انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 8:  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

Ardalan Sarfaraz | اشعار اردلان سرفراز


مرد

 




==================
اردلان سرفراز+بیوگرافی+بیوگرافی اردلان سرفراز+زندگینامه+زندگینامه اردلان سرفراز+اشعار اردلان سرفراز+مجموعه از ریشه تا همیشه+غريب آشنا+من و تو+قصه ي شهر سکوت+دو پنجره+برج+مستي+جاده+غزل+دو راهي+اسم تو+دستاي تو+چشم من+اون منم+غروبا قشنگن+اجاق+گنجشک هاي خونه+مرداب+کيه کيه+همزاد+عاشقانه+مسخ آينه ها+سفر+کوه+شقايق+صداي بارون+قلندر+گل ناز پرپر من+دلتنگي+سوغاتي+عسل+آي عشق+خسته ام+دريغ+بت شکن+عروسک - مترسک+عقيق+گمشده+گلايه+کوير+نخل+نيمه ي گمشده ي من+شکایت+حادثه+طلاق+باغ بارون زده+سال 2000+پرسش+مرهم+بيا بنويسيم+معراج+هم صدا+آوار+سرزمين من - روزهاي روشن+دشمن+خاک خسته+حيرت+گره کور+ولايت+راز هميشگي شدن+زندگي+نيرنگ+آرزو+نازنين+گريز+حادثه+بهانه+شانه هايت+دلسوخته+آهاي مردم دنيا+نيايش+مهمان يکشبه+گرفتار+آينه+هزار و يک شب+سهم من+دلبر+عشق من+اي آنکه+ستاره ي دنباله دار+خواب+پياله+اي يار بگو+آبي+به بچه هامون چي بگيم+بنويس+براي ديدن تو از حادثه ها گذشتم+جهان سوم+محتاج+خبر تازه+منزل به منزل+آشفته بازار+آخرين سوار+لهجه ي دريا+ساقي+ترانه ي آخر+تقدیر+دانلود اشعار اردلان سرفراز
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  ویرایش شده توسط: ALI2012   
مرد

 
بیوگرافی - اردلان سرفراز

در سال 1329 در شهری کویری به نام " داراب " دیده به جهان گشود. او فرزند ارشد خانواده بود و امید و آرزوی یک پدر و مادر جوان. شروع زندگی شاعرانه اش در سال اول دبیرستان در مدرسه امیر کبیر بود ، با کمکهای استادی به نام " دانشمند " کسی که برای اولین بار او را به بهای قلم و نوشته هایش آشنا کرد . پس از مادرش که -خود شاعر ، شعرش را از برکت دست و دامان او می داند- بزرگ آموزگار و دوستی دیگر بنام " عبدالرحیم معزی " در مقوله شعر شاعری در زندگی اردلان سرفراز کم تاثیرنبود. او به پیشنهاد پسرعموی مادرش ( حسین سرفرازی ، شاعروروزنامه نگار معروف آن زمان ) برای گذران زندگی با رادیو ایران و ارکستر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز نمود و پس از یک سال به دلایلی موجه رادیو ایران را ترک کرد . در طول زندگی شاعرانه اش با آهنگسازان توانمندی همچون : واروژان ، فرید زلاند ، بابک افشار ، تورج شعبانخانی ، محمد حیدری ، منوچهر چشم آذر ، حسن شماعی زاده و بزرگواران دیگری همکاری داشت .
در سال 1362 متحمل درد دوری از وطن شد وبه آلمان رفت . در همین سال پیشنهادهای کتبی و شفاهی زیادی از امریکا به سمت او سرازیر بود اما او نمی خواست ونمی توانست بگونه ترانه های رایج ، ترانه بسازد واعتماد مخاطبانش را، کسانی که از آغاز تا به امروز با ترانه های او زندگی کرده اند- در قماری حقیر برای گذران زندگی وبه خاطر یک مشت دلار از دست بدهد . او ترجیح داد در یک شرکت قاب سازی به عنوان کارگر ساده کار کند ، با تنی خسته و وجدانی آسوده .
او در طول زندگی در کشور های مختلفی همچون آلمان ، اتریش ، یونان ، ترکیه ، ایتالیا ، آمریکا و ... روزگار گذرانده است و شاید برخی از این اشعار زاده این سفرها باشد.
او با خوانندگانی همچون : ابراهیم حامدی ( ابی ) ، داریوش اقبالی ، و گوگوش همکاریهاریهای فراوانی داشته است. از جمله خوانندگان دیگری که همکاریهای انگشت شماری با اردلان سرفراز داشته اند می توان از : فرهاد ، ستار ، مازیار ، معین ، هایده ، شکیلا و ... یاد کرد.
لازم به ذکر است که مدتی پیش دو کتاب شامل گزیده ای از ترانه های وی به نامهای " از ریشه تا همیشه " و "سال صفر" چاپ و منتشر شد که بخش عمده ای از زندگی نامه فوق برگرفته از این دو کتاب است.
ابراهیم حامدی (ابی) در سالهای آغازین کار خود با اردلان سرفراز آشنا شد و کار خود را با او شروع کرد . ابراهیم حامدی (ابی) با ترانه مشهور "شب" که سومین ترانه او می باشد و از آثار اردلان سرفراز می باشد به شهرت رسید .این همکاری با گذشت بیش از سی سال همچنان ادامه دارد و از تلفیق هنر این دو هنرمند آثاری ماندگار در تاریخ ترانه نوین ایران خلق شده است .
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
مجموعه از ریشه تا همیشه

ترانه ي آغاز


در من هزار حرف نگفته

هزار درد نهفته

هزاران هزار دريا هر لحظه در تپيدن و طغيانند

در من هزار آهوي تشنه

در خشکسال دشت پريشانند

در من پرندگان مهاجر

ترانه هاي سفر را

در باغ هاي سوخته مي خوانند

با من که در بهار خزانم قصه هاي فراواني ست

با من که زخم هاي فراواني

بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند

هر قصه يک ترانه

هر ترانه خاطره اي ديگر

هر عشق يک ترانه ي بيدار است

در خامشي حضورم ، حرف مرا بفهم

يا براي عشق ، زباني تازه پيدا کن

تا درد مشترک

زبان مشترکمان باشد

حرف مرا بفهم و مرابشنو

اين من نه ، آن من ديگر

آنکس که پنجره ي چشم هاي من او را

کهنه ترين قاب است

از پشت پنجره ي زندان

حرف مرا بفهم

که فرياد تمامي زندانيان

در تمامي اعصار است

در گير و دار قتل عام کبوترها

در سوگ شاخه هاي تکه تکه ي زيتون

وقتي که از دل جوان ترين جوانه هاي عاشق باغ ماه

بر مسلخ هميشگي انسان

در لحظه ي شکفتن فرياد

باران سرخي از ستاره سرازير است

آن سان که هر ستاره دليل شرمساري خورشيد هاي بسياري

از برآمدنشان است

تو گريه مي کني

از عمق آشناي جنگل چشمانت

از عمق جنگلي که در آن پاييز ، در غروب به بغض نشسته

باران بي دريغ اشک تو مي بارد

تا عطر خيس جنگل پاييز

در من هواي گريه برانگيزد

آنگاه از چشم ذهن من

شعري بسان گريه فرو ريزد

من شعر مي نويسم

تو با ترانه هاي عاشق من ، عاشق

تو با ترانه هاي تشنه ي من دريا

بر پنج خط ساز سفر ، زخمه مي شوي

تو گريه مي کني

تو لحظه هاي شعر مرا ، در خويش تجربه کرده

يعني مرا در بدترين و بهترين دقايق بودن تکرار مي کني

يا با ترانآهاي من بر لب

به رويا رويي جلادان به مسلخ خويش مي شتابي

يعني که با مني

ديروز

امروز

تا هنوز و هميشه

آيا زبان متشرک اين نيست ؟

آن زبان تازه که مي گفتم ؟
آيا زبان مشترک اين نيست ؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
غريب آشنا

تو از شهر غريب بي نشوني اومدي
تو با اسب سفيد مهربوني اومدي
تو از دشت هاي دور وجاده هاي پر غبار
براي هم صدايي هم زبوني اومدي
تو از راه مي رسي ، پر از گرد و غبار
تمومه انتظار ، مي آيد همرات بهار
چه خوبه ديدنت ، چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم ، غبار رو از تنت
غريب آشنا ، دوست دارم بيا
منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
بيگر دست منو ، تو او دستا
چه خوبه سقفمون يکي باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردي پيشم
تو زندونم با تو ، من آزادام


۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

من و تو

من و تو با هميم اما دلامون خيلي دوره
هميشه بين ما ديوار صد رنگ غروره
نداريم هيچ کدوم حرفي که باز هم تازه باشه
چراغ خنده هامون خيلي وقته سوت و کوره

من و تو
من و تو
من و تو

هم صداي بي صداييم ، با هم و از هم جداييم
خسته از اين قصه هاييم ، هم صداي بي صداييم
نشستيم خيلي شب ها قصه گفتيم از قديما
يه عمره وعده ها افتاده از امشب به فردا
تمام وعده ها رو داديم و حرفا رو گفتيم
ديگه هيچي نمي مونه براي گفتن ما

من و تو
من و تو
من و تو

هم صداي بي صداييم ، با هم و از هم جداييم
خسته از اين قصه هاييم ، هم صداي بي صداييم
گل هاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه
ديگه افتاده از کار ساعت پير رو طاقچه
گل هاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن
اون هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من
من و تو ، من و تو ، من و تو ، من و تو
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
قصه ي شهر سکوت

روزي دل من که تهي بود و غريب
از شهر سکوت به ديار تو رسيد
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ي مهر تو شنيد
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سينه دلم از تو و ياد تو تپيد
در سينه ي سردم ، اين شهر سکوت
ديوار سکوت به صداي تو شکست
شد شهر هياهو ، اين سينه ي من
فرياد دلم به لبانم بنشست
خورشيد مني ، منم آن بوته ي دشت
من زنده ام از نور تو اي چشمه ي نور
درياي مني ، منم آن قايق خرد
با خود تو مرا مي بري تا ساحل دور
اکنون تو مرا همه شوري و صدا
اکنون تو مرا همه نوري و اميد
در باغ دلم بنشين بار دگر
اي پيکر تو ، چو گل ياس سپيد


۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

دو پنجره


توي يک ديوار سنگي
دو تا پنجره اسيرن
دو تا خسته دو تا تنها
يکيشون تو يکيشون من
ديوار از سنگ سياهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بي صدايي
به لباي خسته ي ما
نمي تونيم که بجنبيم
زير سنگيني ديوار
همه ي عشق من و تو
قصه هست قصه ي ديدار ، آه
هميشه فاصله بوده
بين دستاي من و تو
با همين تلخي گذشته
شب و روزهاي من و تو
راه دوري بين ما نيست
اما باز اينم زياده
تنها پيوند من و تو
دست مهربون باده
ما بايد اسير بمونيم
زنده هستيم تا اسيريم
واسه ما رهايي مرگه
تا رها بشيم مي ميريم ، آه
کاشکي اين ديوار خراب شه
من و تو با هم بميريم
توي يه دنياي ديگه
دستاي همو بگيريم
شايد اونجا توي دلها
درد بيزاري نباشه
ميون پنجره هاشون
ديگه ديواري نباشه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
برج


با دريغي سنگين
شعر آميخته با حسرت يک خاطره را
قصه حادثه ي برج و کبوتر را
يک بار ديگر مي خوانم
اي پرنده ي مهاجر اي مسافر
اي مسافر من ، اي رفته به معراج
تو به اندازه ي قدرت پريدن
تو به اندازه ي دل بريدن از خاک
عزيزي
زير اين گنبد نيلي ، زير اين چرخ کبود
توي يک صحراي دور ، يه برج پير و کهنه بود
يه روزي زير هجوم وحشي بارون و باد
از افق ، کبوتري تا برج کهنه پر گشود
خسته و گمشده از اون ور صحرا مي اومد
باد پراشو مي شکست بارون بهش سيلي مي زد
برج تنها سرپناه خستگي شد
مهربونيش مرهم شکستگي شد
اما اين حادثه ي برج و کبوتر
قصه ي فاجعه ي دلبستگي شد
آخر اين قصه رو ... تو مي دوني .... تو مي دونستي
من نمي تونم برم .... تو مي توني .... تو مي تونستي
باد و بارون که تموم شد ، اون پرنده پر کشيد
التماس و اشتياقو تو چشم برج نديد
عمر بارون عمر خوشبختي برج کهنه بود
بعد از اون حتي تو خوابم اون پرنده رو نديد
اي پرنده ي من اي مسافر من
من همون پوسيده ي تنها نشينم
هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
اما من اسير مرداب زمينم
راز پرواز و فقط تو مي دوني ... تو مي دونستي
نمي تونم بپرم .... تو مي توني .... تو مي تونستي


۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

مستي

مستي ام درد منو ديگه دوا نمي کنه
غم با من زاده شده منو ها نمي کنه
منو رها نمي کنه منو رها نمي کنه
شل که از راه مي رسه غربت هم باهاش مياد
توي کوچه هاي شهر باز صداي پاش مياد
من غماي کهنمو ور مي دارم که توي ميخونه ها جا بذارم
مي بينم يکي مياد از ميخونه زير لب مستونه آواز مي خونه
مستي ام درد منو ديگه دوا نمي کنه
غم با من زاده شده منو رها نمي کنه
منو رها نمي کنه منو رها نمي کنه
گرمي مستي مياد توي رگ هاي تنم
مي بينم دلم مي خواد با يکي حرف بزنم
کي مياد به جرفاي من گوش بده
آخه من غريبه هستم با همه
يکي آشنا مياد به چشم من
ولي از بخت بدم اونم غمه
مستي ام درد منو ديگه دوا نمي کنه
غم با من زاده شده منو رها نمي کنه
خسته از هر چي که بود
خسته از هر چي که هست
راه مي افتم که برم
مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل هميشه خاليه
باز دلم گريه ي تنهايي مي خواد
بر مي گردم تا ببينم کسي نيست
مي بينم غم داره دنبالم مياد
مستي ام درد منو
ديگه دوا نمي کنه
غم با من زاده شده منو رها نمي کنه
منو رها نمي کنه منو رها نمي کنه
منو رها نمي کنه منو رها نمي کنه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
جاده


خدا گريه ي ي مسافر رو نديد
دل نبست به هيچ کس و دل نبريد
آدم رو براي دوري از ديار
جاده رو براي غربت آفريد
جاده اسم منو فرياد مي زنه
ميگه امروز روز دل بريدنه
کوله باري که پر از خاطره هاس
روي شونه هاي لرزون منه
از تموم آدماي خوب و بد
از تموم قصه هاي خوب و بد
چي برام مونده به جز يه خاطره
نقش گنگي تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده رام
منتظر مونده که من باهاش بيام
قصه ي تلخ خداحافظي رو
مي خونم با اينکه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشق ها و دلبستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم

جاده
فرياد مي زنه
بيا
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشق ها و دل بستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم

جاده
فرياد مي زنه
بيا


خدا گريه ي ي مسافر رو نديد
دل نبست به هيچ کس و دل نبريد
آدم رو براي دوري از ديار
جاده رو براي غربت آفريد
جاده اسم منو فرياد مي زنه
ميگه امروز روز دل بريدنه
کوله باري که پر از خاطره هاس
روي شونه هاي لرزون منه
از تموم آدماي خوب و بد
از تموم قصه هاي خوب و بد
چي برام مونده به جز يه خاطره
نقش گنگي تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده رام
منتظر مونده که من باهاش بيام
قصه ي تلخ خداحافظي رو
مي خونم با اينکه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشق ها و دلبستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم

جاده
فرياد مي زنه
بيا

پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشق ها و دل بستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم

جاده
فرياد مي زنه
بيا
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
غزل


انگار با من از همه کس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري
آيينه اي به پاکي سر چشمه ي يقين
با اينکه روبروي مني و مکدري
تو عطر هر سيده و نجواي هر نسيم
تو انتهاي هر ره و آن سوي هر دري
لالاي پر نوازش باران نم نمي
خاک مرا به خواب گل سرخ مي بري
انگار با من از همه کس آشناتري
از هر صدا خوب برايم صداتري
درهاي ناگشوده ي معناي هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مکرري
هم روح لحظه هاي شکوفايي و طلوع
هم روح لحظه هاي گل ياس پرپري
از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
هرگز گمان نمي برم از من ، تو بگذري
انگار با من از همه کس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري
من غرقه ي تماي غرقاب هاي مرگ
تو لحظه ي عزيز رسيدن به بندري
من چيره مي شوم به هراس غريب مرگ
از تو مراست وعده ي ميلاد ديگري
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
هرگز گمان نمي برم از من تو بگذري
انگار با من از همه کس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري


۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

دو راهي


شديم از ياد يکديگر فراموش دو راهي بين ما بگشوده آغوش
از آن عشقي که در ما شعله مي زد به جا مانده اجاقي سرد و خاموش
ميان من و تو دوراهي نشسته صدايي نمانده به لب هاي بسته
به لب هاي خموش اين دوراهي نشسته قصه ي غمگين رفتن
هميشه راه ما با هم يکي بود ولي راهت جدا شد ديگر از من
اگر در چشم هم اشکي ببينيم توان رفتن از ما مي گريزد
برو بگذار اينديوار کهنه به نام عشق ما در هم بريزد
ميان من و تو دوراهي نشسته صدايي نمانده به لب هاي بسته
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
اسم تو


اين همه شهر عاشقونه هق هق گريه شبونه
اين همه قصه از يک اسمه اسمي که مثل يک طلسمه
يک اسمه طلسمه
ياد تو ياد تو روزهاي رفته
اسم تو اسم تو اسم هر روز هفته است
شيشه ي عمر من افسون اين يه اسمه
زندگيم بسته ي جادوي اين طلسمه
دنياي من طلسمه يک اسمه يک اسمه
سب هاي چوبي تکيده بادبادک هاي پر کشيده
اين همه خاطره طلسمه ياد يک عمره و ي ه اسمه
طلمسه ، يک اسمه
اسم تو اسم دريا ، کبوتر
بوي تو بوي گل گل هاي سرخ پرپر
اسم تو ، رو تن هرسنگ و هر درخته
گفتنش ، خواستنش مثل عشق تو سخته
کي گفته اين يک اسمه ... طلسمه ... طلسمه


۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

دستاي تو

بي تو خودمو
تک و تنها مي بينم
هر جا که پا مي ذارم
تو رو اونجا مي بينم
يادمه چشماي تو
پر درد و غصه بود
قصه ي غربت تو
قد صد تا قصه بود

ياد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه
ياد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه

تو برام خورشيد بودي
توي اين دنياي سرد
گونه هاي خيسمو
دستاي تو پاک مي کرد
حالا اون دستا کجاست
اون دو تا دستاي خوب
چرا بي صدا شده
لب قصه هاي خوب
من که ياور ندارم
اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا
پشت يک پنجره مرد
آسمون سنگي شده
خدا انگار خوابيده
انگار از اون بالاها
گريه ها مو نديده

ياد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه
ياد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
چشم من

چشم من بيا منو ياري بکن
گونه هام خشکيده شد ، کاري بکن
غير گريه مگه کاري مي شه کرد
کاري از ما نمي آد ، زاري بکن
اون که رفته ، ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت دل من گريه مي خواد
هر چي دريا و زمين داره خدا
با تموم ابراي آسمونا
کاشکي مي داد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اون که رفته ، ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت ، دل من گريه مي خواد
قصه ي گذشته هاي خوب من
خيلي زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تا قيامت اشک حسرت ببارم
دل هيچ کي مثل من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دواي دردمه
چرا چشمم اشکشو کم مي آره
خورشيد روشن ما رو دزديدن
زير اون ابراي سنگين کشيدن
همه جا رنگ سياه ماتمه
فرصت موندنمون خيلي کمه
اون که رفته ، ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت دل من گريه مي خواد
سرنوشت چشاش کوره نمي بينه
زخم خنجرش مي مونه تو سينه
لب بسته سينه ي غرق به خون
قصه ي موندن آدم ها اينه
اون که رفته ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت ، دل من گريه مي خواد


۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

اون منم


اون که هر چي ابر دنياس ، خونه داره تو چشاش
اون که ناچاره بخنده ، اما گريه س خنده هاش
اون که تو شهرش غريبه ، با يه عالم آشنا
هيچ کدوم باور نکردن ، غربت تلخ صداش

اون منم ، اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم مي شکنم

ديروز من ، مثل امروز ، مثل فرداس
هر روز دستام ، سرد و تنهاس
ديروز ، امروز ، فردا
خيلي سخته ، اين تنهايي ، بي فردايي
تنها موندن ، تنها خوندن
تنها ، تنها ، تنها
اون که خيلي قصه داره ، رو لباي بي صداش
مونده فريادش تو سينه ، در نمي آد از لباش
قد يه دنيا کتابه ، با يه عالم گفتني
هر کدوم از غصه هاشون ، هر کدوم از قصه هاش

اون منم ، اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم مي شکنم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 1 از 8:  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

Ardalan Sarfaraz | اشعار اردلان سرفراز

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA