ارسالها: 8911
#111
Posted: 25 Oct 2012 21:37
آتــــش پا
هوا سردست و دریا سخت توفانی
نه بوی نوبهار آید .
نه گلبانگ هزار آید .
بخور سربی مه ، روی پل ، آرام خوابیده است
نفس بر شیشه های پنجره چون دود ماسیده است
همان بهتر که ای دریا دل همراز
به کنج خلوت میخانه ی مخروبه بگریزیم؛
صفا جوییم و گل گوییم .
ز دل زنگار غم ، شوییم .
و قندیل می ، اندر آسمان ساحل آویزیم .
بیا همگام ، همآواز
من آتشپای آتشگونه می هستم .
من آن مستم ....
من آن مستم .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#112
Posted: 25 Oct 2012 21:50
تـــــــــازه ها
مجموعه تازه ها شامل 64 شعر است که تاریخ سراییدن آنها بین سالهای 1358-1367می باشد و در انتهای کتاب گزینه اشعار که در سال 1369 توسط انتشارات مروارید چاپ شده است قرار دارد.
شعــــــر هــــــای موجـــــود در مجمــــــــوعه ی تـــــــازه هـــا:
- شبگیر
- باران
- از روزگار قابیل
- طرح
- بهارترین
- خواهش
- سیب عدن
- پل خواجو
- پاییز
- فرهاد
- طلا و مرجان
- دیدار
- نای چاه
- ز گهواره
- گاهان
- یادمان
- زیر و زبر
- دیوار
- شبنم
- تا قله
- منصور
- خروش فرهاد
- پرسه :2
- آواز زخم
- پرسه : 7
- اجاق روشن
- شکوه غنچگی
- آرزو
- پیام رامین به ویس
- پیام ویس به رامین
- فال
- شب غازیان
- وداع
- دشت ارژن
- خط عمر
- کوه
- بهار
- پرسه آذر
- غروب یک ستاره
- نقطه ها
- سفر
- پس شنبه
- گهواره کودکی
- شکسته
- رویای روز
- بیرون
- غمنامه
- تشنگی
- کوچ
- نگاه کولی
- بی بی طلا
- لطیف
- کابوس
- میدان ها
- مار
- شک نخواهم کرد
- پدر
- تا اعماق
- کوهستان
- چهارشنبه آتش
- گل- باران
- روزی که نیستی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#113
Posted: 25 Oct 2012 21:51
شبگـــیر
چابک سوار در شنل زرد آفتاب
از مرز شب گذشت
و
بر نرده های نقره یی صبح
تکیه داد.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#114
Posted: 25 Oct 2012 21:53
یـــاران
اما
در روزگار ما
آنان که درد را تنها نقابی
بر چهره داشتند
بر عشق
راهی نیافتند .
شمشیر باورم
دویار این نباید و ُ هرگز را
چندان شکافت تا
یاران سرنوشت
از آن گذر کنند .
من
تاریخ این قبیله را، باری
زان پیشتر که نامی شایسته برگزیند
از بَر می دانستم
در این قبیله آیین قربانی را
در مسلخ بزرگ گرامی می دارند
صف های سجده انبوهست و
فواره ها رنگین
وقتی که خنجر
خم شد در استخوانم ، گفتم
پس مرزهای حنجره ات اینک
تا دورهای دور گذر کرده ست
و فریادت
در سرزمین باور ناباوران
سفر
در معبر زمان
یاران چراغ بیفروزید
تا مردی که در خیال پناهیده
راهی به سوی نور گشاید
و زندگی
زن را و عشق را
همراه زندگان بسراید .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#115
Posted: 25 Oct 2012 21:54
از روزگار قابیل
به مرداب می نگری غمگنانه
به مردابزیان که می زیند و می زایند شادمانه
و سیمایت به نیلی سوگیانه
که می لغزد بر اندام خسته ات
باری
جایی نخوانده ام اما
پندارم این مرداب
از روزگار آدم درین پهنه بوده است
از روزگار قابیل
که به خون برادرش
یعنی نخست زاده ی حوا دست آلود
و زاغی که قابیا را خاکسپاری هابیل وانمود
هم، کنار این مرداب بود
صبحگاهان که لُجَه فرونشیند
چشمانم تو می بیند
انبوه پشته پشته خرچنگ ها
شکم واداده بر گرمای خرسنگ ها
و کرم های خون آشام
که می لولند در سنگور صیادان بی اندام
گاهی اگر لطافت باران و بادی،
[ به دمی پوسته ی مرداب را بپالایند
مردابزیان به بازدمی آنرا می آلایند
و این مرداب
این پلشت
بوده ست و تا قیام قیامت خواهد بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#116
Posted: 25 Oct 2012 21:56
طـــرح
صبح سیمین و آسمان کبود
کومه ها سرکشیده از مه و دود
جاده ها زیر چرخ مرکب ما
پا به پای زمانه می فرسود
عطر نمناک دره ی چالوس
دم ما را ، زدوده می پالود
پشته ی سرخ شاخه های تمشک
با سخاوت لمیده بر لب رود
زورقی در کرانه های افق
گاه بر اوج موج و گاه فرود
سایه گستر صف سپیداران
سرفرود آورید و گرم سرود
اینک اینک دقیقه ی موعود
آمدی آمدی درود ، درود
این چنین است و هر چه باداباد
. وین چنین بود و هرچه بودا بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#117
Posted: 25 Oct 2012 21:58
بهـــــارترین
منشور باد
در دره های خلوت منجیل
زیتون ُنان خواب زمستانی
کوه و گیا و رود را
با مژده ی رسیدن فروردین
بیدار می کند
تا آبشار رنگین کمانی
بر گردن بلند قله بیاویزد
در بیستون ، شیرین
رویای عشق را دوباره در خواب می رود
و فرهاد
پیکار رنج هستی را بیدار می شود
آبشخور وحوش
از نقره گون مهتاب
لب پَر زنان
قوچ بزرگ
با طاقدیس شاخ بلندش
این طاق های نصرت در موکب بهار
از سِحر ِ بوی مادگی میش جفت جوی
سرمست و بادپا
از قله ها به جلگه سرازیر می شود
در روزگار ما
دردا بهار
دیگر نمی پَرَد
از دشت های خلوت رنگین
تا شهرهای دودی غمگین
گویی که سنگ و آهن و سیمان
در بسته اند
بر حشمت بهار
فصل بهار زنده ی من ، اما
گل داده در نسیم نفسهای پاک دوست
بالندگی عجین شده با آب و خاک و دوست
فصل بلند چشم تو در چارفصل سال
در چشم من بهارترین فصل زندگیست
با تو یکی شدن
آغاز نوبهار خوش جاودانگیست
من با بهار چشم تو بیدار مانده ام
فصل بلند چشم تو سبز و شکفته باد .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#118
Posted: 25 Oct 2012 22:03
خواهــــش
آیینه دارم باش
تا شکوه ترا بخوانم
ترا بخوانم چندان که با تو مانم .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#119
Posted: 25 Oct 2012 22:04
سیب عدن
باغ عدن شکفته
در سایه سار صخره ی مغرور گونه ات
ابلیس
آوند باغ را
سیراب می کند
از ژرفنای چاه زنخدانت
و سیب آدم، آدم
- همبستر فریب حوا - را
تا خاکدان تیره ی سیاره ی زمین
پرتاب می کند .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#120
Posted: 25 Oct 2012 22:05
پل خواجو
استاده استوار و سنگین ، تا
با چشمه ها
رفتار با وقار زمان را
در رهگذار موج بخواند
انسان خاکی پویاست
و آب و باد و آتش ، پویا
حتی اگر تو ایستادی و یادت رفت
جغرافیای پویایی
رفتار آب
آیینگی را می بخشد به هندسه ی چشمه های پل
مردی که روز پیشین در رود غرقه بود
حالا به آب مرده رسیده ست
در زیر پلک خواجو می غلتد
زاینده رود
با دشتهاش
رنگین کمان مهتاب و کو کنار
باغ « بهشت گمشده میلتن »
آبستن است
همسایه جنوبی ما، امسال
با آرزوی دخترکی بور و سبز چشم
استاده استوار پل خواجو
و استخوان سختانش
سنگ است و ساروج و
ماهیچه های پیچانش
اندیشه ی دقیق مهندس
در دوردست جلگه هیاهوست
گویا که آب - گردش سرمست ایلخان
هنگام کوچ ایل رمیده ست .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)