انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 23:  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین »

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون


مرد

 
تو این تایپیک به بررسی تاریخ ادبیات ایران
از انقراض ساسانیان تا قرن معاصر میپردازیم
     
  
مرد

 
تاریخ ادبیات ایران شامل تقسیم بندی های زیر است:

از انقراض حكومت ساساني تا پايان قرن سوم هجري
قرن چهارم، عصر ساماني و بويي
قرن پنجم و ششم عصر غزنويان و سلجوقيان و خوارزمشاهيان
وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم
قرن نهم دوره تيموري (782 ـ 907 هجري)
از آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148)
از ميانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاري و زندي و قاجاري و مشروطيت
     
  
مرد

 
از انقراض حكومت ساساني تا پايان قرن سوم هجري:

مقدمه
ادبيات پهلوي در سه قرن اول هجري
نفوذ لغات عربي در لهجات ايراني
آغاز ادب فارسي
     
  
مرد

 
مقدمه:

دولت ساساني با شكستهاي پياپي سپاهيان ايران از لشگر اعراب در جنگهاي ذات السلاسل(12هجري) وقادسيه(14 هجري) و جلولاء(16 هجري) و نهاوند(21 هجري) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمين در داخله شاهنشاهي ايران تا ماوراءالنهر كه تا اواخر قرن اول هجري بطول انجاميد، سبب استيلاي حكومت اعراب بر ايران گرديد و ايرانيان براي قروني محدود و معدود تحت سيطره عرب درآمدند.
     
  
مرد

 
ادبيات پهلوي در سه قرن اول هجري:

چنانكه ميدانيم زبان رسمي و ادبي ايران در دوره ساساني لهجه پهلوي جنوبي يا پهلوي پارسي بود. اين لهجه در دربار و ادارات دولتي و حوزه روحاني زرتشتي چون يك زبان رسمي عمومي بكار ميرفت و در همان حال زبان و ادب سرياني هم در كليساهاي نسطوري ايران كه در اواخر عهد ساساني تا برخي از شهرهاي ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پيداست كه با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانيان برسميت و عموميت لهجه پهلوي لطمه‏اي سخت خورد ليكن بهيچ روي نميتوان پايان حيات ادبي آن لهجه را مقارن با اين حادثه بزرگ تاريخي دانست چه از اين پس تا ديرگاه هنوز لهجه پهلوي در شمار لهجات زنده و داراي آثار متعدد پهلوي و تاريخي و ديني بوده و حتي بايد گفت غالب كتبي كه اكنون بخط و لهجه پهلوي در دست داريم متعلق ببعد از دوره ساساني است.
تا قسمتي از قرن سوم هجري كتابهاي معتبري بخط و زبان پهلوي تأليف شده و تا حدود قرن پنجم هجري رواياتي راجع بآشنايي برخي از ايرانيان با ادبيات اين لهجه در دست است و مثلاً منظومه ويس و رامين كه در اواسط قرن پنجم هجري بنظم درآمده مستقيماً از پهلوي بشعر فارسي ترجمه شده و حتي در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداويرفنامه پهلوي را بنظم فارسي درآورد.
در سه چهار قرن اول هجري بسياري از كتب پهلوي در مسائل مختلف از قبيل منطق، طب، تاريخ، نجوم، رياضيات، داستانهاي ملي، قصص و روايات و نظاير آنها بزبان عربي ترجمه شد و از آنجمله است: كليله و دمنه، آيين نامه، خداينامه، زيج شهريار، ترجمه پهلوي منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همين اوان كتبي مانند دينكرت، بندهشن، شايست نشايست،ارداويرافنامنه، گجستك ابالش، يوشت فريان، اندرز بزرگمهر بختكان، ماديگان شترنگ، شكند گمانيك و يچار و امثال آنها بزبان پهلوي نگاشته شد كه بسياري مطالب مربوط بايران پيش از اسلام و آيين و روايات مزديسنا و داستانهاي ملي در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان اين كتب غالباً از روحانيون زرتشتي بوده و باين سبب از تاريخ و روايات ملي و ديني ايران قديم اطلاعات كافي داشته‏اند. از اين گذشته در تمام ديوانهاي حكام عرب در عراق و ايران و ماوراءالنهر تا مدتي از خط و لهجه پهلوي استفاده ميشده است.
با همه اين احوال پيداست كه غلبه عرب و رواج زبان ديني و سياسي عربي بتدريج از رواج و انتشار لهجه پهلوي ميكاست تا آنجا كه پس از چند قرن فراموش شد و جاي خود را بلهجات ديگر ايراني داد.
خط پهلوي هم بر اثر صعوبت بسيار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گرديد و بجاي آن خط عربي معمول شد كه با همه نقصهايي كه براي فارسي زبانان داشت و با همه نارسايي بمراتب از خط پهلوي آسانتر است.
بهمان نسبت كه لهجه پهلوي رسميت و رواج خود را از دست ميداد زبان عربي در مراكز سياسي و ديني نفوذ مي‏يافت و برخي از ايرانيان در فراگرفتن و تدوين قواعد آن كوشش ميكردند اما هيچگاه زبان عربي مانند يك زبان عمومي در ايران رائج نبود و بهيچ روي بر لهجات عمومي و ادب ايراني شكستي وارد نياورد و عبارت ديگر از ميان همه ملل مطيع عرب تنها ملتي كه زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبي محروم نماند ملت ايرانست.

====================
پ.ن:رفقا ببینید چه زبان غنی و اصیلی داریم که تو این مدت نسبتا طولانی
زبان ما عوض نشد و ما عرب نشدیم
اگه ما عرب نشدیم فقط تاثیر ادبیات و افرادی مثه فردوسی و رودکی هست
     
  
مرد

 
نفوذ لغات عربي در لهجات ايراني

پيداست كه اين نفوذ سياسي و ديني و همچنين مهاجرت برخي از قبايل عرب بداخله ايران و آميزش با ايرانيان و عواملي از اين قبيل باعث شد كه لغاتي از زبان عربي در لهجات ايراني نفوذ كند. اين نفوذ تا چند قرن اول هجري بكندي صورت ميگرفت و بيشتر ببرخي از اصطلاحات ديني (مانند: زكوة، حج، قصاص...) واداري(مانند: حاكم، عامل، امير، قاضي، خراج...) و دسته‏يي از لغات ساده كه گشايشي در زبان ايجاد ميكرد يا بر مترادفات ميافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتي ايرانيان پاره‏اي از اصطلاحات ديني و اداري عربي را ترجمه كردند مثلاً بجاي «صلوة» معادل پارسي آن «نماز» و بجاي «صوم» روزه بكار بردند.
در اين ميان بسياري اصطلاحات اداري(ديوان، دفتر، وزير...) و علمي(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زيج، كدخداه...) و لغات عادي لهجات ايراني بسرعت در زبان عربي نفوذ كرد و تقريباً بهمان نسبت كه لغات عربي در لهجات ايراني وارد شد از كلمات ايراني هم در زبان تازيان راه يافت.
بايد بياد داشت كه نفوذ زبان عربي بعد از قرن چهارم هجري و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ايراني سرعت و شدت بيشتري يافت.
نخستين علت اين امر اشتداد نفوذ دين اسلام است كه هر چه از عمر آن در ايران بيشتر گذشت نفوذ آن بيشتر شد و بهمان نسبت كه جريانهاي ديني در اين كشور فزوني يافت بر درجه محبوبيت متعلقات آن كه زبان عربي نيز يكي از آنهاست، افزوده شد.
دومين سبب نفوذ زبان عربي در لهجات عربي در لهجات ايراني خاصه لهجه دري، تفنن و اظهار علم و ادب بسياري از نويسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علمي زبان تازي نيز كه در قرن دوم و سوم قوت يافت از علل نفوذ آن در زبان فارسي بايد شمرده شد.
اين نفوذ از حيث قواعد دستوري بهيچروي(بجز در بعض موارد معدود بي اهميت) در زبان فارسي صورت نگرفته و تنها از طريق مفردات بوده است و حتي در مفردات لغات عربي هم كه در زبان ما راه جست براههاي گوناگون از قبيل تلفظ و معني آنها دخالتهاي صريح شد تا آنجا كه مثلاً بعضي از افعال معني و وصفي گرفت (مانند:لاابالي= بي‏باك. لايعقل= بي‏عقل، لايشعر= بي‏شعور، نافهم...) و برخي از جمعها بمعني مفرد معمول شده و علامت جمع فارسي را بر آنها افزودند مانند: ملوكان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانيها، عجايبها، مواليان، اواينها...
چنانكه در شواهد ذيل مي‏بينيم:
ببوستان ملوكان هزار گشتم بيش گل شكفته برخساركان تو ماند
(دقيقي)
وگر بهمت گويي دعاي ابدالان نبود هرگز با پاي همتش همبر
(عنصري)
گر چنين حور در بهشت آيد همه حوران شوند غلمانش
(سعدي)
زنان دشمنان در پيش ضربت بياموزند الحانهاي شيون
(منوچهري)
بيابان درنورد و كوه بگذار منازلها بكوب و راه بگسل
(منوچهري)
من معانيهاي آنرا ياور دانش كنم گر كند طبع تو شاها خاطرم را ياوري
(ازرقي)
گذشته از اين نزديك تمام اسمها و صفتهاي عربي را كه بفارسي آوردند با علامتهاي جمع فارسي بكار بردند(مانند: شاعران، حكيمان، زائران، امامان، عالمان. نكتها، نسخها، كتابها...)
بدين جهات بايد گفت لغات عربي كه در زبان فارسي آمده بتمام معني تابع زبان فارسي شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهاي عربي نيز بنحوي كه امروز ميان ما معمول است تقريباً مورد استعمالي نداشته است.
     
  
مرد

 
آغاز ادب فارسي

اگر چه ادبيات پهلوي در برابر نفوذ و رسميت زبان عربي اندك اندك راه ضعف و فراموشي مي‏پيمود ليكن لهجات محلي ديگر ايران با آميزش با زبان عربي آماده ايجاد ادبيات كامل و وسيعي ميگرديد و از آنجمله بود لهجه آذري، لهجه كردي، لهجه فارسي(معمول در فارس)، لهجات مركزي ايران، لهجه طبري، لهجه گيلي و ديلماني، لهجه سگزي، لهجه خراساني، لهجه سغدي، لهجه خوارزمي و جز آن.
لهجه عمومي مشرق ايران و شعب آن از اين ميان ثروتمندترين لهجه‏هاي ايراني بود و چون بازمانده لهجه‏هاي ادبي مهمي مانند پهلوي اشكاني (پهلوي شمالي)، سغدي قديم، تخاري و خوارزمي قديم بود بزودي و با كوچكترين رسميت سياسي مي‏توانست بهترين وسيله ايجاد ادبيات جديدي در ايران گردد و اين امر خوشبختانه بياري يعقوب سر ليث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاري در اواسط قرن سوم هجري بشرحي كه در تاريخ سيستان بتفصيل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعراني مانند محمد بن وصيف سگزي دبير يعقوب و بسام كورد(كرد) از خوارج سيستان كه بصلح نزد يعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزي از فاضلان عهد يعقوب نخستين اشعار عروضي پارسي سروده شد .
     
  
مرد

 
وضع ادبى ايران در سه قرن اول هجرى:

در سه قرن اول هجري، همچنانکه ايران ميدان نفوذ اديانى از قبيل اسلام و کيش‌هاى زرتشتى و مانوى و عيسوى و غيره بود، به‌همان نحو هم زبان‌هاى متعلق به‌هر يک از آنها يعنى عربى و پهلوى و سريانى و جز آن در ايران رواج داشت بى‌آنکه يکى مزاحم ديگرى باشد. يعنى در همان حال که دسته‌اى از نويسندگان و گويندگان ايرانى در نثر و نظم عربى تحصيل مهارت و شهرت مى‌کردند، دسته‌اى هم به ابيات سريانى و تأليف و يا ترجمهٔ کتب به آن سرگرم بودند و گروهى ديگر تأليف کتاب‌هائى را به زبان پهلوى دنبال مى‌نمودند. در همان حال هم ادبيات محلى در ولايات ايران دنبالهٔ تکامل طبيعى خود را مى‌پيمود و لهجه‌هاى محلى از طريق آميزش با زبان عربى تغيير و تحول مى‌يافت و از ميان آنها برخى از لهجه‌ها مانند لهجهٔ درى آمادهٔ آن مى‌شد که داراى ادبيات وسيعى مى‌گردد و سرانجام هم چنانکه مى‌دانيم در پايان اين عهدست که زبان درى يعنى لهجهٔ مشرق ايران به‌عنوان يک لهجهٔ ادبى مستقل درآمد و تا روزگار ما به‌عنوان زبان رسمى ادبى و سياسى ايران بقى ماند.
پس ادبيات ايران را در سه قرن اول هجرى بايد از جهات مختلف به‌مورد مطالعه درآورد يعني: ۱. ادبيات پهلوى را از آن روزى که بازماندهٔ لهجهٔ رسمى و دينى و ادبى دورهٔ ساسانى بود و ۲. لهجات مختلف ايرانى را از آغاز فتوحات مسلمين تا آغاز ادبيات فارسى درى بدان سبب که حد فاصل ميان ادب پهلوى و ادب درى بود و ۳. ادبيات درى را از آن روى که زبان رسمى و سياسى ايران در دورهٔ اسلامى شد و ۴. ادبيات عربى يعنى زبان و نثر و نظم تازى را از آن‌روى که غالب نويسندگان و گويندگان آن در اين دوره ايرانى‌نژاد بوده‌اند.
     
  
مرد

 
قرن چهارم، عصر ساماني و بويي:

اهميت قرن چهارم در علوم و ادبيات
توجه سامانيان بزبان پارسي
نثر پارسي در قرن چهارم
شعر فارسي در قرن چهارم
     
  
مرد

 
اهميت قرن چهارم در علوم و ادبيات:

قرن چهارم بر تارك تاريخ ايران چون تاجي درخشنده است كه بانواع گوهرهاي تابان مزين باشد. اين گوهرهاي درخشان علم و ادب مردان بزرگي مانند محمد بن زكرياي رازي و ابو نصر فارابي و احمد بن عبدالجليل سگزي و ابونصر عراق و علي بن عباس مجوسي اهوازي و ابوسهل مسيحي و رودكي و شهيد بلخي و دقيقي و ابن العميد و ابن عباد و قابوس و بديع الزمان همداني و ابوبكر خوارزمي و بسياري از رجال نامبردار مانند ايشانند كه فرصت شمارش همه آنان در اين وجيزه نيست. در پايان اين قرن سه تن از مفاخر عالم انساني يعني ابوريحان بيروني و ابوعلي بن سينا و ابوالقاسم فردوسي وارث همه ترقيات و پيشرفتهاي ايرانيان در علوم و ادبيات شدند و قسمتي از آغاز قرن پنجم را نيز بنور وجود و آثار گرانبهاي خود روشن داشتند.
اين قرن همانطور كه دوره بلوغ علوم اسلامي و ادب عربي است بهمان نحو هم مهمترين و بارآورترين عهد ادب فارسي و عصر ظهور گويندگان بزرگ و فصيح در نواحي شرقي ايرانست. در نواحي ديگر ايران اگر چه گويندگاني مانند قابوس و مسته مرد(شاعر طبري زبان) و بندار رازي و منطقي رازي و غضائري رازي پديد آمده و بعضي از آنان تا اوايل قرن پنجم نيز زيسته و شاعري كرده‏اند ليكن عده آنان واهميت ايشان بدرجتي نيست كه بتوانيم آنانرا همپايه شاعران خراسان و ماوراءالنهر يعني حوزه فرمانروايي سامانيان بدانيم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 23:  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین » 
شعر و ادبیات

تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA