ارسالها: 2554
#1
Posted: 24 Aug 2012 14:54
ابوالقاسم حالت
ابوالقاسم حالت ملقب به ابوالعینک (۱۲۹۸ - ۱۳۷۱) شاعر، مترجم و طنزپرداز ایرانی بود
ابوالقاسم حالت شاعر، مترجم و محقق توانای معاصر در سال ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در خدمت این سازمان بود. ابوالقاسم حالت در جوانی به فراگیری زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه پرداخت و از سال ۱۳۱۴ ه.ش به شعر و شاعری روی آورد و به سرایش شعر در قالب کهن و تذکرهنویسی همت گماشت. دیوان حالت که مشتمل بر قطعات ادبی، مثنویها، قصاید، غزلیات و رباعیات است، خود نمایانگر عمق دانش ادبی این محقق است. وی از سال ۱۳۱۷ همکاری خود را با مجله معروف فکاهی توفیق آغاز کرد و بحر طویلهای خود را با امضای هدهد میرزا و اشعارش را با اسامی مستعار خروس لاری، شوخ، فاضل ماب و ابوالعینک به چاپ میرساند. علاقه به مسائل دینی سبب شد از سال ۱۳۲۳ هر هفته چند رباعی جدی که ترجمهای از کلمات قصار علی بن ابیطالب بود در مجله «آئین اسلام» چاپ کند. حالت در ترانهسرایی نیز دستی توانا داشت و عموماً این ترانهها در قالب فکاهی، انتقادی علیه وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان بود. حالت در آن سالها با نشریات امید، تهران مصور و پیام ایرانی نیز همکاری داشت و ملکالشعرا بهار او را به کنگره نویسندگان ایران دعوت نمود. حالت در زمینه موسیقی اصیل ایرانی نیز فعالیت داشت و سراینده نخستین سرود جمهوری اسلامی بود. وی پس از انقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن مدت زمانی نسبتاً طولانی با مجله گل آقا همکاری کرد. از ابوالقاسم حالت آثار ادبی و فرهنگی فراوانی در زمینههای طنز، شعر، ادبیات و ترجمه باقی ماندهاست. وی در سوم آبان سال ۱۳۷۱ بر اثر سکته قلبی درگذشت.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#2
Posted: 26 Aug 2012 16:29
در قسمتی از وصیتنامهٔ استاد ابوالقاسم حالت، طنزنویس معروف مجلههای توفیق و گلآقا، میخوانیم:
بعد مرگم نه به خود زحمت بسیار دهید نه به من بر سر گور و کفن آزار دهید
نه پی گورکن و قاری و غسال روید نه پی سنگ لحد پول به حجار دهید
به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسی که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید
این دو چشمان قوی را به فلان چشمچران که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید
بعوین زبان را که خداوند زبانبازی بود به فلان هوچی رند از پی گفتار دهید
کلهام را که همه عمر پر از گچ بودهاست راست تحویل علی اصغر گچکار دهید
وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیاه به فلان سنگتراش ته بازار دهید
کلیهام را به فلان رند عرقخوار که شد از عرق کلیه او پاک لت و پار دهید
ریهام را به جوانی که ز دود و دم بنز در جوانی ریه او شده بیمار دهید
جگرم را به فلان بیجگر بیغیرت کمرم را به فلان مردک زن بار دهید
چانهام را به فلان زن که پی وراجیست معدهام را به فلان مرد شکمخوار دهید
گر سر سفره خورَد فاطمه بیدندان غم به که، دندان مرا نیز به آن یار دهید
تا مگر بند به چیزی شده باشد دستش لااقل تخم مرا هم به طلبکار دهید
پس از انقلاب و پیش از سال ۱۳۷۱، آهنگ سرود جمهوری اسلامی ایران براساس شعری از ابوالقاسم حالت تصنیف شد. این سرود «پاینده بادا ایران» نام دارد و آهنگ ساخته شده برای آن شباهت بسیار زیادی به سرود شاهنشاهی داشت
شُد جمهوری اسلامی به پا
که هم دین دهد هم دنیا به ما
از انقلاب ایران دِگر
کاخ ستم گشته زیر و زِبَر
تصویر آیندهٔ ما،
نقش مراد ماست
نیروی پایندهٔ ما،
ایمان و اتحاد ماست
یاریگر ما دست خداست
ما را در این نبرد او رهنماست
در سایهٔ قرآن جاودان
پاینده بادا ایران
....
آزادی چو گل ها در خاک ما
شکفته شد از خون پاک ما
ایران فرستد با این سرود
رزمندگان وطن را درود
آیین جمهوری ما
پشت و پناه ماست
سود سلحشوری ما
آزادی و رفاه ماست
شام سپاه سختی گذشت
خورشید بخت ما تابنده گشت
در سایه ی قرآن جاودان
پاینده بادا ایران
فایل نصویری اش هم اینه که فقط پادرسش رو بلدم بزارم واسه هر کی عاشق نوستالژیه
http://www.aparat.com/v/8262c74760f51cb41247bc1f16e37f27138116
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#3
Posted: 26 Aug 2012 16:30
مجموعه اشعاروی شامل
فکاهیات حالت
دیوان ابوالعینک
دیوان شوخ
گلزار خنده
دیوان اشعار ( اشعار، رباعیات)
پروانه و شبنم ( قصاید اخلاقی و عرفانی سعدی و تذکره شاهان شاعر)
تأليف او
زن داری و گرفتاری ( نشر درسا)
ترجمهها ی وی
فرعون ( الویز جارویس مک گرو ) نشر درسا
مینوتوس مشاور نرون ( میکا والتاری ) نشر درسا
تاریخ فتوحات مغول (جی. جی. ساندرز)
تاریخ تجارت (اریک ن. سیمونز)
ناپلئون در تبعید (خاطرات ژنرال برتران)
زندگی من (مارک تواین)
زندگی بر روی می سی سی پی (مارک تواین)
پیشروان موشک سازی (بریل ویلیامز / ساموئل اشتاین)
بهار زندگی (کلارمیس هاستی کارول)
جادوگر شهر زمرد (فرانک باوم)
بازگشت به شهر زمرد (فرانک باوم)
پسر ایرانی، سرگذشت واقعی داریوش سوم و اسکندر (ماری رنولت)
شبح در کوچه میکلانژ
فروغ بینش
شکوفههای خرد
راه رستگاری
کلمات قصار علی بن ابیطالب(ع)
مجموعه تاریخ کامل ابن اثیر (۲۳جلد)
اینهم مجموعه کامل و مشخصات کتابهایی که از یا بنام استاد حالت بیرون اومده و الان قابل تهیه است
1. ۵۷سال با ابوالقاسم حالت: زندگينامه خودنوشت و خاطرات
ناشر: سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي
نويسنده: ابوالقاسم حالت
2.بازگشت به شهر زمرد
ناشر: كتابهاي كيميا، شركت انتشارات علمي و فرهنگي
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: لايمنفرانك باوم
3.بحر طويلهاي هدهد ميرزا
ناشر: سنايي
شاعر: ابوالقاسم حالت
4.تاريخ فتوحات مغول
ناشر: موسسه انتشارات اميركبير
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: جان جوزف ساندرز
5. تاريخ كامل اسلام و ايران
ناشر: داد
مترجم: ابوالقاسم حالت ,علي هاشميحائري
نويسنده: عزالدينعلي ابناثيرالجزري
6.تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، شامل مجلدات 22 و 32 و 24
ناشر: علمي
مترجم: ابوالقاسم حالت ,عباس خليلي
نويسنده: عزالدين عليبنابيطالب
7.جادوگر شهر زمرد
ناشر: كتابهاي كيميا
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: لايمنفرانك باوم
8.چهارصد و پنجاه كلام گهربار مولاي متقيان
ناشر: جليل
خطاط: علياكبر اسماعيليقوچاني
مترجم: ابوالقاسم حالت
9.ديوان خروس لاري
ناشر: سنايي
نويسنده: ابوالقاسم حالت
10. ديوان ابوالعينك
ناشر: سنايي
نويسنده: ابوالقاسم حالت
11.پيروزمندان تاريخ
ناشر: سنايي
نويسنده: ابوالقاسم حالت
12. بچهها برق آمده
ناشر: سنايي
نويسنده: ابوالقاسم حالت
13.زندگي بر روي ميسيسيپي
ناشر: اميركبير، كتابهاي جيبي
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: مارك تواين
14.زندگي من
ناشر: موسسه انتشارات اميركبير
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: مارك تواين
15.شكوفههاي خرد يا سخنان حضرت علي عليهالسلام
ناشر: علمي
مترجم: ابوالقاسم حالت
16.فرعون
ناشر: بهزاد
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: الويز جارويزمكگراو ,مك گروا
17.كلمات قصار حسينابن علي (ع) به زبانهاي عربي، فارسي، انگليسي همراه با رباعيات فارسي
ناشر: بهجت
گردآورنده: ابوالقاسم حالت
مترجم: سيدرضا بهآفرين
ويراستار: علي طلوعي
18.كلمات قصار علي (ع) ترجمه فارسي و انگليسي و رباعيات فارسي
ناشر: بهجت
گردآورنده: ابوالقاسم حالت
19.پسر ايراني: سرگذشت واقعي داريوش سوم و اسكندر
ناشر: ققنوس
مترجم: ابوالقاسم حالت
نويسنده: مري رنولت
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#4
Posted: 26 Aug 2012 16:32
مدعی دید كراواتم و غرید چو شیر
گفت این چیست كه بر گردن توست ای اكبیر؟
گفتمش چاكرتم، نوكرتم، سخت مگیر!
میكنم پیش تو اقرار كه دارم تقصیر
كانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است
همه تقصیر كراوات من است!
لكه غرب به دامان شما اصلا نیست
نام دختر كتی و مرسده و ژیلا نیست
كت خوش فرم شما طرح فرنگیها نیست
جین آن تازه جوان تحفه آمریكا نیست
این كراوات فقط كار سوئیس و وین است
همه تقصیر كراوات من است!
گر كه سیمرغ نشسته است سر قله قاف
كند از یاری مرغان دگر استنكاف
گر كه اصناف ندارند اثری از انصاف
گر كند بخش خصوصی به خلایق اجحاف
گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است
همه تقصیر كراوات من است!
آن سخنهای غمانگیز كه مردم گویند
آنچه از شدت بحران تورم گویند
آنچه از روی تأسف به تألم گویند
یا كه از راه تمسخر به تبسم گویند
و آنچه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است
همه تقصیر كراوات من است!
گر به هر كوچه زباله است چو خرمن توده
گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده
دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده
كارها گر همه پیچیده به هم چون روده
جویها گر همه آكنده ز لای و لجن است
همه تقصیر كراوات من است!
خیط، گر وضع اتوبوس بود داخل خط
یا اگر مثل غریقی تو گرانی است چو شط
گر خر كل حسن از گرسنگی گشته سقط
اگر آن لامپ كه روزی سه تومن بود فقط
این زمان قیمت او بیش او بیشتر از صد تومن است،
همه تقصیر كراوات من است!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#5
Posted: 26 Aug 2012 16:34
اینم یک بحر طویل زیبا از استاد
آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی. در خیابان به بنایی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور، ولی البته نبود آدم دل ساده خبردار که آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه کار است؟ فقط کرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی. ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه ی پهلوی آسانسور به سرانگشت فشاری و به یک باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فرو بست. دهاتی که همان طور بدان صحنه ی جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهر برون آمد از آن، مردک بیچاره به یک باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابدا ً نیست نشانی. پیش خود گفت که:« ما در توی ده این همه افسانه ی جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون کاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود. افسوس کزین پیش، نبودم من درویش، از این کار، خبردار، که آرم زن فرتوت و سیه چرده ی خود نیز به همراه درین جا، که شود باز جوان، آن زن بیچاره و من سر پیری برم از دیدن وی لذت و، با او به ده خویش چو برگردم و زین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده بگذارند، که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیرزنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی »!!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#6
Posted: 26 Aug 2012 16:43
بهترین فردی که از بهرت وجـودت او طلاست
چون ریاست یافت می بینی وجود او بلاست
یارب این میــــز ریاست چیست کـــز تأثیر ان
می شود بیگانه فردا ان که امــروز اشناست
خنده ای کشکی کند دستی دروغی بفشرد
تا بدین دستان زند گولت به هر طوری که خواست
پشت این میز کذائی هر که دو روزی نشست
بر فساد خود فزودو از صلای خویش کاست
آن که در یک عمر ازو نشنیده ای حرف دروغ
چون ریاست یافت هر گز نشنوی زو حرف راست
جمله را میز ریاست در ریا می افگند
شاید این میز ریاست نیست این میز ریاست
هركه د ركشور ايران به سر كار آمد
مدتي بخوابيد وبياسود و برفت
همچنان اُرسي قلابي شلوار نخي
هفته اي چند به پا بود و بفرسود و برفت
هر زمان خواست ز كاري گرهي بگشايد
گرهي بر گره كار بيفزود و برفت
افلاس*من وبي سر و ساماني من
شد مايه محنت و پريشاني من
من هيچ نفهميدم از اين ارزاني
جز رنج و غمي كه گشت ارزاني من
"شركت نفت"
شركت نفت انگليس امروز
انگل اين ديار ويران است
ورنه عنوان تلگرافي آن
به چه منظور انگليران است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#7
Posted: 26 Aug 2012 16:45
كهنه رندي بود نام نامياش باباكرم
گه فروتن بود و گه انبانـــه فيس و ورم
دوخت هر دم كيسه و اندوخـــت دينــار و درم
زيســـت عمــــري كاميــاب و مالدار و محـترم
چون ز عهد كودكي تا آخرين ساعت كه مرد
نان به نرخ روز خورد
در جواني مدتي لبّاده و دستار داشت
بعد تا چندي كراوات و كت و شلوار داشت
او كه در اصلاح روي و موي خود اصرار داشت
ديدمش روزي كه از اصلاح صورت عـار داشت
گاه مو بر رخ نهاد و گاه موي از رخ سترد
نان به نرخ روز خورد
آنكه در محبس به پهلوي مدرس مينشست
ناگهان از او بــــريد و با رضا خان داد دست
چون رضا خان جيم شدخودرابه حزب توده بست
چون ورق برگشت وحزب توده هم شد ورشكست
رفت و بردرگاه فرزند رضا خان سر سپرد
نان به نرخ روز خورد
در بر اهــل وفـــا رنــگ وفاكيشان گرفت
دربساط ميگساران,ساغر از ايشان گرفت
چون به درويشان رسيد آيين درويشان گرفـــت
گرگ با نيرنگ,جــا در جــامه ميشـان گــرفت
بر گلوي گوسفندان زبون دندان فشرد
نان به نرخ روز خورد
گرفتاد اندر ته درياي قلزم,شد نهنگ
ور به جنگلهاي افريقا درآمد,شد پلنگ
گشت مستفرنگ,اندر محفـــل اهــل فـــرنـــگ
گـاه شــد رومي رومي گــاه شــد زنگي زنگ
گاه ترك و گاه تازي,گاه مرشد,گاه كرد
نان به نرخ روز خورد
گشت در هر راه نان و آب داراي رهنورد
يافت هر دم صورتي ديگر,چون طاس تخته نرد
گاه نرشد,گاه ماده,گاه زن شــد,گـــاه مـــرد
چون به دينداران رسيد از باده خواري توبـه كـــرد
چون به ميخواران رسيد آن توبه را از ياد برد
نان به نرخ روز خورد
در بر بودائيان,آيين بودا را ستود
در بر زرتشتيان,زند و اوستا را ستود
چون مسيحي ديد,انجيـل مسيحــا را ستـــود
چون كليمي يافت,ده فرمان موســــا را ستـــود
چون مسلمان ديد,خود را از مسلمانان شمرد
نان به نرخ روز خورد
مؤمنان او را يكي از مؤمنان پنداشتند
صالحان او را نكو كار و امين پنداشتند
دزدهــا او را به دزدي بي قريـــن پنـــداشتنـــد
از چه رو جمعي چنان,جمعي چنين پنداشتنـد؟
چونكه هم در زهد شهرت داشت,هم در دستبرد
نان به نرخ روز خورد
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#8
Posted: 26 Aug 2012 16:46
بچههاي نسل قديم از بين تمام اشعار كتاب فارسي دبستان شعر اي مادر عزيز كه جانم فداي تو را به خوبي به ياد دارند. اما شايد تعداد کمي نام سراينده اين شعر را به ياد داشته باشند و از اين تعداد هم تعداد كمترتري! بدانند كه شاعر اين شعر يعني ابولقاسم حالت يكي از طنزنويسان بزرگ روزگار ما بود. ابوالقاسم حالت كه طنزنويسي را از سال ۱۳۱۷ شروع كرد و با نشريات مختلفي مثل توفيق، اميد، تهران مصور، پيام ايراني همكاري داشت. از اولين روز انتشار هفتهنامه گلآقا با نام مستعار خروس لاري با اين نشريه همكاري كرد و در يكي از همان سالها شعر معروف اي مادر عزيز را با دستخط خودش براي چاپ در صفحه بچهها سلام نشريه گلآقا داد. ياد سالمرگ خاموشي اش در آبان ماه را با خواندن دوباره اين شعر و اميد چاپ مجددش در كتابهاي درسي گرامي ميداريم:
اي مادر عزيز، كه جانم فداي تو
قربان مهرباني و لطف و صفاي تو
هرگز نشد محبت ياران و دوستان
همپايه محبت و مهر و وفاي تو
مهرت برون نميرود از سينهام، كه هست
اين سينه خانه تو و اين دل براي تو
آن گوهر يگانه درياي خلقتي
كاندر جهان كسي نشناسد بهاي تو
مدح تو واجب است، ولي كيست آن كسي
كآيد برون ز عهده مدح و ثناي تو
هر بهرهاي كه بردهام از حسن تربيت
باشد ز فيض كوشش بي منتهاي تو
اي مادر عزيز، كه جان دادهاي مرا،
سهل است اگر كه جان دهم اكنون براي تو
گر جان خويش هم ز برايت فدا كنم
كاري بزرگ نيست كه باشد سزاي تو
تنها همان تويش كه چه برخيزي از ميان
هرگز كسي دگر ننشيند به جاي تو.
خشنودي تو مايه خوشبختي من است
زيرا بود رضاي خدا در رضاي تو
گر بود اختيار جهاني به دست من
ميريختم تمام جهان را به پاي تو
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#9
Posted: 26 Aug 2012 16:46
خفه شو.
بچه این قدر مکن چرب زبانی، خفه شو
این همه حرف مزن ،لال بمانی، خفه شو
حرف هایی که کند فتنه مکش پیش و مکوش
که مرا هم به سر حرف کشانی، خفه شو
گر که یک دزد اسیر است و دو صد دزد آزاد
علتی دارد و آن را تو ندانی، خفه شو
هیچ شک نیست که رازی ست به هر کار نهان
چون نداری خبر از راز نهانی، خفه شو
حرف های تو نسازد به مزاج حضرات
این قدر قصه ی بو دار چه خوانی؟ خفه شو
گر که صد گرگ در این گله بیافتد به تو چه؟
چون که بی بهره از کار شبانی خفه شو
ترسم آخر به تو صد وصله و بهتان بندند
تا نگفتند چنینی و چنانی خفه شو
تو چه داری خبر از آن که چرا روز به روز
بیش تر می شود این فقر و گرانی، خفه شو
این قبیح است که چون گرسنه ماندی دوسه روز
بکنی شکوه ز آغاز جوانی، خفه شو
گیرم افتادی و مُردی،همه کس خواهد مُرد
چون چنین است،چه جای نگرانی، خفه شو
گفت مردی که در این دوره من آخر چه کنم؟
گفتم از من بشنو،گر بتوانی خفه شو
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#10
Posted: 26 Aug 2012 16:47
به پیشگاه خداوند بنده ای بردند
که نامه عمل وی سیاه و درهم بود
بگفت : از چه زابلیس پیروی کردی؟
بگفت : پیروی او از عهد آدم بود
بگفت : از چه نهادی به راه دزدی پای؟
بگفت : خرج فزون و درآمدم کم بود
بگفت : در پی زن های هرزه افتادی
بگفت : بهر فقیر ازدواج چون سم بود
بگفت : سد هوس را به جهد بشکستی
بگفت : آه از این سد که سخت محکم بود
بگفت : بهر چه آنقدر باده میخوردی؟
بگفت : باده گلگون علاج هر غم بود
بگفت : سخت هواداری از بدان کردی
بگفت : رونق کار بدان مسلم بود
بگفت : به که تو را در جهنم اندازند
بگفت : زندگیم بدتر از جهنم بود!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978