راه تحول و پیشروی است میستیزد. ویدر این اثر حماسی میکوشد تا شکوفایی ابناء بشر را قرن به قرن و شکفتگی آرام و متعالی آزادی را شرح دهد و اعلام کند که «شاهنشاهی و استبداد» مانع تحول است.

شهریاری همه گرداب مصیبت باشد
تاج بر فرق نهادن چو جنایت باشد
و بیان میکند انقلاب، ضرورت پیشرفت است.
بنیان همه کار فلک طغیان است
پیدایش بهبود، پس از بحران است

پروین معتقد بود هر کس در هر سطحی از معرفت باشد مسئول ستیزه با ناپاکیهاست زیرا بدون اخلاق و ملکات فاضله هیچ یک از فنون و صنایع نمیتوانند ملتی را از انحطاط و فساد برهاند... و ایمان داشت که در طبیعت و اخلاق آدمیان هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود...
پروین میگوید: کاستیهای اخلاقی افراد جامعه، پیشاهنگ تباهی و انحطاط کل جامعه خواهد بود، زیرا رودخانههای عظیم نیروی خود را به جویبارهای کوچک مدیونند. او چند صفت را از چند کس، زشت و نابخشودنی برمیشمارد: بی رحمی و ظلم را از حاکمان و مسئولان جامعه، حرص و آزمندی را از قاضیان و دین داران، کاهلی و تن پروری را از جوانان که امیدهای جامعه به شمار میروند، رعنایی و خودپسندی را از پیران که درجامعه به مثابه پدری میباشند و ستیزه رویی و غفلت و ناپاکی را از زنان که در حکم مادران جامعه میباشند.
ویکتور هوگو میگوید: «هرگاه ذهن به کار افتد، انسان درمی یابد که بی تفاوت ماندن بی معنی است، تفکر یک ذهن سالم و هوشیار، سرانجام حس مسئولیت را بیدار میکند، زندگی یعنی تعهد.»
«وقتی شاعر سبب نگرانی بیدادگران میشود، ستمدیدگان آرامش و تسلی میگیرند، شکوه و جلال شاعر در آن است که خواب جلادان را پریشان کند.»
ظریف ترین روشی که پروین اعتصامی در چند قطعه موثر خود برای تغییر ویا تصحیح رفتار مسئولان جامعه به کار گرفته است طنز میباشد. این محرک ادبی- اجتماعی، آزاردهنده و ویرانگر نیز هست که در شعر او حال وهوایی خاص دارد. در قطعه «مست و هشیار»، محتسب که با پرخاش مست، دست وپای خود را گم کرده است گناه وی را به رخش میکشد که مستی ... و به همین سبب، افتان و خیزان میروی. مست با تجاهل، گناه را متوجه ناهمواری راه میسازد که مسئولیتش با او نیست و با کسانی است که محتسب را بر او گمارده اند. این پاسخ دندان شکن موجب میشود که اورا به قاضی و والی بیم دهد. مست، قاضی را خفته ای بی خبر و والی را باده پرستی مقیم خانه خمار میخواند...
پروین معتقد بود هر کس در هر سطحی از معرفت باشد مسئول ستیزه با ناپاکی هاست زیرا بدون اخلاق و ملکات فاضله هیچ یک از فنون و صنایع نمیتوانند ملتی را از انحطاط و فساد برهاند
در قطعه «پیرزن و قباد»، پروین همه حکمرانان و فرمانروایی را که گستاخانه سخن رسول اکرم(ص) را از یاد میبرند «حاجه الناس الیکم رحمه من الله علیکم» به مکافات و انتقام الهی بیم میدهد.

سختی کشی ز دهر چو سختی دهی به خلق
در کیفر فلک غلط و اشتباه نیست

این دو شاعر تا آخرین دقایق زندگی، وکلای مستضعفان، مبارزانی سرسخت، عامل پیشرفت و مظهر آزادی باقی ماندند و در عین حال مونس قلبهای شکسته و افکار پریشان، تسلی بخش و همراز دلدادگان و دلشدگان و حتی دوست و همدم نوباوگان و جوانان بودند و از خلال بسیاری از آثارشان این اصل به روشنی پیداست.
هله
     
  
مرد

 
یکی از اشعار زیبایش

امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده ای دانه بدهی، و به آوازیک سهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد


‎سخنان ماندگار‎

الماس را جز در قعر زمین نمی‌توان پیدا کرد و حقایق را جز در اعماق فکر نمی‌توان یافت .

● ● ● ● ● ● ●

نمی دانید تا چه حد اعتماد به نفس باعث اعتماد به هر چیز دیگر می‌شود .

● ● ● ● ● ● ●

بدبختی مربی استعداد است .

● ● ● ● ● ● ●

کینه و تنفر را به کسانی واگذار کنید که نمی‌توانند دوست بدارند .

● ● ● ● ● ● ●

بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.

● ● ● ● ● ● ●

به کسی عشق بورز که لایق عشق تو باشدنه تشنه عشق ... چون تشنه عشق روزی سیراب می شود.

● ● ● ● ● ● ●

مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه ای می نشینید و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه می لرزد ،اما به آواز خواندن خود ادامه می دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.

● ● ● ● ● ● ●

بیش از آنکه خزان از راه برسد ، از هر بهار بهره مند شو . ویکتور هوگو
زندگی شما از زمانی آغاز میشود که افسار سرنوشت خویش را در دست گیرید.

● ● ● ● ● ● ●

چقدر باشکوه است که دوستت بدارند و به مراتب باشکوه تر است که دوست بداری!

● ● ● ● ● ● ●

بدون دادگری هیچگونه پیش داوری درست نیست.

● ● ● ● ● ● ●

در نوشتن از آنچه دیگران نوشته اند ، نباید یاری خواست ،بلکه از جان و دل خویشتن است که باید یاری جست.

● ● ● ● ● ● ●

اگر انسان بتواند رنج را نیز به مانندشهری ترک گوید،می تواند خوشبختی را از سر گیرد.

● ● ● ● ● ● ●

ازدواج چیز شگفت آوری است،گاه شیران را روباه و گاه روبهان را شیر میکند.

● ● ● ● ● ● ●

جان آدمی چه اندوهگین است ،هنگامی که اندوهش از عشق است.

● ● ● ● ● ● ●

هر کس ارزش خود را خود تعیین میکند.

● ● ● ● ● ● ●

اگر چشم و هم چشمی در زندگی بشر نبود ،نه نوآوری میشد نه کشفی.

● ● ● ● ● ● ●

آنچه میگویی بکن و آنچه میکنی بگو
لغزش انسان تدریجی است . بدیها در وجود ما ،پای حاضر و آماده و نامرئی دارند .
حتی کسانی که از ما باظاهر پاک و آراسته ، چنین ویژگیهایی دارند.

● ● ● ● ● ● ●

بزرگترین آزمون گیرنده ، خداست و کوچکترین آزمون دهنده ، بنده ی خدا.

● ● ● ● ● ● ●

روزی جهانیان ،همه دست برادری به یکدیگر خواهند داد
و آن روزی است که بدبختی و تیره روزی در گستره جهان یافت نخواهد شد.

● ● ● ● ● ● ●

یک پرنده کوچک که زیر برگها آواز میخواند برای اثبات خدا کافی است.

● ● ● ● ● ● ●

عذاب وجدان ، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.

● ● ● ● ● ● ●

هر چه از کوه بالاتر می رویم ، چشم انداز گسترده تری می بینیم.

● ● ● ● ● ● ●

لطف زن مانند ماسه خطرناک است.

● ● ● ● ● ● ●

چقدر عاقلند آنهایی که در عشق احمق اند.‏
هله
     
  ویرایش شده توسط: mereng   
مرد

 
سخنان ماندگار

برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى، و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .

● ● ● ● ● ● ●

من نمیگویم هرگز نباید در نگاه اول عاشق شد اما اعتقاد دارم باید بار دوم هم نگاه کرد.

● ● ● ● ● ● ●

در زندگی یک مرد ۲ روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد.

● ● ● ● ● ● ●

خوشبخت كسي است كه به يكي از دو چيز دسترسي دارد : يا كتابهاي خوب يا دوستاني كه اهل كتاب باشند .

● ● ● ● ● ● ●

هرگز در میان موجودات مخلوقی كه برای كبوتر شدن آفریده شده كركس نمیشود. این خصلت در میان هیچ یك از مخلوقات نیست جز آدمیان .

● ● ● ● ● ● ●

تمام جهنم در يک کلمه وجود دارد:تنهايي.

● ● ● ● ● ● ●

خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگويم،
هزاران جلد کتاب مي شود ولي آنچه در دل دارم يک جمله بيش نيست.

● ● ● ● ● ● ●

کینه و تنفر را به کسانی واگذار کنید که نمی توانند دوست بدارند.

● ● ● ● ● ● ●

انسان، انسان است چون که می گرید، ولیبه حال کسی که هرگز نمی گرید باید گریست.

● ● ● ● ● ● ●

هستی جز احساس پایان قریب الوقوع، و هم گاهی کیفیت بودن با نبودن، رفتن در بوته آزمایش، و خطر دائمی لغزش احتمالی چیزی نیست .

● ● ● ● ● ● ●

بديهاي اجتماع به دست ما ساخته شده است و به جاي ناله جاي آن دارد که درصدد رفع آن برآئيم .

● ● ● ● ● ● ●

عشق عبارت است از وجود يک روح در دوکالبد. عامليست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند.

● ● ● ● ● ● ●

آزادی ما از نقطه‌ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می‌یابد.

● ● ● ● ● ● ●

بدبختی، مربی استعداد است.

● ● ● ● ● ● ●

به‌مرگ راضی شدن، به‌ فتح نائل شدن است.

● ● ● ● ● ● ●

تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.

● ● ● ● ● ● ●

جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.

● ● ● ● ● ● ●

خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.

● ● ● ● ● ● ●

در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده می‌شود، آحاد به یکدیگر فشرده می‌گردند.

● ● ● ● ● ● ●

شاید بتوان از هجوم سیل‌آسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکارو عقاید نمی‌توان جلوگیری نمود.

● ● ● ● ● ● ●

فقر و مسکنت ، مردان را به‌جنایت و زنان را به‌فحشاء سوق می‌دهد.

● ● ● ● ● ● ●

فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.

● ● ● ● ● ● ●

گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی می‌رسد که رشته‌ها و پیوندها را می‌گسلد،
این مرحله‌ای است که تیره‌بختان و سیاه‌کاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است
شریک می‌شوند، این کلمه بینوایان است.

● ● ● ● ● ● ●

وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأیبالاترین مرجع اعلام شده است.

● ● ● ● ● ● ●

هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمی‌کند.

● ● ● ● ● ● ●

آنانکه نمی‌توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگر

● ● ● ● ● ● ●

آینده کودکان بسته به‌تربیت پدر و مادر است.‏

● ● ● ● ● ● ●

ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.

● ● ● ● ● ● ●

از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.

● ● ● ● ● ● ●

امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.‏

● ● ● ● ● ● ●

انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.‏

● ● ● ● ● ● ●

باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست،آنجا کتاب هم باید باشد.

● ● ● ● ● ● ●

بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را می‌طلبی.

● ● ● ● ● ● ●

بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.
هله
     
  
مرد

 
ویکتور هوگو و عشق

ژولیت دروت (1806-1883) هزاران نامه عاشقانه به ویکتور هوگو، نویسنده معروف فرانسوی نوشت و تمام زندگی خود را در انتظار به سر برد تا او زندگی، زن و بچه اش را رها کند و بااو ازدواج کند. صبری که هرگز به نتیجه ای نرسید. لغت های مختلف و بسیار پرکاربرد در این متن میتواند بسیار آموزنده باشد.

خداوند برای آنکه برف ها آب .سرما دور وزندگی ها زیبا شوند بهار وگل وعشق را افرید.((عشق))اهنگ دلپذیر سپیده دم بهاری وسرود شبانگاهی است.عشق یک تنفس اسمانی است در فصل بهار ورایحه دلپذیری است از هوای دل انگیز بهشت...زندگی مانند گل است و ((عشق)) عسل آن. اگر در عالم عشق نبود خورشید خاموش میشد و بهاری نیز در کار نبود که دلربایی کند.

«آدل فوشر» سبزه بود. اوموهای مشکی داشت و ابروانی کمانی. «آدل» در 16 سالگی زیبا و جذاب بود.او اولین عشق «ویکتور هوگو» بود. ویکتور و آدل همدیگر را از بچگی می‌شناختند. دو خانواده فوشر و هوگو با هم صمیمی بودند و بچه‌هایشان با هم بزرگ شدند. آدل تنها کسی بود که ویکتور عاشقانه تحسینش می‌کرد. ویکتور هوگو از همه کس و همه چیز داستان ساخت اما خودش شخصیت اول یک تراژدی بود. زندگی عاشقانه ویکتور از نوجوانی آغاز شد. او عاشق آدل، دختر همسایه‌شان بود.

مادر ویکتور اما با این رابطه مخالف بود و دختر خانواده فوشر را لایق این عشق نمی‌دانست. از طرفی پدر آدل هم ویکتور را موجودی مغرور، دمدمی‌مزاج و تن‌پرور می‌دانست. پس ویکتور و آدل ناچار شدند به شکل پنهانی این رابطه عاشقانه را ادامه دهند. ویکتور هیچ تردیدی نداشت که این رابطه منجر به ازدواج می‌شود. او حتی زیر اولین نامه عاشقانه‌اش را گستاخانه با عنوان «همسر تو» امضا کرد. دو سال بعد، وقتی که تعداد نامه‌های رد و بدل شده بین آدل و ویکتور به 200 رسید، آن دو بالاخره با هم ازدواج کردند و حاصل این ازدواج 5 فرزند بود. این اما تازه آغاز قصه بود..تراژدی ویکتور هوگو.

آدل همیشه معتقد بود که هیچ نیست، جز دختری فقیر از طبقه متوسط جامعه. گرچه آدل ظاهر خوبی داشت اما بعدها ثابت شد که عقیده او درباره خودش کم و بیش درست بوده است. آدل سربه‌هوا و کم‌هوش بود. برای او نبوغ و دستاوردهای ادبی همسرش تنها به خاطر ارزش‌های مالی قابل توجه بود.

آدل هیچ وقت نفهمید که چرا ویکتور تمام شب را بیدار می‌ماند و می‌نویسد. عاقبت بعد از 10 سال مادام آدل هوگو مرتکب عملی شد که از آن شخصیت اصلاً بعید نبود. روز عهدشکنی از راه رسید و آدل به همسرش خیانت کرد!
«چارلز سنت‌بوو»، جوانی بود که با ویکتور هوگو کار می‌کرد. ویکتور او رادوست خود می‌دانست و به این جوان کمک کرد تا در حوزه شعر به تحقیق و تفحص بپردازد. درست در همین دوران بود که سنت‌بوو به زندگی آدل هوگو رخنه کرد.

آدل به شکل پنهانی با سنت‌بوو در کلیسا ملاقات می‌کرد. وجه تکان‌دهنده قضیه برای ویکتور این بود که روزگاری آدل به یاد ملاقات‌های پنهانی « کوزت و ماریوس » ، زیر یک درخت شاه‌بلوط به ملاقات او می‌آمد. ویکتور هوگو بابت این خیانت رنج غیرقابل توصیفی را تحمل کرد. او که در نا‌امیدی دست و پا می‌زد، تنها نوشت: « من به این عقیده رسیده‌ام که امکان دارد کسی که مالک تمام عشق من است، دیگر به من علاقه نداشته باشد. او دیگر به من اهمیت نمی‌دهد. مدت زیادی است كه من دیگر شاد نیستم. »
هله
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
شعر و ادبیات

Victor Hugo | ویکتور هوگو

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA